Get Mystery Box with random crypto!

SooreMa | "صور "ما

لوگوی کانال تلگرام soorema — SooreMa | "صور "ما S
لوگوی کانال تلگرام soorema — SooreMa | "صور "ما
آدرس کانال: @soorema
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 419
توضیحات از کانال

دو بار در «صور» دمیده می‌شود؛ در پایان جهان و در آستانه‌ی رستاخیز. من در میانه‌ی نفخه‌ی مرگ و زندگی می‌نویسم که: چقدر برای تا‌ب‌آوری کافی‌ست؟ یک پرسش جدی‌ست.
✍🏼 آرزو رضایی مجاز:
▫️ دانشجوی جامعه‌شناسی
▫️شاعر و نویسنده
▫️معلم
@SooreMa

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2021-08-08 17:39:09 «مشروطه» و سقف شیشه‌ای «آزادی اجتماعی»
آیا «اعتراض خوزستان» چرخشی در گفتمان آزادی‌ست؟

آرزو رضایی مجاز

تقویم مردادماه، هنوز دل‌شیفتگان آزادی را در دقیقه‌های تاریخی «صدور فرمان مشروطیت» به خاستگاهی در گذشته فرامی‌خواند؛ به بازخوانی انتقادی تاریخ معاصر که از «انقلاب شهید» تا «انقلاب اسلامی» چه غفلت‌هایی، گوشه‌های تجربه و عبرت را تاریک گذاشت و «تکرار» را به صحنه‌ی آینده کشاند؟!
این منظر، زمانی اهمیت خود را بازتعریف می‌کند که معتقد باشیم؛ زوایای نکاویده‌ی دوران «مشروطه» و ساحت‌های متفاوتی که «دموکراسی سیاسی» و «دموکراسی اجتماعی» را چندان همراه و همپوشان نکرد؛ چنانچه فضای یکی را با چشم‌پوشی و یا تقلیل مفاهیم دیگری به پیش راند، امروز نیز مرزهای «کنشگری» و مداخله در سرنوشت سیاسی را تحت‌تأثیر خود، محدود کرده است...

متن کامل را در لینک زیر (یا با لمس اینستنت ویو) بخوانید:

https://telegra.ph/%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87-%D9%88-%D8%B3%D9%82%D9%81-%D8%B4%DB%8C%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-08-07

@Soorema
1.5K viewsedited  14:39
باز کردن / نظر دهید
2021-07-31 23:20:38
او که به آواز کائنات آشنا بود و موسیقی جهان را از بی‌زمانی اسطوره به کلام آورد، او که در رازوارگی اساطیر، راه هزارتو را نشان می‌داد، چگونه می‌تواند بمیرد؟!
آقای جلال ستاری، معلم دقیقه‌های جادو و خیال، مرگ شما را جز در ساخت روایی غیبت و رستاخیز نمی‌شود، فهمید. از این پس کدام بهار، بی‌ردی از شما خواهد گذشت؟!
بدرود استاد نابهنگامی رؤیا در عصر کابوس.

درگذشت استاد «جلال ستاری» نویسنده، پژوهشگر، مترجم و اسطوره‌شناس ایرانی را به دل‌مشغولان عرصه‌ی فرهنگ تسلیت می‌گویم، هرچند جای او خالی و دریغ ما بی‌پایان خواهد بود.

آرزو رضایی مجاز

@Soorema
1.5K views20:20
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 09:49:02 سرگردانی ۴۰۰۰ دکتر-معلم در دالان‌های دغدغه‌ی معاش
وقتی «سواد» در سیستم آموزشی حرف آخر را می‌زند!

یکشنبه ۲۷ تیرماه، جمعی از دکتر-معلمان به نمایندگی از دکتر-معلمان آموزش و پرورش در اعتراض به اختلاف بیش از ۵ برابری حقوق اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها با دکترهای آموزش و پرورش -که از نظر ماهیت شغلی و مدرک تحصیلی در یک سطح‌اند- در جلوی درب مجلس و نیز سازمان برنامه و بودجه تحصن کرده و خواهان همسان‌سازی حقوق خود با اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها شدند.

آن‌ها ضمن قرائت بیانیه‌ی خود اعلام کردند: «ما امروز به نمایندگی از حدود ۴۰۰۰ دکتر-معلم شاغل در آموزش و پرورش ایران در این‌جا گرد هم آمده‌ایم که بگوییم بیش از دو سال است به هر نحو ممکن تلاش کردیم که صدای مظلومیت خود را به گوش مسئولان برسانیم. همه‌ی راه‌ها را پیمودیم و جز به در بسته نخوردیم و از این تلاش‌های بی‌ثمر فرسوده‌ایم.»

