Get Mystery Box with random crypto!

سید مهدی موسوی

آدرس کانال: @seyedmehdimoosavi2
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 25.98K
توضیحات از کانال

اشعار، ترانه‌ها، داستان‌ها و... مرا فقط از این کانال و همچنین اینستاگرام، فیس‌بوک و کانال یوتیوب شخصی‌ام دنبال کنید

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 10

2023-04-07 21:43:00 موزیک جدید ماریا، شاهنامه‌خوانی شهرام ناظری
و شعرخوانی زنده‌ی شاعران
در برنامه‌ی این هفته‌ی «بامداد»
منتظر نظرات شما هستم:


2.3K views18:43
باز کردن / نظر دهید
2023-04-07 17:53:38 تا دقایقی دیگر با برنامه‌ی بامداد از کانال وان
در کنارتان هستم
منتظر تماس‌هایتان هستم...
2.4K views14:53
باز کردن / نظر دهید
2023-04-07 12:37:00 بر لب تو سرود ملّی بود
به سه تا رنگ مرده جان می‌داد
داد را می‌کشیدی از «ایران»
پرچمت باد را تکان می‌داد!!
.
طبل بر مغز خالی‌ات می‌کوفت
بغض دیوارها ترک می‌خورد
آن‌طرف توی کوچه‌ای بن‌بست
خواهر کوچکم کتک می‌خورد

پخش می‌شد درون تلویزیون
اسم‌هایی که نام و ننگت بود
من به فکر رهایی وطنم
دست تو پرچم سه‌رنگت بود

.
در شبِ چشم‌های مستِ «ندا»
جای شلّاق‌های «حدّ»م بود
«سبز»ی آن درختِ بی‌پاییز
رنگ شب‌گریه‌های جدّم بود

روی کتفم گلوله‌ای می‌سوخت
یک غریبه گرفت نبضم را
پیرمردی میان خون خم شد
بوسه زد دستبند «سبز»م را

سبزِ پرچم به هیچ‌کس نرسید
همه‌ی باغ ما ملخ‌زده بود
نوشدارو دوباره دیر رسید
تنِ «سهراب» از تو یخ زده بود

.
آخرِ کوچه‌های بن‌بستت
پیر شد در دلم جوانی‌ها
آنقدر حذف شد... که از شعرم
هیچ ماند و «سپید»خوانی‌ها

رنگ «مشکی» زد از تو جوجه‌کلاغ
بر پرِ خسته‌ی کبوترها
شرح معراج عاشقان این بود:
رفت بالای دارها، سرها

ساعتِ تو چهار بار نواخت
اسلحه توی فکر کشتن بود
ریزش برف، بر سرِ یک گور
این سپیدیِ پرچمِ من بود

.
من به خورشید فکر می‌کردم
عینک دودی تو «هرگز» بود!
رادیو گفت: شهر آرام است
ظاهراً آسفالت، قرمز بود!

بولدوزرهای بی سر و پایت
لاله‌های مرا درو کردند
صاحبان گلوله و باتوم
عاقبت عشق را «وتو» کردند

به «نظامی» بگو که بنویسد
هر که در شهر بود «مجنون» بود
نه شراب و نه سیب حوّا داشت
سرخیِ پرچمِ من از خون بود!

.
دوستانم یکی یکی مُردند
درد ما عشق بود یا که جنون؟!
دست تو پرچم سه‌رنگت بود
مسخ بودی جلوی تلویزیون

روزنامه نوشت: خوشبختیم!
گریه کردم: کجاست آزادی؟!
بغل دوست‌دخترت بودی!
به من و عشق، فحش می‌دادی!!
.
زیر بارِ هزار ناموزون
پشت تاریخ، تا ابد خم بود
از تمامی رنگ‌های جهان
سهم این نسل، چوب پرچم بود

