Get Mystery Box with random crypto!

شعر ناب شهریار

لوگوی کانال تلگرام shrear — شعر ناب شهریار ش
لوگوی کانال تلگرام shrear — شعر ناب شهریار
آدرس کانال: @shrear
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.28K
توضیحات از کانال

شهریاری پر اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
09121045428
@abdolmohmdi8

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2022-06-21 07:35:32 چشمهایت را هلاکم ، گیسوانت را اسیر
آتشم در باد ، یعنی شوق پایان ناپذیر

در خیالم می شوی دائم تداعی زود زود
گر چه دیدارت میسر نیست الا دیر دیر

عطر یاسی لطف باران شعر حافظ شور می
بی نظیری بی نظیری بی نظیری بی نظیر

مثل نیزارم در آتش ناگزیر از سوختن
مثل شهری جنک دیده از خرابی ناگزیر

قاصرم از شرح حال  خویش در روز قرار
بی قرارم مثل رود از شوق دریا در مسیر

دوستت دارم ولی حالا که پیشم نیستی
با خیالت گفته ام امشب در آغوشم بگیر

ناصر عبدالمحمدی
@shrear‌
127 views04:35
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 22:28:53 رج به رج هر بيت را از روى چشمت ساختم


شعرهايم دستباف مهربانى هاى توست

@shrear
73 views19:28
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 22:10:42 در خیالم بار دیگر شانه را برداشته ...
عطر موهایش فضای خانه را برداشته

باز می کوبد دلم، هی سر به دیوار قفس
یک نفر زنجیر این دیوانه را برداشته

راستی باد سحر گاهان چقدر از پای شمع
نیمسوز پیکر پروانه را بر داشته ؟

دید صیادم، که از شوق گرفتاری پرم...
دام را باقی نهاده، دانه را برداشته

عاشقی حتی مبرا نیست از تهمت به یار:
مثل بنیامین که آن پیمانه را برداشته!

وای بر آن دل که در ویرانه های مصلحت
مثل جغدی خوی یک ویرانه را برداشته

از سفر با واژه ها برگرد شاعر، حیف نیست...؟
عطر موهایش فضای خانه را برداشته

ناصر عبدالمحمدی @shrear
52 views19:10
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 07:39:31 چندین بدل گذشت و بدست آمد این اصیل
عشقت بدل نشست و شدی یار بی بدیل

بیهوده دل نگشت پریشان زلف تو
دارم شمار موی تو این عشق را دلیل

در خلوت خیال تو با شعر سرخوشم
شادم از این سکوت در این عصر قال و قیل

دارم هوای عشق که در چار فصل سال
دارد هوای اول خرداد اردبیل

گلزار جلوه کرد و مرا سوخت عشق تو
کمتر نشد کرامتش از آتش خلیل

شعری سروده ام که در او این سه نقص نیست
احساس گنگ و ذوق کج و واژه ی ثقیل ...

ناصر عبدالمحمدی
@shrear
137 views04:39
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 13:49:50
آموزش رقص قلم
روش تدریس
@amoozesh_raghse_qalam
94 views10:49
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 12:22:02
مهارت های تخصصی برای قصه نویسی مدرن به نظم و نثر در آموزش رقص قلم

بزن رو لینک
@amoozesh_raghse_qalam
110 views09:22
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 22:24:39





ﺩﻭست دارم که کمی سر به سرت بگذارم
گلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذارم

هی بگویم که تو را دوست ندارم اما
یک سبد گل بخرم پشتِ درت بگذارم

بشنوم از دلِ خود مهرِ دلم را کندی
مشتی از نقل به کیفِ سفرت بگذارم

بروی پشتِ سرت را پیِ من چک بکنی
رفته ام اشک به پیشِ پدرت بگذارم

بشنوی غم زده ام باز بیایی سمتم
دستِ خود را ببرم بر کمرت بگذارم ‌

غرقِ آغوش توام ، بنده غلط کردم اگر…
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم
؟
@shrear
93 views19:24
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 11:05:37 گفتم بیا که موی پریشان بیاوری
دریا بیاوری شب طوفان بیاوری

تاریکی مرا و نیاز مرا ببین
تا مثل ماه چهره ی تابان بیاوری

شاید اگر عمیق شوی در نگاه من
از چشم من به عشق من ایمان بیاوری

قانع نمی شوم که ازاین عشق بگذرم
هر چه دلیل و آیه و برهان بیاوری

ای کاش ساده عاشق چشمت نمی شدم
تا هر چه دلبری ست به میدان بیاوری

دست تو داده ام قلم سرنوشت را
تا قصه را چگونه به پایان بیاوری

#ناصر_عبدالمحمدی
86 views08:05
باز کردن / نظر دهید
2022-05-11 06:33:17 نسیمی گاه طوفان می شود آهسته آهسته
نگاهی عشق سوزان می‌شود آهسته آهسته

قراری داشت با من انتظاری داشتم از او
ولی دارد پشیمان می شود آهسته آهسته

به حال من دلش می سوزد و آهسته می گوید
تحمل کن که آسان می شود آهسته آهسته

تو  را زلفی ست کز بادی ، مرا روحی ست کز یادی 
به آسانی  پریشان می شود آهسته آهسته

زلیخا غیر یوسف نیست ، بعد از حبس او بی شک
برایش کاخ زندان می شود آهسته آهسته

نگاهی کردی و خندیدی و هرگز ندانستی
نسیمی گاه طوفان می شود آهسته آهسته

#ناصر_عبدالمحمدی
@shrear
 
323 views03:33
باز کردن / نظر دهید
2022-05-10 21:17:41 اگر  نبود که هستی چه بود در هستی؟
نبود بی تو جهان را بساط سرمستی

چنین که چشم و لبت برد عقل و هوش از من
یقین شده ست مرا با شراب همدستی

همیشه شکوه ام از روزگار بود اما
به بوسه ی شکرینی دهان من بستی

در این زمانه ی  زشت پر از نبایدها
نشسته ای به دلم آنچنان که بایستی

به شوق چشم تو گشتم جدا ز خودبینان
مرا به جمع پریشان عشق پیوستی

جهان بدون تو دیدن نداشت ، خالی بود
اگر نبود که هستی چه بود در هستی؟

ناصر عبدالمحمدی @shrear
326 views18:17
باز کردن / نظر دهید