آن‌ها همچنین با بیان اینکه: «در کدام قاموس عدالت‌جویانه‌ای می‌گنجد که صرفاً به سبب تفاوت وزارت‌خانه‌ای محل خدمت، این میزان اختلاف در پرداخت‌ها وجود داشته باشد؟» به احکام ۲۵ تا ۵۵ میلیونی همترازان دانشگاهی نسبت به احکام خود اعتراض کردند.

دکتر-معلمان آموزش و پرورش با تأکید بر اینکه: «از احکام ۴ تا ۱۰ میلیونی دکتر-معلمان تا احکام ۲۵ تا ۵۵ میلیونی هم‌ترازان دانشگاهی، تفاوت نجومی‌ست» خواستار «همسان‌سازی ۱۰۰ درصدی با اعضای هیأت علمی از نظر حقوق و مزایای متناسب با پایه و سابقه‌ی کار متناظر» شدند و آن را «حق خود» اعلام کردند.

آن‌ها همچنین ضمن بیانیه‌ی خود معترض شدند: «اگر همسان‌سازی اعضای هیئت علمی در دو وزارت‌خانه‌ی متفاوت امکان دارد، چرا برای ما این امکان فراهم نیست؟»

لازم به ذکر است؛ حدود ۴۰۰۰ معلم واجد مدرک دکترای تخصصی که سرمایه‌های انسانی توانمندی در بستر آموزش و پرورش هستند، و قادرند نیروی فکری و اعتلاگر جریان نابه‌سامان آموزشی باشند، امروز در دالان‌های دغدغه‌ی معاش سرگردانند؛ وضعیتی که نشان می‌دهد «سواد» و «تخصص» در مهم‌ترین نهاد آموزشی تا چه حد در سایه ایستاده است!

@SooreMa

گزارشگر: آرزو رضایی مجاز

https://t.me/sooremaattach/59?single
1.5K views06:49
باز کردن / نظر دهید
2021-06-19 17:32:29 دیکته‌ی «شب دموکراسی»
  در ضرورت خوانش انتقادی فرهنگ

آرزو رضایی مجاز

خیابان‌ها پر از پوسترهایی‌ست که به‌دقت چسب‌کاری شده و طوری روی دیوارها پهن شده‌اند که انگار قرار است برای همیشه جزئی از هویت شهر بمانند! صبح در مسیر پیاده‌روی، چند نفری را دیدم که مشغول تراشیدن پوسترها از دیوارهای کنار مغازه بودند، و من به مسئله‌ی «حق» فکر کردم. کاندیداهایی که زیباسازی فضای شهری را به‌عنوان عادی‌ترین حقوق شهروندی نمی‌فهمند، دقیقاً چطور و از چه حقی قرار است در شورای شهر، دفاع و چه چیزهایی را مصوب کنند؟ اما مسئله‌ی مهم‌تری پیش روی ماست؛ حقوق ما را چه کسی قرار است استیفا کند؛ وقتی اصلاً نمی‌دانیم حق ما چیست؟ 

میان ورزش صبحگاهی با تیمی که مدت‌هاست در پارک، گرد هم جمع می‌شوند، خانم‌ها به شوخی می‌گفتند: «امروز آخرین روزیه که می‌تونید با آهنگ ورزش کنید، از فردا گشت ارشاد میاد بالا سرتون» و بقیه هم می‌خندیدند و من به «حق» فکر می‌کردم. به تقریباً پنجاه‌درصدی فکر کردم که یا از دسته‌ی همیشه امیدوارانند، یا هم‌سفره‌ی وضع موجود؛ در هر دو حالت، حضور در صحنه را تکلیف خود فهمیده‌اند. به معلم‌هایی فکر می‌کنم که تصویر پروفایل‌شان را مزین به کد انتخاباتیِ کاندیدای مورد نظرشان کرده‌اند، و به کارگرهایی که در بلوار باغستان، هر روز ردیف می‌نشینند و منتظرند ماشینی، ترمز و کار روزمزدی را پیشنهاد کند؛ تعریف حق برای هر کدام چیست؟ 

به آدم‌هایی که شاید هم‌همسایه‌ی ما بودند و روز تشییع مرد «میدان» احساس تکلیف، زمین‌گیرشان کرد؛ یا آن‌ها که قربانیان نام‌آشنای ماشین سرکوب‌اند، و با صورت اسیدپاشی‌شده در صف رأی ایستادند. سلبریتی‌ها و هواداران‌شان؛ آن‌ها که مدت‌ها معطل می‌مانند تا در اولین فرصت با یکی از چهره‌ها که اتفاقی جایی دیده‌اند، سلفی بیندازند؛ برای تک‌تک این نفرات، مفهوم «حق» چیست؟ این پرسش، مقدم است بر اینکه چه کسی این حقوق را به ما بازپس خواهد داد، یا چه کسی رئیس‌جمهور خواهد شد...

متن کامل را در لینک زیر (یا با لمس اینستنت ویو) بخوانید:

https://telegra.ph/%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%A8-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C-06-19-2

@SooreMa
1.8K views14:32
باز کردن / نظر دهید
2021-06-05 19:54:06 تاریکی، متبرک بود
با دیوارهای سایه وُ شمایلی از خیال
که در آخرین وِردهای روز زانو می‌زد.
اتاق تبرک بود، تاریکی
که ذهن معترف را سبک می‌کرد
و آیا شعر، تاریکی نبود؟
یاری دِه ایمان آوریم
از آسفالتی تا دهان اهالی
که امکان سپید خانواده را
به داغ وُ جز و وز قیر بدل می‌کند،
به پلک‌های بسته‌ی تو
که تولد مسکوت نور را
به مسیل رگ و خون داد
و سبدی سرگردان و زنده
در چشم‌هایت،
بالا و پایین می‌شود.
تو
تو که قلمرو مغلوب را در لعنتی‌معاصر خطاب می‌کنی
و دست‌هایت
تحریف اعصار را عمومی کرد!
یاری ده ایمان آوریم
از استخوان لای زخم
که در صلبیه‌ی هر تن روشن است،
به استخوان تیره‌ی تو
که نشانه‌شناسی طبقه بود؛
با لباس فرم و بوی کارگری
با لباس‌های شبِ بوی کارگر
با ملکه‌ای در سر وُ زحمت‌کشی در پیشانی
که طاقت نان، متبرک بود!
خون از چهارسوق برادرکشی
نقشه‌ی مفهومی پس‌کوچه را
از انتزاع جنون بیرون آورده؛
در ساعت ده صبح
سایه‌ی داسی بدوی
بر هلالیِ کمر فرودست بود
و این، یک‌ربط تازه است.
به صورت‌بندی «ما» نگاه کن
که چگونه دست‌های رها را
چون بادی بر مدار برگ
در شاخه‌های اقماری می‌چرخانیم
و میوه‌ی آرزویی نیست!
بر دامن اقرار
با سر به سرِ شب،
آیا شعرِ تاریکی نبود
که گَلوت
به مخاطب دوران‌ها می‌گفت؟!
این حنجره‌ی توست
در اتاق‌های پایین‌‌دست
که مراتب را
چون آفتابی از خلال مه
تکه‌تکه بیرون آورده است
و آیا شعر
جذام صدای تو نیست
که ریخت شهر را پاشید؟
یاری ده ایمان آوریم
که زیبایی‌‌شناسیِ شیشه‌هایی در خطی ابدی!
مرا از نامِ خود، آگاه ساز
که انگشت‌های بالاوامانده
از تجرید آینده
با مشت‌های مات برمی‌گردند.
در ساعت ده صبح
که قاعده، کف خیابان را
چون مادری از دست‌شده، دامنی کرد
و پرستاران روشنایی
در رنگ سرخ معتکف شدند،
یاری ده ایمان آوریم
قرمزیِ ما جگری‌ست
جنمی که از سرکشی نفت بیرون ریخته
و سوختِ آن ستاره‌ی مرده است
که سال نوری را در قرون ظلمات نشاند
و از مرگ
جز در تنظیم تن‌اش چیزی نخواست.
در ساعت ده صبح
کلمه، تنها شاهد عینی‌ست
که از ابتدا هست
و آیا خدا «بیرون» نبود؟
مرا از نام، خودآگاه ساز
ای چشم‌هات هنوز دو گودی روشن‌اند
با قاصدک مژه‌هایی از فردا
که در درکات دوزخ
دلو تاریخ را تمرین می‌دهی!
ای بدنه‌ی خیابان در اندوه زندگی
که نای کوچک‌ات آن‌پایین
از سعد میدان‌ها نشسته ‌است!
آیا شعر
تردید کلمه،
در فعل «افتادی» نبود؟

آرزو رضایی مجاز
منتشر شده در «مجله‌ی ادبی پیاده‌رو»:
www.piadero.ir
@piaderonews

@SooreMa
1.5K views16:54
باز کردن / نظر دهید
2021-05-01 22:54:32 باید اِستاد و فرود آمد
بر آستان دری که کوبه ندارد!
"احمد شاملو"

فرانتس کافکا، داستان کوتاهی با عنوان «جلو قانون» دارد که به‌فارسیِ «صادق هدایت» در دسترس است. پاسبانی پیشاپیش قانون، قد برافراشته و مردی می‌خواهد از درب آن بگذرد و وارد قانون شود. مرد که با ممانعت پاسبان مواجه می‌شود، می‌پرسد: آیا ممکن است که بعد داخل شود؟ پاسبان می‌گوید: «ممکن است، اما نه حالا.» و ادامه می‌دهد: «من آخرین پاسبان نیستم. جلوی هر اتاقی پاسبانی تواناتر از من وجود دارد.» پس مرد ترجیح می‌دهد که: «انتظار بکشد تا به او اجازه‌ی دخول بدهند.»
پاسبان، او را کمی دورتر از در می‌نشاند. آن مرد تا سال‌ها منتظر می‌ماند و پاسبان‌های دیگر را فراموش می‌کند. پاسبان اولی به نظر او یگانه مانع می‌آید. بالاخره چشم‌اش ضعیف می‌شود و از عمرش چیزی باقی نمی‌ماند. قبل از مرگ، از پاسبان می‌پرسد: «چطور در طی این‌ همه‌سال‌ کس دیگری به‌جز من تقاضای ورود نکرده است؟» پاسبان پاسخ می‌دهد: «از این‌جا هیچ‌کس به‌جز تو نمی‌تواند داخل شود، چون این درِ ورود را برای تو درست کرده بودند. حالا من می‌روم و در را می‌بندم!»

