Get Mystery Box with random crypto!

✔شعر و غزل✔

لوگوی کانال تلگرام sherroghazal — ✔شعر و غزل✔ ش
لوگوی کانال تلگرام sherroghazal — ✔شعر و غزل✔
آدرس کانال: @sherroghazal
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 14.53K
توضیحات از کانال

#تنها_راه_ارتباطی_بامن👇
@sherroghazal_bot

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 166

2022-09-03 06:30:59
امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم

مستیم بدان حد که ره خانه ندانیم

در عشق تو از عاقله عقل برستیم

جز حالت شوریده دیوانه ندانیم

#حضرت_مولانا

@sherroghazal
695 views03:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-03 05:30:37
دو شاخه نرگست ای یار دلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند

اگر صد گونه غم داری چو نرگس
به روی زندگی لبخند لبخند

#فریدون_مشیری


@sherroghazal
800 views02:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 22:30:16

#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

وعده می داد شب هجر به پایان برسد

وعده ی یکشبه اش، سال درآمد از کار

#ارفع_کرمانی

@sherroghazal
1.0K views19:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 20:30:03
#یک_جرعه_کتاب

ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم.
بگذار بگویند غیرمنطقی یا غیراجتماعی هستیم؛ اما به این می‌ارزد که خودمان باشیم.

تا زمانی که رفتار ما و تصمیم‌های ما به کسی آسیبی نمیزند ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم؛ چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستن‌ها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند.

هنر عشق ورزیدن
#اریک_فروم


@sherroghazal
1.1K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 18:30:24 مَبین ای دوست ، خاموشم در این کنج فراموشی

که چون آتش فشان در جوشش است این بُغض خاموشی

پس از آن تندباد بی اَمان ، وآن موج بنیان کن

که بر جا ماندگان را برد تا کنج فراموشی

به خود گفتم اگر آزادی و آزادگی پژمرد

چرا باید چو نومیدان غمگین ، خون دل نوشی؟

گرفتم بسته شد دست تو و از پا درافتادی

چرا باید که چشم از آرزوهایت فرو پوشی؟

گرفتم آن همه شور و امید و شوق پرپر شد

چرا با غصه همگامی؟ چرا با غم هم آغوشی؟

چو شیر از بیشه بیرون آی و پا در راه فرصت باش

گریزان شو ز نومیدی ، رها کن خواب خرگوشی

فروغ صبح بهروزی به دست آسان نمی افتد

تو هم سهمی از آن داری به میزانی که می کوشی

#فریدون_مشیری


@sherroghazal
1.2K views15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 16:30:04 ‌ #گلستان_سعدی اثر: شیخ اجل #سعدی #باب_اول #در_سیرت_پادشاهان #حکایت_بیست‌وپنجم یکی از ملوک عرب شنیدم که متعلقان را همی‌گفت مرسوم فلان را چندان که هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است و مترصد فرمان و دیگر خدمتکاران به لهو و لعب مشغولند و در ادای خدمت متهاون.…
1.1K views13:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 15:27:53

#تنها_راه_ارتباطی_بامن

@sherroghazal_bot

میشود از یار گفت و در عمل بی یار بود
جمعه ها در ندبه اما شنبه ها سربار بود

ظرف در بسته درون آب نیلم تشنه است
می‌شود در خانه ی عطار هم بیمار بود

بر سر سجاده هم گاهی خدا گم می‌شود
میشود بر روی منبر هم پی آزار بود

می‌شود با ذکر و زاری حضرت ابلیس شد
ظاهرأ اهل جنان و باطنا در نار بود

مثل سیبی که درونش کرم باشد می‌شود
جای مشک ناب و انبر لاشه ی مردار بود

پیش حق گر سر نکردی خم ، چو شیطان میشود
جای اهل حق شدن از حق به جان بیزار بود

خانه ی موری اگر ویران کنی پس می‌شود
مثل ضحاکان دوران بر زمین جبار بود

می‌شود عمری به روی صورتت باشد نقاب
پشت ریش و سجده و سجاده هم غدار بود

کوفیان هم منتظر بودند پس ای دل بترس
می‌شود از یار گفت و در عمل بی یار بود

#سجاد_احمدیان

@sherroghazal
1.1K views12:27
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 12:30:17 ای عشق!
سیلاب‌هایت را بفرست
تا در نبردی احساسی غرق شویم
هوا مساعد است
و خورشید،
سلاحمان را تیز می‌کند!

ای عشق!
در جنگ با تو
جز شکست، هدفی نداریم!

پیروز باش که تنها تو برنده‌ای
ای پیروزمند
و سرود ستایش را از قربانیانت بشنو
پیروز باش ای عشق
و به آغوشِ ما شکست خوردگان بازگرد!

#محمود_درویش

@sherroghazal
494 views09:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 12:30:17 پنهان و آشکار به یادت گریستم
چون ابر نوبهار به یادت گریستم

دلسنگ و پرغرور از این عشق رد شدی
دلتنگ و بی‌قرار به یادت گریستم

تو مثل رود راهی دریا شدن شدی
من مثل آبشار به یادت گریستم

روزی هزار بار تو را یاد کردم و...
روزی هزار بار به یادت گریستم

مانند جاده‌ای که به پایان نمیرسد
عمری در انتظار به یادت گریستم

دیدم که در قفس دو قناری چه دلخوش‌اند
بی هیچ اختیار به یادت گریستم

#مجید_ترکابادی

@sherroghazal
455 views09:30
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 11:30:19 #داستانهای_شاهنامه #قسمت_هفتم #پادشاهي_ضحاك_قسمت_دوم خواب دیدن ضحاک زمانی که چهل سال از روزگارش مانده بود در حالی که در کنار ارنواز خوابیده بود در خواب دید که از تاج پادشاهی، سه مرد جنگی پدیدار شدند. دو مرد بزرگ و یکی که از همه سن بیشتری داشت در میان آن…
501 views08:30
باز کردن / نظر دهید