کانال رسمی سایت شعر ناب

2022-02-21 17:48:01 یک بیل در دستان قانون ، بی عدالت
جنس مونث با مذکر بار می زد
در باتلاقی از تفکر های وحشی
آزار جنسی دختری را دار می زد

تکلیف می گوید اگر نه سالگی شد
پایان فصل کودکی دختران است
با ازدواج زیر هجده سال ، قانون
محکوم قتل دختران نوجوان است

حتی اگر اصلاح شد ، انصاف آمد
لذت ، شرافت را پر از تردید کرده
تاریخِ بیماریِ آزار زنان را
هر نسل در نسلی دگر تمدید کرده

وقتی ترافیکِ خطوط عقل کم شد
خودکار غیرت خط اول بود ، خشکید
کشتار و قتل و سر بریدن جای غیرت
جوهر شد و روی تباهی کرد تاکید

مغزی چروکیده شیارش پر شد از شک
شلیکِ تهمت را به ناموسش روا دید
ناموس روحش را مسافر کرد جایی
تا رفتِ بی آمد کند باطل روادید
رضا سعادت نژاد
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب
@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-21 17:44:01 احوالِ دشت ِ تشنه ی بی دانه پیشکش
قدری هوای لانه دگرگون کنی بس است
غمگین ترین پرنده ی دنیا شدم بدان
فکری به حال قُمری محزون کنی بس است

مارا وفور ِ دانه دمی چاره ساز نیست
این سان اسیر ِ آب و غم ِ نان شدن خطاست
بالی به سوی سینه ی جفتت بکش که او
بی شک حسابش از همه ی قُمریان سواست

این دشت ِ داغ دیده نمیشد مرا وطن
بی شک پِی ات موافق ِ صد کوچ میشدم
اما به جای نقطه ی عطفی امید بخش
گفتی که کاش در دو جهان پوچ میشدم

یک سو کمین ِ پنجه ی صیاد دیدم و
یک سو سکوت ِ ممتد ِ از دشنه تیزتر
فریاد از آن پرنده ی نحسی که در سرش
گردد کمین ِ پنجه ی صیاد عزیز تر

صیاد ِ ساده حربه ی جفتم سکوت بود
آیا سلاح ِ کهنه ات این قدر میکُشد؟!
تسلیم میشوم اگر آن پنجه ی حقیر
تضمین دهد که قطعی و بی درد میکشد!
مهرداد عزیزیان بی تخلص
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب
@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-21 17:35:34 در نقطه ی دوری که نیابی اثرم را
چون نخلِ تبر خورده بُریدند سرم را

در همهمه ی باغ و تَر و تازگیِ صبح
فرسوده گیاهم که نچیدی ثمرم را

ای فلسفه ی تاک ! بگو تا که بسوزند
در مکتبِ اشراق ، دلم را جگرم را

من نامه در آیینه نوشتم که ببینی
این نیمه ی پنهان شده ، روی دگرم را

پیچیدگیِ شالِ تو ای راهبه ی دِیر !
بُرده ست به کشمیر هوای سفرم را

پَر باز نکردم پیِ هر دانه و آبی
اینگونه اگر بود بچین بال و پَرم را

آیات ، نمازی است که واجب شده بر من
زلزالِ تو لرزانده دلِ در به درم را

حالا که شبِ شعرِ من از نیمه گذشته ست
ای مرغ سحر ! ناله بکن شعرِ تَرَم را

#محمدحسین_افشار

#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-21 17:34:26 گنجشکِ خیسم، لانه ام را! دانه هایم را . . .
لطفا کمی با دست هایت شانه هایم را . . .

مردم حضور چشم هایت را نمی خواهند
برگرد! برگردان به من دیوانه هایم را

شوق به دست آوردنت را در خودم کُشتم
در پیله پنهان کرده ام پروانه هایم را

وقتی که روی شانه هایم گریه می کردی
شهری شدم که باد و باران خانه هایم را . . .

تشبیه خوبی نیست، می دانم ولی هر روز
باران به آتش می کشد ویرانه هایم را

برگرد و برگردان به من ديوانه هايم را
لطفا كمي با دست هايت شانه هايم را ...

#فرزاد_فتحی

#سایت_ادبی_تخصصی_شعر_ناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-19 06:24:57 سگ ها کنار استخوانت خودکشی کردند
بعد از تو حتی دشمنانت خودکشی کردند

بوی تن تو مست کرده لاشخورها را
زنبورها دور دهانت خودکشی کردند

رفتی و مرگ آهنگ می زد پیش پاهایت
تصنیف ها روی لبانت خودکشی کردند

پیغمبر تاریکی! ای ارواح شیطانی!!!
پشت سر تو پیروانت خود کشی کردند

وقتی که مُردی ناگهان خفاش های پیر
در لابلای گیسوانت خودکشی کردند

تو داستانی را نوشتی که سر انجامش
بازیگران داستانت خود کشی کردند

باران گرفت و خون روی دامنت را شست
تا ابرهای آسمانت خودکشی کردند


#سید_موسی_ابراهیمی_افغانستان


#سایت_ادبی_تخصصی_شعر_ناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-16 20:13:37 من تا كمی قبل از تو زن بودم ، با گيسوانی لَخت بر شانه

يک دامنِ چين‌دارِ كوتاه و ، يک آينه، يک كيف، يك شانه...