این آستانه، برای بسیاری از ما معلم‌ها مکشوف شده؛ دَربی که به محتوای بسته‌اش راهی نیست و برنامه‌ی آموزشی‌اش در انقیاد مراتب ایدئولوژی‌ست، محتوایی که از بالادست دیکته می‌شود، و معلم و شاگرد را در کانال‌های پوسیده‌ی بی‌تخیل و بی‌چشم‌انداز سرگردان می‌سازد.
خروجی این کانال‌ها هم سرراست است؛ تولید «تابع» که تمامی امکان‌های تحقق رؤیا را وانهاده و جز تمکین، مدارا و سرسپردگیِ تام‌و تمام به وضع موجود، خط قصه‌ای ندارد.

برای تک‌تک ما معلمان در آستان این درب، دو راه وجود دارد؛ یا مانند مرد داستان، عمری هم‌سخن دربان شویم و مانع، تمامی سویه‌های گذر را تاریک کند و یا چون آیه‌ی روشن «فروغ فرخ‌زاد»: نقبی به‌سوی نور بزنیم!
سرسپردگی به این ساختار صلب که چون سایه‌ی هول، بر حال بچه‌ها ایستاده و فراسویی جز تاریکی را به آن‌ها نشان نمی‌دهد، انتخاب من نبود.

با ناخن‌های خون و قلبی شورمند، مشغول کندن‌ام و خوب می‌دانم اگر همکاران‌ام، حرفه‌ی معلمی را به‌مثابه‌ی «کنش آموزگاری» فهم کنند و محتوای آموزشی‌ای که با آجر به آجرِ ایدئولوژی منجمد شده، را مورد پرسش قرار دهند، اگر پرتو پژوهشیِ کارشان را در ورطه‌ی تاریک آن بیاندازند و در افشای سازوکار این سیستم، یک‌صدا باشند، نگهبان پس خواهد نشست.

در این گذار، من و بچه‌ها آینه‌ایم؛ ما به‌هم می‌تابیم و حاصل انعکاس‌مان، روبه‌رو را در تاریک‌نای چشم‌انداز آموزش، روشن می‌کند؛ «پرسش» و «تحقیق» چراغ این مسیر است؛ آنچه دانش‌آموزان می‌پرسند، تحقیقی که انجام می‌دهند و از تردیدی که سر برمی‌کشند؛ را می‌توانید ضمن «کنش معلمی و دانش‌آموزی» ببینید. نسلی که فرو می‌ریزد و خلق می‌کند؛ خوب می‌داند دست‌ها چقدر توانا هستند.

به امید بالندگی فضای آموزش و پرورش که هر کودکی یک مطالبه‌گر باشد و بیش از هر چیز، حق خود را بشناسد، شادی را جمعی بفهمد و آینده را در مرزهای روشن کنش‌گری رقم بزند.

@KonesheMoalemi
@SooreMa

آرزو رضایی مجاز
1.7K views19:54
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 21:52:51 برمودای «یأس»
مثلث هولناک روشنفکر- آزارگری- استبداد

آرزو رضایی مجاز

فربه‌بودن ربط آزار و سکسیم، و آزارگری کلامی با تکیه‌گاه افتراهای جنسی، از ایگوی توپُر فرهنگ مردسالار و همدستی آن با سیستم سلطه حکایت دارد؛ از آن کلام مسلط بر امر فرهنگی و اجتماعی که در فقدان «تمرین هم‌حضوری» در قلمرو عمومی، ترک‌تاز تاریخ مانده است.

این نیروی آزارگر و نیز فحاش مردانه که در خدمت «گفتمان رسمی» است، با کاری که از فرهنگ استبدادی می‌کِشد، در همدستی با سیاست‌های تقلیل‌دهنده‌ی «فرد» به «فرودست»، طرح‌های سلطه را در تمامی فضاها ازجمله بی‌مکانی مجازی پیش می‌برد.

