Get Mystery Box with random crypto!

ناگه فشارِ چکمه را بر سینه اش احساس کرد بگذاشت گویی پای را شیط | کانال رسمی سایت شعر ناب

ناگه فشارِ چکمه را بر سینه اش احساس کرد
بگذاشت گویی پای را شیطان به عرشِ کبریا

تا پیشِ چشمِ مادرش، بر حنجرش خنجر کشید
گشتند اهلِ آسمان، هم ناله با خیرالنسا

شیب الخضیب افتاد تا در مشتِ شمرِ سنگدل
با ضربه هایی بی امان سر را جدا کرد از قفا

تا شد سرش از تن جدا، اوباشِ میدان تاختند...
سوی زنان و کودکان، سوی حریمِ اولیا

هرچند او را تشنه لب کشتند در بینِ دو نهر
اما به این هم وحشیان حتی نکردند اکتفا

هم زیرِ نعلِ اسب ها شد جسمِ قرآن پایمال
هم رفت روی نی سرِ تابانِ مصباح الهدی

مانندِ نذری هرکسی می کَند، از او تکّه ای
سر را، زره را، خود را، انگشتر و انگشت را

سبطِ رسولِ مصطفی افتاد عریان روی خاک
یومٌ علی صدرِ النّبی یومٌ علی وجه الثری

داریم در دل حسرتِ «یا لیتنا کنّا معک»
چشم انتظارِ منتقم هستیم عمری جمعه ها

می آید آخر با لوای یا لثارات الحسین
با انتقامش می کند، هر دردمندی را دوا

حسین احسانی فر لنگرودی
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom