Get Mystery Box with random crypto!

شبکۀ ریشه‌شناسی

لوگوی کانال تلگرام shabakeh_risheshenasi — شبکۀ ریشه‌شناسی ش
لوگوی کانال تلگرام shabakeh_risheshenasi — شبکۀ ریشه‌شناسی
آدرس کانال: @shabakeh_risheshenasi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.25K
توضیحات از کانال

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
‏@malihmot
‏@Beh_Waazh

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-03-05 13:24:51 #زبانشناسی
#پیوستن

#سامان_روستایی
در ایرانی آغازی مادهٔ فعلی -band* «بستن» ریشه‌ٔ مصدر «بستن»؛ «پیوستن» (همراه با پیشوند فعلی -pati*) و واژه‌ٔ «پرونده» (< -pari-bandaka*) در فارسی است.

#مسعود_هوشیار
«پیوستن» از ریشه‌واژه‌های شاخ‌وبرگ‌دوانده در زبان فارسی است؛ با وجود این، ساختار مرکب‌سازی فعل‌های ساده، این فعل را به‌سمت نازایایی برده است. این ریشه‌واژه و زمان حالش، «پیوند»، در حال کوچ‌اند؛ چراکه «پیوندزدن» را به‌جایش نشانده‌ایم.
دل‌ها را به‌هم پیوست.
دل‌ها را به‌هم پیوند زد.

ساختار در حال فراموشی:
پیوستم، پیوستی، پیوست، پیوستیم، پیوستید، پیوست‌اند.
ساختار جایگزین:
پیوند زدم، پیوند زدی، پیوند زد، پیوند زدیم، پیوند زدید، پیوند زدند.

از ریشه‌واژهٔ «پیوستن» واژه‌های زیر را در زبان فارسی می‌بینیم.
«پیوست، پیوسته، به‌پیوست فرستادن، شاخ‌پیوست‌کردن (پیوند نهال)، هم‌پیوست، پیوسته، درهم‌پیوسته، پیوسته‌ابرو، پیوسته‌بَرو (ابروپیوسته)، پیوسته‌خون (خویشاوند خونی و نسبی)، پیوسته‌دندان، پیوسته‌کار (جَلد و‌ چابک)، پیوسته‌ظفر (برنده، همواره‌پیروز)، پیوسته‌گری (موافقت)، پیوسته‌دامان (چسبیده‌به‌دامان، دامان‌گیر)، پیوسته‌خشم (همپاره‌خشمگین)، پیوستار (منسجم)، پیوستگان (خویشان)، پیوستگی، پیوستگان، پیوستنی، پیوسته‌آمدن، پیوست‌دادگی، پیوسته‌به‌پهنا (هماهنگی دو ستاره در جهت شمال یا جنوب)، پیوندبریدن (گسستن خویشی)، پیوند تاحی (نوعی پیوند گیاه)، پیوند جانی (همبستگی میان‌فردی)

چند نمونه از فرزندهای این سرچشمه در ادبیات فارسی:
ای سخت جفای «سست‌پیوند»
رفتی و چنین برفت تقدیر (سعدی)
ز تجلی ابری کن، بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و
به خورشید تو «پیوندیم». (سهراب)
از این چشمه‌واژه، واژه‌های زیر را ساخته‌ام تا این درخت گشن را پابرجا سازیم:
«خجسته‌پیوند، دوست‌پیوند (پیوند دوستی)، پیوندسوز، پیوندگداز، پیوندشناس، پیوندریز، پیوندگون، پیوندباز، خام‌پیوند، بسیارپیوند، آسمان‌پیوند (مثلاً کسی که اندیشهٔ عرفانی دارد)، خشک‌پیوند، پیوندگار (همیشه در پیوند)، پیوندآمیز، پیوندبان (نگهبان پیوند)، پیوندشُوی، پیوندسرا، پیوندافزا، پیوندشمار، پیوندزار (تصویری شاعرانه از جایی که سرشار از پیوند است)، نگاه‌پیوند (نگاهی که پیوند می‌سازد)، جان‌پیوند، مهرپیوند، عشق‌پیوند، پیوسته‌شام، شام‌پیوست، غم‌پیوست» و بسیاری از ساخت‌واژه‌های دیگر.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh
997 viewsملیحه متغیر, 10:24
باز کردن / نظر دهید
2021-02-25 13:24:03 #زبانشناسی
#پدر
#سامان_روستایی

هندواروپایی آغازی. -péhₐtēr*
۱)هندوایرانی:
هندوایرانی آغازی. -pHtar*
سنسکریت. -pitár
اوستایی. -pitar
پارسی باستان. -piça
سکایی باستان. Πιδος, Φιδας, Πιτφαρναχής
سغدی. ptr'
ختنی. pätar, pəta, pətar
خوارزمی میانه. fcwr(')
پارسی میانه. pid, pidar
فارسی. پدر
یغنابی. pądár
آسی ایرونی. fyd
آسی دیگوری. fidæ
پشتو. plār
خوارزمی نو. padár, pic
بلوچی. pit
شُغنی. ped
سریکلی. pit

۲)ژرمنی:
ژرمنی آغازی. fader*
گوتی.‌fadar
اسکاندیناوی کهن. faðir
فاروئی. faðir
اِلفدَلیان. faðer
انگلیسی باستان. fæder
انگلیسی نو. father
فریزی باستان. feder
ساکسونی باستان. fadar
هلندی. vader
آلمانی فرازین باستان. fatar
آلمانی. vater

۳)ایتالی:
ایتالی آغازی. pater, *patrijo, *patre-ow*
لاتین. pater-tris
ونیزی. pater
آسکنی/اُسکنی. patir
مارسی. patre
پایسین جنوبی. patereíh

۴)سلتی:
سلتی آغازی. fatīr*
ایرلندی کهن. athir, athair
گالی. aterbo

۵)هلنی:
یونانی. πάτήρ

۶)ارمنی:
ارمنی. hayr

۷)تخاری:
تخاری الف. pācar
تخاری ب. pācer

خانواده‌های آناتولیایی، بالتی و اسلاوی این واژه را ندارند. این سه خانواده و دیگر خانواده‌های زبان‌های هندواروپایی (حتی ایرانی، مثلاً وخی یا حتی ترکی) به جای این ریشهٔ اسمی از ریشه‌ٔ اسمی
*at- / *t-at' / *hₐet- / *h₁at- / *t-h₄et-
استفاده می‌کنند.
آقای د وان هم اعتقاد دارند که این ریشه، یعنی «پدر»، جزء اولش از آواهای کودکانه‌ است.
استاد بیکس هم اشاره کردند که در متون یونانی، واژه‌ٔ یونانی در معنای مادر به کار رفته است. معنی‌‌ای که دکتر حسندوست داده‌اند طبق نظرات پوکورنی‌ است.
به نظرم «پدر» یک رابطه‌ٔ ویژه‌ با واژه‌ٔ «بابا» دارد که محتملاً مفهوم «خوراک دهنده» بدهد.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh
1.1K viewsملیحه متغیر, 10:24
باز کردن / نظر دهید
2021-02-21 21:35:43 #زبانشناسی
#صد
#سامان_روستایی