آپارتاید جنسی، آزارگری‌های کلامیِ جنسی‌شده، هتاکی‌های معطوف به زندگیِ خصوصیِ غیرقابل توضیح در فضای عمومی و... استراتژی کنترل‌ است، و همواره تجزیه‌کننده‌ی مطالبات عمومی جامعه‌ی زنان بوده؛ هتک حرمت‌های جنسی با تیغه‌ی تیز به سمت جامعه‌ی زنان در جهت تولید «کاشی‌های اجتماعیِ ترس‌خورده» کار می‌کند. در چنین بستری از بیماری هم هست که «توی سری‌زدن» به جنس مخالف، بقای وضع موجود را ضمانت می‌کند تا در نهایت، محصول اتمیزه‌ی این تَلاشی را انقیاد نماید.

خشونت‌های کلامی و آزارگری‌های جنسی جامعه‌ی تحصیل‌کرده- نخبه- روشنفکر نسبت به زنان، پدیداریِ قطع تاریخیِ «روشنگری»، «جریان آگاهی» و «ارتباط» از سوی این قشر به بدنه‌ی اجتماعی‌ست که مستحیل‌شدن زیر دندان‌های نهاد قدرت را به نمایش می‌گذارد؛ مشروعیت‌بخشیدن به آن دهان تک‌گویِ تنهاست که «من» و «تو» را بلعیده و در فاصله‌ی «ما» خود را مدام بازتعریف می‌کند.

این وضعیت را بایستی در چارچوب «آنومی در امکان‌های مبارزه» فهمید؛ بی‌نظمی‌سازی در جهت انهدام نیروهای مؤثر اجتماعی که زیر بازی وضع موجود بزنند. متأسفانه اتفاقات اخیر نشان می‌دهد؛ زیست تئوریک و بلعیده‌شدن با دهان فعال نظریه، بخشی از جامعه‌ی روشنفکری ما را از زندگی عملی و امکان‌های فراروی از وضع موجود تهی کرده؛ غور در کتاب‌ها بدون رویکردهای مطالعاتی جامعه‌شناختی و فرهنگی ایران، درگیری در میدان امر سیاسی را نیز بی‌اثر نموده است.

این بی‌مایگی، وقتی نقاب نظریه می‌افتد و جان فطیر از تنور کلام بیرون می‌آید، خمیره‌ی خام‌اش را نشان می‌دهد؛ همان حکایت طبل غازیِ بلندآواز و میان‌تهی‌ست که شرح‌اش را «سعدی» در «گلستان» نشانده است‌.
متأسفانه باید گفت؛ آزارگری‌های جنسی جامعه‌ی روشنفکری، اثرش از ابزارهای قهری و ضربتی سیستم سلطه نیز بیش‌تر است؛ زیرا نومیدی را قاب کرده و تصویر محزون زنان را بر دالان‌های تاریخی میخکوب می‌کند.

از همین منظر، هم‌پیمانی‌های زنان و نیز هم‌صداشدن مردان روشن نسبت به برملا کردنِ وضعیت‌های فرهنگی-تاریخی استبداد، ترانه‌های آزادی‌ست؛ آزادی «زن» از چنگال فرهنگی که همواره او را «ابزار» خواسته و با نگاه ابزاری، بدن و حریم و زندگی خصوصی‌اش را «جنس» فهمیده تا هر زمان که خواست چوب حراج را بردارد، شخصیت‌اش را حد بزند و با برچسب «آبرو»، «عرف» و «عفت» صدای او را ممهور کند.

نگذاریم روشنفکر- نویسنده- هنرمند- استاد نیز به نیروی رسمی این استبداد مبدل شوند و بازتولیدکننده‌ی فرهنگی باشند که «جنس دوم» را ساخت تا چرخ استراتژی کنترل، مادام روی غلتک باشد. دشمنان خانگی را بیرون بکشیم و از هیبت سایه‌ها نترسیم.

تمرین موازنه‌ی حقوق را باید با بال‌های شکسته‌ی قضاوت شروع کنیم. عرف و فرهنگ هرچند در تاریکنای ساختاری، ایمن و قطور شده‌اند؛ اما اگر به سِیلی که آینده را بشوید، امیدواریم؛ اکنون، قطره‌های حمایت از زنان آزار دیده باشیم.

@SooreMa
1.4K views18:52
باز کردن / نظر دهید
2021-04-07 20:20:12 «کرونا» و وقوف بدنی

آرزو رضایی مجاز

«کرونا» محل وقوف به بدن است؛ چنگ‌اندازی به نقاط پنهان که «بدن» بوده و بدنِ تو نبوده؛ درواقع درک ما از بدن، معطوف به دیدنِ بدن است؛ اما کرونا آگاهی نسبت به جزئیات تن را مهیا می‌کند.

فارغ از درد و موسع کردن درک ما از درد جسمی -دردی که به هیچ‌وجه با آنچه به‌مانند نشانه‌های سرماخوردگی عنوان می‌شود، قابل قیاس نیست- کرونا احتمال زندگی را به نفع امکان‌های زندگی پایین می‌آورد.

