Get Mystery Box with random crypto!

او شعر بود و از دو چشمانش غزل می ریخت لب وا که میکرد از لبش قن | کانال رسمی سایت شعر ناب

او شعر بود و از دو چشمانش غزل می ریخت
لب وا که میکرد از لبش قند و عسل می ریخت
"
سهمِ من از عشقش نشد یک لحظه آغوشش
شبها به جای خود غمش را در بغل می ریخت
"
مؤمـن شدم من، با اذانِ هر نگـاهِ او
از چشم های کافرش "خیر العمل" می ریخت
"
خطـاطیِ لبـخندِ او، الـگوی نستعـليق...
از چهره أش صد آیه و ضرب المثل می ریخت
"
آدم که جای خود، ملائک عاشقش بودند
أشکِ خدا بر خلقتِ او از ازل می ریخت
"
من مصرعی شعرم که ناقـص بودم أما او؛
او شعر بود و از دو چشمانش غزل می ریخت...

محمدباقر آزاد (مستعار)
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
بهترین ها رادر #کانال_سایت_تخصصی_شعرناب بخوانید
@sherenabcom