•پارسی میانه. sad «صد»
•بلوچی. saδ «صد»
•یزغلامی، •روشانی و •سریکلی. sad «صد»
•شغنی. īsäd «صد»
•سنگلیچی. sāδ «صد»
•یدغه. šōr «صد»
•پراچی. sä «صد»
•ارموری. sū / sō «صد»
•پشتو. sal / səl «صد»
•وَنتسی. sī «صد»
•آسی دیگوری. sædæ «صد»
•پارتی. sd «صد»
•ختنی. sata «صد»
•تمشقی. sa / sad̯a «صد»
•سغدی بودایی. st و •سغدی مانوی. 'st «صد»
•خوارزمی. sṱw / syd «صد»
•اوستایی. -sata «صد»
•پارسی باستان. -θata* «صد» (در ترکیب‌ها)
•ایرانی آغازی. -ʦata* «صد»
•هندوایرانی آغازی. -ćata* «صد»
•هندی باستان. -śatá «صد»
•هندواروپایی آغازی. k̂m̥tóm* «یک واحد بزرگ؛ صد». این واژه در اصل d)k̂m̥tóm)* به معنی «ده تا ده‌تایی» بوده است.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh
796 viewsملیحه متغیر, 18:35
باز کردن / نظر دهید
2021-02-17 15:05:49 #زبانشناسی_گویشها #سوزن #سامان_روستایی واژه‌ٔ «سوزن» در فارسی، بازمانده‌ٔ sōzan با معنایی یکسان در پارسی میانه است که برساخته شده از -ʦučana* «سوزن» در ایرانی آغازی است (< هندواروپایی آغازی. °k̂uhₓ* "تیز، سرنیزه"). سنجیده شود با اوستایی. -sūkā «سوزن» هندی…
882 viewsملیحه متغیر, edited  12:05
باز کردن / نظر دهید
2021-02-16 09:03:05 #زبانشناسی_گویشها
#سوزن
#سامان_روستایی
واژه‌ٔ «سوزن» در فارسی، بازمانده‌ٔ sōzan با معنایی یکسان در پارسی میانه است که برساخته شده از -ʦučana* «سوزن» در ایرانی آغازی است (< هندواروپایی آغازی. °k̂uhₓ* "تیز، سرنیزه"). سنجیده شود با اوستایی. -sūkā «سوزن»
هندی باستان. -sūcī́ «سوزن»
ختنی. saujsaña : suṃjsañu «سوزن».
#علی_صالح_دارابی
در زبان وفس تاتی، سوزن چهار نوع است که برای هر کدام نامی نهادند: ۱ـ سوزن کوچکی که برای دوخت و دوز لباس معمولی کاربرد دارد که به آن درزن می‌گوییم. ۲ـ سوزنی که از سوزن معمولی بزرگتر است که سوزن لحاف دوزی است. وفسی‌ها به آن خط‌کش می‌گویند. البته با خط‌کش لوازم تحریر اشتباه نکنید. ۳ـ سوزن گیوه بافی که گن دوز می‌گفتند. ۴ـ سوزن بزدگ که از سیم مفتول و ضخیمی درست می‌شود به نام جوالدوز.
#چنگیز_محمدی
در کردی کلهری:
درزی darzī: سوزن.
دلیوان dlīwān: کوچک‌تر از جوالدوز،
گونوژ ɡʷnūž: جوالدوز.
«درزی» در فارسی ظاهراً به‌معنای خیاط است و گویا برگرفته از ریشه‌ٔ -darz به‌معنای بستن و دوختن است (حسن‌دوست).
#دکتر_صادق_باغفلکی
در گویش کردی کرماشانی:
درزی/درزن، دِلیوان، گُنوژ و دِراوش کاربرد دارد. جوالدوز در گویش کرماشانی کاربرد چندانی ندارد.
#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای:
سیجِن = مطلق سوزن و حتی آمپول.
سیجِنِ لِحِو دوز = سوزن لحاف دوز.
سیجنِ قفلُ = سوزن قفلی.
سیجنِ خیاطُ = سوزن چرخ خیاطی.
گُندیج = بین سوزن لحاف دوز و جوالدوز.
جُوالدوز = سوزن بزرگ برای دوختن در گونی و پالان اسب.
«دارزی» در گویش گرمه‌ای به نوعی از برگه قابل انعطاف نخل گویند که به عنوان رشته در دوخت محصولات برگ نخل مانند زنبیل به کار می‌رود که از میان نخل بریده می‌شود و به خود برگه بریده‌شده یا برآمده از دل نخل «دِلّی» می‌گویند که واژهٔ «دارزی» بی‌گمان برگرفته از واژهٔ «درزی» است.
#دکتر_احمد_صداقتی
به سنگسری:
darzən سوزن معمولی خیاطی
mândûž سوزن بزرگتر برای لحاف و موارد این چنینی
gəvâldûž سوزن خیلی بزرگ برای گوالدوزی یا همان جوالدوزی
#علی_صالح_دارابی
در زبان وفسی تاتی به سوزنی که با آن گیوه می‌بافند می‌گویند «گن دوز». این سوزن از سوزن لحاف‌دوزی بزرگتر و از جوالدوز کوچکتر است.
#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای شهرستان خوروبیابانک به این سوزن «گُن دیج» می‌گویند، دقیقاً به همین معنی البته با این تفاوت که برای دوختن تزئینات زنبیل‌های بافته‌شده از برگ نخل به وسیله طناب‌های نازکی از لیف نخل به کار می‌رود و در گویش فارسی خود به آن «زنبیل دوز» می‌گویند، ولی زنبیل را در گویش محلی «کولی» می‌گویند.
#حسین_میرمحمدی
#آیت_بهارگیر_برخوردار
در زبان لکی به سوزن «درزن» گفته می‌شود. به سوزنی که کمی از سوزن معمولی بزرگتر است می‌گوییم «دلیان».
به جوالدوز «گونوژ» گفته می‌شود. همچنین واژه‌های دِروش (درفش)، حچین یا حچوین (نخ) و گِت (دوخت) کاربرد دارد.
#لسان_الحق_طباطبایی
مطلق سوزن در گویش خوری «سیژن» است، ولی به سوزن جوالدوز «دُرِنگو» گفته می‌شود.
#ابراهیم_سبحانی
در گویش دشتستانی:
به سوزن سی زَن sizan می‌گویند که خود به چند دسته تقسیم می‌شود.
کوچکتر از همه برای خیاطی لباس نازک است که به آن سیزَن یا «سیزَن خیاطی» می‌گویند. کمی بزرگتر را «سیزنِ دلیل» می‌گویند که برای دوختن لباس‌های ضخیم کاربرد دارد. از این بزرگتر را «سیزن جوالدوز» یا جوالدوز می‌گویند که برای دوختن خورجین و توبره و وسایلی از این دست به کار می‌رود. قطر این سوزن به اندازه‌ای است که توان گذشتن از پارچه‌های ضخیم‌تر از برزنت را هم داشته باشد. درازی‌اش تا ۲۵ سانتیمتر است. ناگفته نماند از این سوزن برای دوخت صنایع دستی همانند حصیر ، سبد و... که از برگ‌های درخت خرما ساخته می‌شود نیز استفاده می‌گردد. در این حالت نخ مورد استفاده، ریسمانی است از الیاف نخل یا بعضی از گیاهان.
#سابیر_ژاکاو
این واژه در گویش مکری زبان کُردیک بە شیوهٔ (darzī) به معنای سوزنِ دوختن، واکسناسیون به کار می‌رود، واژهٔ (šužin) سوزن بزرگتری از «سوزن» معمولی است و در صنعت لحاف دوزی برای دوختن تشک سنتی و دوختن گونی‌های گندم، جو و نخود استفاده می‌شود.
*این واژه از ریشهٔ PII (*saučna) و پایهٔ ریشهٔ واژهٔ (sauk) به معنای زدن، فرو کردن، بردن به کار می‌رود و همان واژه بە فرم (sōzan) و فرایند همگونسازی واک مشترک (au) با (ō) و همگونسازی واج همخوان (č) به (z) فرم پهلویک درآمده است، در زبان کُردیک بە فرم (šužin) با فرایند همگونسازی واج همخوان (š) با (s) و واج (č) با (ž) باقی مانده است.
#صالح_اسماعیلی
در کردی خراسان:
سوزن = Darzī درزی
جوالدوز = šūžen شوژن
درفش = derēš درِش
شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh
1.3K viewsملیحه متغیر, edited  06:03
باز کردن / نظر دهید
2021-02-13 01:59:46 #زبانشناسی
#هزار
#سامان_روستایی

•پارسی میانه. hazār «هزار»
•پشتو. zər «هزار»
•آسی ایرونی. ærzæ و •آسی دیگوری. ærʒæ «بی‌شمار» اما در اصل به معنای «هزار».
•اُرموری. āzâr / zār «هزار»
•یغنابی. hazor «هزار»
•شُغنی. hazōr «هزار»
•یزغلامی. azor «هزار»
•سنگلیچی. azōr «هزار»
•پارتی. hz'r «هزار»
•خوارزمی. hz'r «هزار»
•سغدی مانوی. z'r / z''r و •سغدی مسیحی. z'r «هزار»
•ختنی. ysāra «هزار»
•تُمشقی. zare «هزار»
•اوستایی. -hazaŋra «هزار»
•مادی. °hazahra* «هزار»
•پارسی باستان. ?-hadahra* «هزار»
•سکایی باستان. -hazahra* یا -azar* «هزار»
•ایرانی آغازی. -haʤáhra* «هزار»
•هندی باستان. -sahásra «هزار»
•هندوایرانی آغازی. -sa-j́ʰásra* «یک‌هزار»
•هندواروپایی آغازی. -sm̥-ĝʰes-lo* «یک‌هزار»، بخش نخست -sm̥- : *sem* «یک» و بخش دوم -ĝʰeslo* «هزار» (این واژه مربوط به -ĝʰesta* «دست» است). بیشتر زبان‌شناسانِ تاریخی این وجه اشتقاق یا ریشه‌شناسی را برای این واژه در نظر دارند، اما گامکریلیدزه و ایوانف (Proto-Indo-European and the Proto-Indo-Europeans, pp. 815-816) براین باورند که این واژه بدین صورت متحوّل شده است:
PIE. *ĝʰeslo- > PIr. *džasra- > *žasra- > *žahra-

