شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۷۹ -.. | کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)
شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۷۹ -...فردا صبح چطور؟ +...بهت خبر میدم بعدم باهم خداحافظی کردیم و گوشیو قطع کردم
اصلا دلم نمیخواست رو در رو باهاش حرف بزنم ... شاید از پشت گوشی یکم شهامت پیدا میکردم و حرفمو میزدم اما برای صحبت رو در رو من مغزم خالی میشد کلمه هارو گم میکردم و نمیتونستم منظورمو برسونم ازدست خودم حرصی بودم تاشب دیگه آراز نه زنگ زدو نه پیام داد آخرشب نوشت
« ساعت۱۰همون کافه ای که اولین بار همودیدیم میبینمت »
این یعنی هیچ بهونه ای قبول نیست و باید بیای خیره به سقف دراز کشیدم فردا برم چی بگم؟
بگم چرا منو با خودت بردی جایی که حواست بهم نیست ... یا بگم چرا دوستت مست کرد و خواست بهم نزدیک شه....
کلافه سرمو رو بالشت فشار دادم و خوابم برد صبح وقتی بیدار شدم فقط لباس پوشیدم و زدم بیرون
رسیدم کافه درو باز کردم آراز همون جای قبلی بایه شاخ گل رز آبی نشسته بود
با دیدن من ازجاش بلند شد سلام کردیم و نشستیم من خیره به گل روی میز بودم
آراز سکوت بینمون رو شکست و گفت -...واقعا نمیدونم برای جمع کردن اتفاقاتی که دیروز پیش اومد چی بگم
+...منم همینطور
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید https://t.me/BaghStore_app/693 اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید https://t.me/BaghStore_app/709