من تا كمی قبل از تو زن بودم، يک زن كه حتی وقت تنهايی

احساس امنيت نمی‌كردم جز پشت ميز آشپزخانه

پيش از تو زن بودم زنی مثلِ ، زنهای امروزی كمی عاشق

يك خُرده شاد و بيشتر خسته، بسيار عاقل ،سخت ديوانه

پيش از تو... خيلی پيش‌تر از تو، در عصر يخ يا پيش از آن حتی

زن بودم و خوابيده بود آرام، بر دامنم يك جفت پروانه

تو آمدی روح مرا آنقدر، مانند انجيری تكان دادی

تا ريخت سبز و سرخ و شيرين از ،سرشاخه‌هايم دانه به دانه

هم برگهايم را تكاندی هم، پروانه‌هايم را پراندی هم

خوابی زمستانی اسيرم كرد، مانند خرسی پير در ﻻنه...

وقتی كه باران آمد و كم كم، همراه من بيدار شد جنگل

يك خرس پير خشمگين بودم، معجونی از ژنهای مردانه!

#پانته_آ_صفایی
آویشن و اندوه- ۱۳۹۱

#سایت_ادبی_تخصصی_شعر_ناب
sherenab.com

#کانال_سایت_تخصصی_شعر_ناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-16 20:11:17 يک شاعر ديوانه هستم، اهل پاييزم
ازشعر، رويا و غزل، از عشق لبريزم

گاهی تمام بیت های شعرِ من تلخ است
گاهی ولی مصرع به مصرع قند می ریزم

در شعرهایم عمقِ احساساتِ من پیداست
احساسِ پاک و ساده ام، حسِ غزل خیزم

گاهی میان گریه ام مستانه می خندم
اغلب ولی با خنده هم خیلی غم انگیزم

حس میکنم پرواز کار مشکلی هم نیست...
گاهی که شعری می کند از شوق سرریزم

یک روزهایی هست درگیرم فقط با یأس
گاهی به امّیدي دروغین هم مي آویزم

در یک کلام ساده من جمع تناقض هام!
یک شاعر دیوانه هستم، اهل پاییزم...!

#طاهره_اباذری_هریس

#سایت_ادبی_تخصصی_شعر_ناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-16 20:09:08 ‍ ‍ شرر انداخت به جانمْ غزلِ آخری اش
با همانْ عشوه گری ها و همانْ دلبری اش

دستی انگار به تأکیدِ غزل بُرد مرا
گره زد بالِ دلم را به پَرِ روسری اش

احتمالِ تبِ یک بوسه که حدسش زده بود
چه گُل انداخته بر گونه ناباوری اش !

من همان کافرِ گمراه ، سه نقطه ! که شبی
ها... مسلمان شدم از شیوه ی پیغمبری اش

مثل یک مردِ جهانگرد ، به شوق آمده ام
در پیِ جاذبه های تنِ گردشگری اش

اخوانْ ثالثِ زلفش ، غمِ سهرابْ دلش
بیتِ خیّامْ لبش ، مقبره ی انوری اش

گُل به گُلْ قالیِ کرمانِ تنشْ نقشِ جهان
تا دلِ جنگلِ گیلانی و چابکسری اش

چه بهشتی چه گُل و بلبل و چَهْچَهْ زدنی !
من و رؤیای شراب و شب و حور و پَری اش

بنویسید که من بودم و من بودم و من
اوّلینْ کُشته ی ابروی کجِ خنجری اش

#فرهاد_سالاری

سایت ادبی تخصصی شعر ناب
sherenab.com
کانال شعرناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-14 19:43:38 به دستت دست بسپارم قشنگ است
قدم‌ها با تو بردارم قشنگ است
به زیر نم نم باران احساس
جهان با "دوستت دارم" قشنگ است

#شهراد_ميدرى

#سایت_ادبی_تخصصی_شعر_ناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید

2022-02-14 14:32:42 خنده‌ات گندم، لبانت سیب، دستت؛ نان سرود
تشنه بودم گریه‌ات در وصف من باران سرود

آفتاب آزار می‌دادم، حضورت برف شد
سرد شد قلبم، نفس‌های تو تابستان سرود

بی‌گمان عاشق شدن از زیستن زیباتر است
گرچه هستی را خدا و عشق را انسان سرود

دستم از وصف پر و بال عقابان باز ماند
بس که تا جان داشت در اوصاف گنجشکان سرود

منت شعر خودم را بر سرم مگذار، هان!
هر زنی را می‌توان تا حجم یک دیوان سرود

سخت باشی محو خواهی گشت از شعرم که من
می‌سرایم آن که او را می‌توان آسان سرود

#مهدی_عابدی

#سایت_ادبی_تخصصی_شعر_ناب
sherenab.com
#کانال_سایت_تخصصی_شعرناب

@sherenabcom باز کردن / نظر دهید