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh
723 viewsملیحه متغیر, 22:59
باز کردن / نظر دهید
2021-02-07 09:22:01 اعضای محترم شبکهٔ ریشه‌شناسی
درود بر شما

گروه علمی ریشه‌شناسی قصد دارد اعضای جدیدی را که دانشجو یا فارغ‌التحصيل رشتهٔ «فرهنگ و زبان‌های باستانی» هستند به عضویت بپذیرد. علاقه‌مندان و پژوهشگران ارجمند می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر به صفحهٔ شخصی گردانندگان شبکه مراجعه کنند.
شایان ذکر است، درخصوص عضویتِ افرادی که گویش‌های خاص و کمتر شناخته‌شده‌ای دارند، استقبال خواهد شد.

گردانندگان شبکه:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
851 viewsملیحه متغیر, 06:22
باز کردن / نظر دهید
2021-02-04 23:01:58 #زبانشناسی_گویشها
#زن_مادر

#علی_صالح_دارابی
در زبان تاتی وفسی به زن می‌گویند «زنه».
به مادر می‌گویند «ننه».
به همسر می‌گویند «زنه» یا «زله».
به مادربزرگ می‌گویند «ماما».
به دختر می‌گویند «کله» (بر وزن گله)
به خواهر می‌گویند «خاکه» و به زن بابا می‌گویند «باوه زنه».

#صالح_اسماعیلی
در کردی خراسان
زن: ژن (Jen)
مادر: داییک، دا (Dāyīk , dā) گاهی مامان (māmān)
دختر: Dōt در Dōtmām دوت، دوتمام
یعنی دختر عمو. kač, kaček ,qēz کچ ، کچک، قِز.
زن عمو: موژ و موژن (Mōj ,Mōjen)
مادربزرگ: داپیر (Dāpīr)
خواهر: خوانگ، خوِ، دَد/دَدِ، خوشک
(Xwāng ,xwē ,dadē/dad ،xwošk)
کدبانو: کِوانی (Kēvānī)
مادر، مادر بزرگ: ماک (Māk)

#شهاب_الدین_قناطیر
در گویش بهبهانی
زِ (زن): ze
زونَه/زونِه (همسر): zūna:/zūne
دا/دی/دِدا(مادر): dā/dī/dedā
دِدا/دادا/(مادربزرگ): dedā/dādā
دِدَ/آدِدَ (خواهربزرگ): deda/ā'deda
دُت/دُتَی (دختر، دخترک): do:t/do:tay
خاهار (خواهر): xāhār
کِیبونو (کدبانو): keybunū
مُینَه (دختر) (این واژه بی‌شک شکل گویشی واژهٔ مادینه است): moyna
مِماچِه (زنی را گویند که از زائو بچه می‌گیرد): memātsa

#لسان_الحق_طباطبایی
در گویش خوری واژهٔ «زن» به لفظ ژن (zhen) و در گویش فرویگی به لفظ جن (jen) است.
در گویش خوری به مادر، ما (ma) و ماما گفته می‌شود.
ماماچه، قابله را گویند.
در لهجه فارسی رایج در خوربیابانک، مادر و مادربزرگ را «ننه» می‌گویند.
در گویش خوری مادربزرگ را بی بی و دختر را دُد (dod) و به لفظ كهن‌تر دُهد (dohd) و خواهر را دُدُ (dodo) می‌گویند.