این بیماری، زندگی را در بدن جزئی می‌کند؛ درواقع، جزئیات چیزی را که ما در قالب «تندرستی» می‌فهمیم، به‌عنوان امکان‌های زندگی، محل کشف قرار می‌دهد و تو را مجبور می‌کند که در مکاشفه‌ی این امکانات، راه ادامه را در ماز پیچاپیچ این بیماری بیابی.

مثلن «آب دهان» در کرونا تبدیل به مسئله می‌شود؛ با گلویی که احساس می‌کنی از داخل در حال ترک‌ترک و شکافته‌شدن است. کرونا فقدان «بزاق» را چون نیروی حیاتی بر تو آشکار می‌کند.

«نیروی پا» برایت برملا می‌شود و با خالی‌کردن مدت‌دار توان پا، نسبت به این جان در پایین‌تنه وقوف می‌یابی‌؛ چون امکان حرکت را برای مدتی مصلوب می‌کند.

نقطه‌ای بین دو سینه و مفصل ریه قابل درک می‌شود که سرفه‌های بی‌امان بیدارش می‌کند؛ همان نقطه شروع به درد کرده و بعد از تمرکز می‌فهمی تبارش به کمر می‌رسد.

دل پیچه‌های پرشدت، مداری را دور ناف مکشوف و حرکت درد را در تو دقیق می‌کند. تو صداهای توی سرت را خواهی شنید. سردردی که از شقیقه تا گوشه‌ی چشم می‌پیچد؛ طوری پخش می‌شود که دوست داری کاسه‌ی چشم‌ات را دربیاوری و در مشتی بسته از آن مراقبت کنی.

اتفاقی که برای پوست می‌افتد هم قابل فهم است؛ کرونا تو را به تمام معنی «چروک» می‌کند. آب بدن را به‌شدت می‌کِشد، به‌طوری که دچار توهم «تبخیر شدن» می‌شوی. با نوشیدن آب تشنه‌تر شده و احساس خشک‌شدگی از لحاظ روانی با تظاهرات خشکی بدن پرشدت می‌شود.

حتا خوابیدن مدت‌دار و ایستایی در حالت افقی، زاویه‌های دید را تغییر می‌دهد. تو در این حالت، جهان سایه‌ها را خیلی‌خوب خواهی فهمید؛ که مبانی جاندارش به عرفان سرخ‌پوستی می‌رسد.

گزاره‌ی «کرونا بیماری دردناکی‌ست»؛ تقلیل این بیماری به درک ما از درد جسمی‌ست. کرونا درواقع اشتراک شدت‌مند دردهایی‌ست که ما تاکنون تجربه کرده‌ایم؛ پس مراقب خود باشید.

اما برای عزیزانی که با این درد، دست به گریبان‌اند، نمی‌خواهم از عبارت دستمالی‌شده‌ی «با بیماری دوست شوید» کار بکشم؛ اما می‌گویم بر توسنِ بِتازِ این بیماری سوار شوید و به سیاحت تن خود بروید؛ به آن ساحت قدسی پنهان که جنینی تن در سیطره‌ی از دست‌شده‌ی مادرانه و عطف زندگی در تاریکی را هنوز در بطن خود دارد.

ما جز در مواقع «معاشقه» عمومن نسبت به بدن بی‌تفاوتیم؛ بی‌تفاوتی از این منظر که مواجهه‌ی آگاهانه با اندام‌ها نداریم.

کرونا در کنار تمامی خردکنندگی، این فرصت را به ما می‌دهد که جزء به جزء نادیدنی‌های تن را درست در لحظه‌ی هجوم و واکنش بفهمیم؛ تجلیات «آراخنه»ای را که از سرکوب «آتنا» رها شده و با دست و پای عنکبوتی، این‌بار مشغول بافتن طرح تازه‌ای از زندگی و مرگ است و تو را وادار می‌کند پس از رهایی، بر تجربه‌ی خود خم شوی و بگویی: «سلام زندگی»

@SooreMa
1.7K views17:20
باز کردن / نظر دهید
2021-03-29 22:22:59 در تک‌و‌تای رسانه‌ای اتفاق؛
سوی «انسان» و «حق» کجاست؟

آرزو رضایی مجاز

رسانه و بُردسازی خبری را باید ضمن «مهندسی افکار عمومی» از سوی نهاد قدرت فهمید؛ درواقع رسانه‌ی رسمی با ایجاد یک تقابل نمایشی، شروع به‌کار کرده و با فضاسازی خبری و درنهایت، القای مبارزه با ساختار ایدئولوگِ حاکم ادامه می‌دهد! به‌عبارتی، روی صحنه موقعیتی می‌سازند تا مفهومی ایدئولوژیک را برابر افکار عمومی عریان کند، اما مفهومی که پیش‌تر، تحت‌نظارت نیروی سیاسی، بی‌اثر شده است.