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2.9K views09:37
باز کردن / نظر دهید
2023-04-06 23:08:58 : «تو رو خدا این‌جوری نگو. امیدتو از دست نده.»
- «امید عاطفه؟! اینا زندگی منو نابود کردن. همه‌چیمو ازم گرفتن. من چی کار کرده بودم عاطفه؟! به چی دلمو خوش کنم؟! می‌بینی که توی سایتا و روزنامه‌هاشون درباره‌م چی می‌گن. می‌بینی که حتّی زینب هم ولم کرد و رفت. اون روز می‌خواستم برم دانشگاه یکی از بچّه‌ها رو ببینم نگهبان جلومو گرفته می‌گه حقّ ورود ندارین. می‌فهمی؟! حق ندارم برم جایی که جوونیم و زندگیم رو توش گذروندم. هزار تا دری‌وری داره توی این مملکت چاپ می‌شه اون‌وقت به کتابای من می‌گن سیاه‌نمایی! یه سیاه‌نمایی نشونشون بدم که...»
: «ای بابا. این‌قدر حرص نخور. به‌خدایی سکته می‌کنیا. حق داری. چی بگم والّا... اصلاً بی‌خیالش. بیا راجع به کتابت حرف بزنیم. خوبه؟»
- «می‌دونی؟ یه جورایی ته دلم خوشحالم که مجوّز نگرفت. پایانش اون چیزی نبود که راضیم کنه. دارم آخرشو دوباره می‌نویسم.»
: «چه خوب! حتماً مث همیشه به منم نمی‌خوای بگی...»
- «باید بخونیش. ولی می‌دونم خوشت نمیاد ازش. این دفعه پایانش واقعاً سیاهه. می‌خوام دونه دونه‌ی شخصیتا رو بکشم یا دق‌مرگ کنم! می‌خوام همشونو توی تنهایی له کنم. می‌خوام داستانم مث زندگی واقعی باشه. پر از نفرت و تنهایی... می‌خوام واقعیتو بکوبم توی صورت مخاطب. فیلم سقوط رو که با هم دیدیم یادته؟ همون که آخرش مرده همه‌ی شخصیتای داستانشو قبل خودکشی کشت؟ یه جورایی مث اون...»
: «ولی اون به خاطر دختره آخرشو عوض کرد...»
به من نگاه می‌کند. امّا نگاهش از من رد می‌شود. انگار در دوردست‌ها به دنبال دختری می‌گردد که شخصیت‌هایش را نجات بدهد.
- «می‌دونی خوبی داستان نوشتن چیه؟ می‌شه همه‌ی واقعیتا رو با یه اشاره‌ی خودکار عوض کرد. می‌شه حق رو از یه نفر به نفر دیگه داد. می‌شه مخاطب رو گول زد. می‌شه چیزای احمقانه‌ای مث امید و عشق رو ساخت و به خورد مردم داد تا بتونن زندگی رو تحمّل کنن. امّا من می‌خوام این آخرین داستانم واقعی باشه. نمی‌خوام کسیو گول بزنم. همه‌چیش به زشتی زندگیه!»
: «ولی شاید بشه تهش یه نور امیدی گذاشت. یه چیزی که بشه بهش دل خوش کرد. مگه همیشه نمی‌گفتی اگه توکّلت به خدا باشه حتماً یه دری هست که وا بشه؟»
- «من توی زندگیم مزخرف زیاد گفتم. اینم یکیش... این روزا به وجود خود خدا هم شک دارم چه برسه به این که بخواد از اون بالا معجزه بفرسته! دوره‌ی معجزه‌ها تموم شده. ترجیح می‌دم به توالت خونه‌م اعتقاد داشته باشم تا خدایی که این‌همه بدبختی رو می‌بینه امّا فقط لبخند می‌زنه و با لذّت نگاه می‌کنه»...

(گفتگو در تهران/ سید مهدی موسوی)
@seyedmehdimoosavi2
3.3K views20:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-06 20:20:41 آخرِهفته چی ببینیم؟

سینماسایه‌های این هفته با شما خواهد بود با معرفی یک وسترن متفاوت، فیلمی دلهره‌آور و دارای لایه‌های روانشناختی، و دو‌‌ فیلم کوتاه:

عاطفه اسدی «نیمروز» را معرفی کرده، فیلمی که یک قهرمان مجاز به اشتباه و ضعف را به تصویر می‌کشد،

محبوبه عموشاهی از فیلم «حالا نگاه نکن» و دلهره‌ای از جنس فیلم‌های آلخاندرو آمنابار نوشته،

و‌ پویا خازنی به معرفی فیلم کوتاه «سایه‌های نیمروز» منتشرشده در ۱۹۴۳، و همچنین یک انیمیشن کوتاه پرداخته است.

شما می‌توانید متن کامل این معرفی‌ها را در Instant view بخوانید:

https://bit.ly/3zBA1pJ

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
3.2K views17:20
باز کردن / نظر دهید
2023-04-05 22:25:30 برج آزادی
همکاری جدید من با ماریای عزیز
با آهنگسازی یکی از آهنگسازان خوب ساکن ایران
و تنظیم آرس‌بند:


1.1K views19:25
باز کردن / نظر دهید
2023-04-05 13:26:50 برنامه بامداد ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ با مهدی موسوی از کانال وان
تنها برنامه‌ی زنده‌ی شعر و موسیقی
تکرار این قسمت را در اینجا ببینید:


