(١) ۱ گفتم ایکاش که یکبار دگر بهر دیدار ، بیائی زسفر ۲ کس ندان | فولکلور سونقور
(١) ۱ گفتم ایکاش که یکبار دگر بهر دیدار ، بیائی زسفر ۲ کس ندانست چسان سرکردم تاکه شعر سفرازبرکردم ۳ عشق تو نرد جوانی رابرد رفتنت روح و روانم افسرد ۴ عمرظلمانی وتاریک گذشت بیش ازآن، هجرِتواَم تاب گسست ۵ چشم دیدارتوام چونکه نبود عقل میگفت ،دراین عشق چه سود؟ ۶ دل همی گفت که من بینایم گرچنین نیست،چراشیدایم ۷ آرزو در دلم این بودکه باز بشنوم ازتو صدای آواز ۸ قبل آواز رحیل از دم مرگ پا زتو،گوش زمن ، ساز زبرگ ۹ سرزنی کلبهی احزان مرا پرکنی از نفست جان مرا ۱۰ بگذری ازدراین خانه شبی کج کنی راهی ورخصت طلبی ۱۱ بشنوی پشت دری،درقفسی بست بنشسته،نفیر نفسی ۱۲ راستی،ازقفسم میگفتم زغم همنفسم میگفتم ۱۳ یارمن نالهی جانسوزی داشت صوت زیباودل افروزی داشت ۱۴ می شنیدم چو دم آوازش میشدم همره هر پروازش ۱۵ تاصدایش به فغان می آمد دل من بال کشان می آمد ۱۶ بازمیشد برُویم بحر خیال میشدآسان به برم امر محال ۱۷ درخیالم نگهش میکردم چشم دل فرش رهش میکردم ۱۸ دل پریشان کمالش میشد عاشق حسن جمالش میشد ۱۹ شاهزاده بروی اسب سفید کاخ مرمر،زمرد،نور،نوید ۲۰ تک سواری چوامیران درباد زین اسبش زطلا،رهزن یاد ۲۱ دست دردست من انداخته بود تامرادیده دلش باخته بود ۲۲ ابرهافرش ره مابودند کوهها غرق تماشا بودند ۲۳ میگذشتیم ز رود وجنگل پریان جمله شده مستاصل ۲۴ درخیالم و دل می بستم ازهرآن غصه وغم می رستم ۲۵ دوجهان را زدلم می رُفتم درخیالات چنین می گفتم ۲۶ بهردیدارتو چشمم به چه کار دل بباید که کنی شیرشکار ۲۷ ولی افسوس فقط رؤیا بود چشمم ازغم همه دم دریا بود ۲۸ دیده میخواست نگاهت بکنم چشم راطعمهی راهت بکنم ۲۹ عشق یک سویه چه حاصل دارد خواب من معنی باطل دارد ۳۰ چه بسا چهره عیان میکردم تاتورابغض بجان میکردم ۳۱ من کجا صورت منصورکجا توکجا سایهی منفور کجا ۳۲ بهترآن بود نبینی تو مرا نشنوی قصهی یک نابینا