در ماجرای خانم «آزاده نامداری» تقابل ایجاد شده میان عرف-زندگی شخصی، سنت-انتخاب، زندگی اجتماعی-خلوت، قضاوت-حریم با فضاسازی گسترده در هاله‌ای از ابهام «مهندسی» شده‌است تا اصل مطلب پشت‌پرده بماند.

بنابراین ماحصل کار رسانه، ایجاد وهمِ یک میدان گفت‌وگوست؛ فضایی که باب‌ نظر و بحث را بازگذاشته تا هر صدای متفاوتی در آن شنیده شود؛ البته که این فضا به‌شدت از مناظر نقد و تحلیلِ علت و رویکردهای انسان‌شناسانه و جامعه‌شناختی، به‌دور و متمرکز بر چگونگیِ رخ‌دادنِ «اتفاق» است.

صداوسیما، سلبریتی و خبرسازهای تریبون‌دارِ مجازی، همه ابزار این بازی می‌شوند؛ بدون‌اینکه رویی به‌سوی گفتمان رسمی بچرخانند و بپرسند:
چرا فشار فرهنگ عمومی و «سنت» بر زن‌ها خردکننده‌تر است؟
چرا رسانه‌ی رسمی «ریاکاری» را به‌مثابه‌ی یک «اخلاق کاری» تشویق و حتا تأکید می‌کند؟
چرا ایدئولوژی حاکم، میان «زندگی حرفه‌ای» و «زندگی خصوصی» ورطه‌های هولناک می‌سازد؟
چرا انواع «حذف» به‌عنوان یک‌رویه در تمامی سویه‌های زیستی ما عادی‌سازی شده؟
چرا اخلاق سقوط کرده و «حق قضاوت» به‌مثابه‌ی بدیهیاتِ مراوده و معاشرت تعریف‌پذیر شده است؟

این پرسش‌ها در حالی معلق مانده و مرگ یک انسان در حاشیه‌ی «مرگ کسی که حاشیه را برای خودش ایجاد می‌کرده» جانمایی شده؛ که اتفاقن پرداختن به مبحث «حد حریم» نیاز اساسی جامعه‌ی ماست؛ جامعه‌ای زیر دوربین‌های نظارتی و چشم‌های گشوده‌ی «دیگری بزرگ» با پلیس‌های درونی و خودسانسوری‌های پرشدت که دچار وسواس نسبت به مفهوم «حق بیان خود» شده و زندگی دیگران را مدام مورد کنجکاوی، دخالت و قضاوت قرار می‌دهد.

در چنین شرایطی‌ست که باید پرسید: سهم هر دو سوی ماجرا چقدر است؟ چه آن‌سوی ریاکارشده‌ی خودآگاه-ناخودآگاه که در هر هوایی، بام جدایی دارد؛ و چه طرفِ قاضی‌طور که داوری در مورد مکنونات و ناپیداهای شخصی دیگران را «حق مسلمِ» خود می‌فهمد.

و اینکه آیا لازم نیست تعریف دوباره‌ای از «انسان»، «حقوق انسانی» و «مسئولیت اجتماعی» صورت‌بندی شود؟ آن‌هم تحت قیمومیت سیستم سلطه که مفهوم «ما» را از هویت جمعی خالی کرده و ذره‌ای‌زیستن را به‌عنوان یک الگوی زیستیِ مسالمت‌آمیز و بی‌حاشیه تجویز نموده است؟

این مای «کلیک» و «لایک» چقدر حق دارد به موضوع سوژه‌شده «بپردازد» و مسئله را حلاجی کند؛ وقتی علت‌ها، پشت‌پرده‌ی رسانه می‌مانند و پروانه‌ی نمایش-بیان نمی‌گیرند؟ وقتی گفتمان رسمی، سگ‌ها را رها می‌کند و سنگ‌ها را می‌بندد؛ وقتی ما آنچه را می‌شنویم و می‌بینیم که مجوز گرفته و بی‌خطر است؟

به‌نظر می‌رسد بایستی اتفاق‌ها را شکافت، بلکه با «جراحی» بتوان دلیل‌ها را بیرون کشید و روی میز تشریح گذاشت. باید با آگاهی به سازوکار سیاسیِ نظام آمر نسبت به اخته‌کردن افکار عمومی، مناظر حواس‌پرتی را حداقلی کرد و با ضربه‌های اتفاق و موج‌های احساسی معاشر نشد.

به‌تعبیر "میلان کوندرا" در کتاب "زندگی جای دیگری‌ست": «بدن جنگ روی بدن عشق خوابیده است.» خودمان را از چنگال گفتمان رسمی بیرون بکشیم و درک حضور و غیاب دیگری را از منظر «انسان» بفهمیم.