#دکتر_حسن_عادلخانی
در گویش آمره (روستایی کوهستانی، در غرب بخش خلجستان استان قم):
زن در حالت نهادی: zinia زینیَ
زن، به زندگی شکل می‌بخشد:
zinia zendegi va rixt netware.
همسر فلانی: zena zenar
به همسر محسن بگو:
va zena mosene bua
va zenares bus.

#جواد_سراوانی
در گویشِ سیستانی:
زن و همسر= زَ(zā)
مادر= مُکهَ (möka) یا: نَ نَ (nāna)
مادربزرگ= بی بی (bī bī)
دختر= کِنجهَ (kenja)
خواهر= دَدَ(dādā) یا:خار (xâ:r)
مادر زن و مادر شوهر= خُش (xoš)
خواهر زن= خُش لوُچهَ (xoš luča)
خواهر شوهر= خارِ شوُ (xâre šū)
انسانِ ماده= اُورتینهَ (owrtina)
دختر بچه= گُچهِ اُورتینهَ (göče owrtina)
کدبانو= کِی بانو (key bânu) یا: کِی بانی(key bâni) یا: کِیوانی (keyvâni)

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh
910 viewsملیحه متغیر, edited  20:01
باز کردن / نظر دهید
2021-02-03 19:35:05 #زبانشناسی_گویشها #زن_مادر #دکتر_احمد_صداقتی در زبان سنگسری واژه‌های ذیل برای مفاهیم فوق رواج دارد: žən همسر (زن) šəkein زن به مفهوم کلی کلمه moy مادر mor مادر، زمانی که منظور نسبت باشد مثلا مادر فلانی یا در مقام ترکیب با واژه های دیگر قرار گیرد žən mor…
697 viewsملیحه متغیر, edited  16:35
باز کردن / نظر دهید
2021-02-03 15:13:23 #زبانشناسی_گویشها
#زن_مادر

#دکتر_احمد_صداقتی
در زبان سنگسری واژه‌های ذیل برای مفاهیم فوق رواج دارد:
žən همسر (زن)
šəkein زن به مفهوم کلی کلمه
moy مادر
mor مادر، زمانی که منظور نسبت باشد مثلا مادر فلانی یا در مقام ترکیب با واژه های دیگر قرار گیرد
žən mor مادر زن mor i pərûn پیش مادر
dot, dətar, دختر (فرزند)
kakəčâ, dûxtar دختر به معنی عام
xâk, xâkar خواهر
xâku خواهر کوچکتر
dudu, dûdû خواهر بزرگتر

#قاسم_طاهری
در گناوه:
زن zan اسم جنس ماده
زینه zine همسر
دی dey مادر
دادا dada مادربزرگ
ده ده dada خواهر (معمولا کوچکتر و دوست داشتنی)
دودو dodu خواهر در مفهوم کلی
خار xar خواهر در ترکیب با واژهٔ دیگر
دخت دخته doxt, doxta دختر
دهته دهتر dohta, dohtar دختر

#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای شهرستان خوروبیابانک
جین (jin) به معنی زن است و از ریشهٔ باستانی (jani) آمده است به معانی «زن، همسر، الهه، ایزد بانو».
گئورگی یف معتقد است این واژه پس از ابدال‌های آوایی و نوشتاری به صورت «ژن» به کار رفته است به معنی «زادن و به دنیا آوردن»
به گمان اینجانب واژهٔ «ژانت» نیز بی‌ارتباط با اینها نیست.
در این گویش واژهٔ مادر به تلفظ «مَمُن» mamon به کار می‌رود که در کمتر گویش فارسی سابقه دارد. نظر اینجانب این است که این واژه ترکیب «ما + مان» است که «ما» گنگ واژه‌ای که در همهٔ زبان‌ها در اول کلمه‌هایی به معنی مادر آمده است مانند mater, mader, moder
«مان» به معنی «خانه» است که در واژهٔ خانه‌مان = خانمان هست و به تلفظ محاوره «مُن» درآمده است و در مجموع «مَمُن = مادر خانه» یا «کدبانو» و کاربرد رسمی آن «مامان» است که در بسیاری از زبان‌ها و گویش‌ها رایج است.

شبکهٔ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh
719 viewsملیحه متغیر, 12:13
باز کردن / نظر دهید