2023-04-13 18:25:59
بگذار تا که ترس شود با صدای رعد
چیزی نمینویسم از آن زن، از این به بعد
بگذار تا که درد کند موقعِ پلیس
چیزی نمینویسم از آن چشمهای خیس
از بچّهای که داشتم و داشت در خیال
آن آرزویِ دائمنِ واقعاً محال!!
.
بگذار تا که خوب شود درد مشترک
چیزی نمینویسم از آن زن، بدون شک!
■
.
از گریه مینویسم و از تیغ روی پوست
از عکسِ توی آلبومی که شبیه اوست!
از موی مشکیاش وسطِ خیسِ بالشم
از یک پتو که زیر تنش زجر میکشم
از خواب مینویسم و کابوس چشمهاش
دنیای من که مثل «سهنقطه» ست بعدِ «کاش»...
.
از سردی تنم، وسطِ دوریِ تنش
از صندلیِ خالیِ از فیلمْدیدنش
از روزهای گمشدهام در میان دود
از خواب ساعتی که برایم خریده بود
از حسّ آب روی لبش بعد هر عطش
موزیکهای موردِ خیلی علاقهاش!!
.
از گریه مینویسم و مُشتی لباس زیر
از خاطرات لعنتیاش توی هر مسیر
تفسیرِ هر کبودیِ بر روی گردنش
از نالههاش موقعِ هر خوابْدیدنش
از سالها که میروی امّا نمیرسی
از دستهای یخزدهاش توی تاکسی
از عکس ماه و ماهی و شب در میان حوض
شیرینی لبش به خیابان به شیرموز!
از شعرخوانیاش وسط کوچههای شب
دیوانگیِ جاریِ اندامش از عقب
از اضطرابِ بردنِ نامش کنارِ دوست
از دفتری که هر ورقش دستخطّ اوست
از آدمی که خسته شده توی مارپیچ
از خانهای که هیچ ندارد به غیر هیچ
از حسّ ناپدید شدن داخل اسید
از قرصهای موقعِ دلتنگیِ شدید
از گریه مینویسم و سنگینی پتو
از زندگی لعنتیام بعدِ «بعد از او»
■
.
بارانِ اشک میشوم و نعرههای رعد
چیزی نمینویسم از آن زن، از این به بعد...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2.9K views15:25