1.9K views10:26
باز کردن / نظر دهید
2023-04-05 12:05:35 اون گوشه داره اشک می‌ریزه
می‌دونه که رو گریه حسّاسم
بوی تنش تو خونه پیچیده
من، این زنِ غمگینو میشناسم

می‌شینه پیشم مثل هر روز و
با قرص و بوسه فال می‌گیره!
می‌گم: نمی‌فهمی دوسِت دارم؟!
می‌گه: برای عاشقی دیره

می‌گه که دنیا جای خوبی نیست
هر کی که می‌فهمه غمی داره
می‌گم برای عشق، این خونه
دیوارهای محکمی داره

ترساشو می‌چینه توی ساکش
من مشت می‌کوبم به آینده
می‌گه: می‌دونی خیلی دیوونه‌م!
می‌بوسمش تو گریه و خنده

می‌بینمش که سمت در می‌ره
با چشم‌های قرمزِ خونی
می‌گه تو حرفامو نمی‌فهمی
می‌گه تو دردامو نمی‌دونی

هر صبح که پا می‌شم از کابوس
خوابیده تو آغوش و احساسم
می‌ره که توی گریه برگرده
من این زن غمگینو میشناسم!

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2.6K views09:05
باز کردن / نظر دهید
2023-04-04 11:59:43 وحشیِ بافقی منم که منم!
شور، آتش گرفته در بدنم
من که «گاو» و «کلیدِ» مش‌حسنم!!
سیم آخر کجاست تا بزنم؟!

توی مغزم بزن‌بزن شده‌ام
عاشق چند تا وطن شده‌ام!

قصّه‌ام شرحی از پریشانی‌ست
گریه‌ی دختری خیابانی‌ست
کیف یک بچّه‌ی دبستانی‌ست
متن دعوای چند زندانی‌ست

مانده‌ام با خودم چه کار کنم!
قصد دارم به «تو» فرار کنم

به تو که حالتِ «فقط» داری
صبح تا شب، قرارِ چت داری!
نه تمایل به خال و خط داری
نه به سمت کسی جهت داری!

تو که درمانی و خودِ دردی
داخل خانه لُخت می‌گردی!

تو که از گریه‌ات کبودتری
غرق سیگارهات و دودتری
از هرآنچه که بود، بودتری
مالکیّت‌تر از حسودتری!!

تو که در چشم‌هات خشم و غم است
تو که دیوانگیت محترم است!

تو که با اشک‌هام همدستی
که شکستی و باز نشکستی
تو که هوشیار هستی و مستی
متناقض‌تر از خودت هستی!

باز لبخند می‌زدی از درد
چند زن در تو زندگی می‌کرد؟!

تو که توی قطار تجربه کرد
در شب انتظار، تجربه کرد
قبل و بعد ناهار تجربه کرد!
تو که دیوانه‌وار تجربه کرد

باز هم توی چشم‌هاش غم است
باز دیوانه‌وار عاشقم است

تو که در پشت ابری و ماهی!
تو که می‌خواهی و نمی‌خواهی
تو که در انتهای هر راهی
تو که دلتنگ می‌شوی گاهی

چقدر تو! تو! تو! تو!... خسته شدم!
باز برگشت می‌کنم به خودم

مثل یک گنده‌لات شاشیدم!
وسط چشم‌هات شاشیدم!
بر خطوط صدات شاشیدم!
توی هر ارتباط شاشیدم!

رنگ شاشی زدم به کلّ شبم!
فکر کردی چقدر بی‌ادبم!!

وحشیِ بافقی‌تر از ادبم
که رسیده‌ست زندگی به لبم
از خودم که نبوده‌ام عقبم
عکس خورشید را بزن به شبم!

تا کمی فکر شور و حال کنم
تا که امّید را خیال کنم

پُرِ دیوانگی و تردیدم
حسرتِ خانه توی تبعیدم
کاش این روز را نمی‌دیدم
کاش این روز را نمی‌دیدم

خانه‌ای داشتیم و سبز نشد
کاش را کاشتیم و سبز نشد

عقده‌ها وا نمی‌شوند گُلم!
بند کفش مرا ببند گلم
ما که گاویم و گوسفند گلم!
بغلم کن! فقط بخند گلم

تا کمی تندتر زمان برود
تا که این درد یادمان برود...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
5.5K viewsedited  08:59
باز کردن / نظر دهید
2023-03-31 20:01:15 سرباز نه کشت هیچ‌کس را و نه مُرد!
نه دل به شبِ گلوله و مرگ سپرد
تنها به بغل گرفت عکسی را… بعد
یک پارچه‌ی سفید را بالا برد

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
1.8K viewsedited  17:01
باز کردن / نظر دهید