«ما چقدر می‌دانیم؟» یک پرسش نیست؛ سطل و طنابی‌ست که باید آن را تا اعماق «مطالبه» پایین انداخت. اخبار تکه‌پاره و دستکاری‌شده، هیچ چشم‌اندازی از آگاهی را نشان نمی‌دهند؛ این یک تخدیر ایدئولوژیک است. ندای «آزادی بیان» تنها از طریق بازپس‌گیری «قلمرو عمومی» در دالان‌های نظم اجتماعی خواهد پیچید و امکان‌های تحلیل، پرسش و بازخواستِ وضع موجود را موسع می‌کند.

در شرایط کنونی، همراهی با تب خبر‌ و واکنش‌های هیجانی مجازی، جز گشودگی مقابل تمامیت خواست قدرت نیست؛ این موج‌سازی و موج‌سواری، تمرین‌دادن افکار عمومی در جذب و زودهضمیِ حادثه است؛ برخوردی مقطعی-هیجانی با اتفاق که چرخ پروژه‌ی عادی‌سازی را برای مواقع حساس‌تر روغن‌کاری می‌کند؛ درواقع ما در حال تربیت‌شدنیم.

@SooreMa

https://t.me/sooremaattach/56
1.6K views19:22
باز کردن / نظر دهید
2021-03-08 22:58:46 نامه‌ی اعتراضی جمعی از کنشگران حوزه‌ی آموزش به «جذب طلاب و روحانیون در حوزه‌ی تعلیم و تربیت»

جمعی از کنش‌گران حوزه‌ی آموزش و فعالان حوزه‌ی عمومی در این عرصه با انتشار نامه‌ای خطاب به مسئولان، نسبت به دخالت‌های حوزه‌ی علمیه در نهاد تعلیم و تربیت عمومی و خدشه‌دار شدن استقلال حرفه‌ای مدرسه واکنش نشان داده‌اند.

این کنش‌گران از وزیر آموزش و پرورش پرسیده‌اند:

«با اینکه مسئله‌ی تربیت معلم، سال‌هاست در کشمکش‌ها و تعارض‌های بین وزارت‌خانه‌های علوم و وزارت‌خانه‌ی تحت مسئولیت شما، تبدیل به یک بحران جدی شده است؛ چرا به‌جای اهتمام به حل این بحران و دادن اعتبار و ارزش به معلمان، درصدد جذب نیروهای موازی و بدیل هستید؟»

در بخشی از متن تصریح شده:

 «خطری که از بی‌تدبیری در تولیت نهاد رسمی تعلیم و تربیت، دامن ما و فرزندانمان را گرفته، آثارش تا نسل‌ها قابل زدودن نخواهد بود. خاطرات تلخ و غیرتربیتی زنگ‌های پرورشی، در حافظه‌ی ملت ماندگار شده است. اقدامی که محصول یک بی‌تدبیری تربیتی ولی با شعار زیبای فرهنگ‌سازی دینی در محیط مدارس بود و نیاز به تکرار ندارد و همه می‌دانیم که چگونه گفتمان دینی را در دل گفتمان تربیتی لوث کرد و بسیار باعث تأسف و تعجب است که هنوز کسی از همکاران ستادی شما بابت آن طرح شکست‌خورده از ملت عذرخواهی نکرده است. ساعت‌هایی که فرزندانمان در مدارس می‌توانستند لذت و طعم شیرین یادگیری را بچشند، به‌دلیل القاء تفکرات ایدئولوژیک و ایجاد مقاومت‌های ناشی از هژمونیک‌شدن گفتمان مدرسه‌ای، از دین بری شدند و کسی مسئولیت این اقدام را به عهده نگرفت.»

در بخش دیگری از این نامه قید شده است:

«آیا شما می‌دانید با این کار، بیش از پیش، استقلال نهادی تعلیم و تربیت رسمی کشور را مخدوش خواهید کرد؟ نهادی که به لحاظ ماهیت باید مردمی‌ترین نهاد باشد، با اتصال بیش از پیشش به نهاد قدرت و حاکمیت، وجهه‌ی مردمی خود را از دست خواهد داد و همین امر باعث مقاومت هر چه بیشتر دانش‌آموزان و خانواده‌ها در مقابل ارزش‌های رسمی و اخلاقی مورد تأیید حاکمیت خواهد شد و درنهایت همین اندک اعتبار باقی‌مانده برای مدارس، قربانی یک تصمیم سیاسی خواهد شد که هیچ تجانسی با اندیشه‌های متعالی تربیتی ندارد؟!»...



متن کامل این نامه را در سایت "صدای معلم" (لینک زیر) بخوانید:

www.sedayemoallem.ir/خبر/item/20554-/ورود-طلاب-و-روحانیون-در-حوزه-تعلیم-و-تربیت-عمومی-در-راستای-پاسخ-گویی-به-کدامیک-از-مطالبات-مردمی-و-حل-کدام-یک-از-مشکلات-ساختاری-نهاد-آموزش-اتخاذ-شده-است؟

@SooreMa
@sedayemoallem_ir
1.8K views19:58
باز کردن / نظر دهید