2021-03-29 22:22:59
در تکوتای رسانهای اتفاق؛
سوی «انسان» و «حق» کجاست؟
آرزو رضایی مجاز
رسانه و بُردسازی خبری را باید ضمن «مهندسی افکار عمومی» از سوی نهاد قدرت فهمید؛ درواقع رسانهی رسمی با ایجاد یک تقابل نمایشی، شروع بهکار کرده و با فضاسازی خبری و درنهایت، القای مبارزه با ساختار ایدئولوگِ حاکم ادامه میدهد! بهعبارتی، روی صحنه موقعیتی میسازند تا مفهومی ایدئولوژیک را برابر افکار عمومی عریان کند، اما مفهومی که پیشتر، تحتنظارت نیروی سیاسی، بیاثر شده است.
در ماجرای خانم «آزاده نامداری» تقابل ایجاد شده میان عرف-زندگی شخصی، سنت-انتخاب، زندگی اجتماعی-خلوت، قضاوت-حریم با فضاسازی گسترده در هالهای از ابهام «مهندسی» شدهاست تا اصل مطلب پشتپرده بماند.
بنابراین ماحصل کار رسانه، ایجاد وهمِ یک میدان گفتوگوست؛ فضایی که باب نظر و بحث را بازگذاشته تا هر صدای متفاوتی در آن شنیده شود؛ البته که این فضا بهشدت از مناظر نقد و تحلیلِ علت و رویکردهای انسانشناسانه و جامعهشناختی، بهدور و متمرکز بر چگونگیِ رخدادنِ «اتفاق» است.
صداوسیما، سلبریتی و خبرسازهای تریبوندارِ مجازی، همه ابزار این بازی میشوند؛ بدوناینکه رویی بهسوی گفتمان رسمی بچرخانند و بپرسند:
چرا فشار فرهنگ عمومی و «سنت» بر زنها خردکنندهتر است؟
چرا رسانهی رسمی «ریاکاری» را بهمثابهی یک «اخلاق کاری» تشویق و حتا تأکید میکند؟
چرا ایدئولوژی حاکم، میان «زندگی حرفهای» و «زندگی خصوصی» ورطههای هولناک میسازد؟
چرا انواع «حذف» بهعنوان یکرویه در تمامی سویههای زیستی ما عادیسازی شده؟
چرا اخلاق سقوط کرده و «حق قضاوت» بهمثابهی بدیهیاتِ مراوده و معاشرت تعریفپذیر شده است؟
این پرسشها در حالی معلق مانده و مرگ یک انسان در حاشیهی «مرگ کسی که حاشیه را برای خودش ایجاد میکرده» جانمایی شده؛ که اتفاقن پرداختن به مبحث «حد حریم» نیاز اساسی جامعهی ماست؛ جامعهای زیر دوربینهای نظارتی و چشمهای گشودهی «دیگری بزرگ» با پلیسهای درونی و خودسانسوریهای پرشدت که دچار وسواس نسبت به مفهوم «حق بیان خود» شده و زندگی دیگران را مدام مورد کنجکاوی، دخالت و قضاوت قرار میدهد.
در چنین شرایطیست که باید پرسید: سهم هر دو سوی ماجرا چقدر است؟ چه آنسوی ریاکارشدهی خودآگاه-ناخودآگاه که در هر هوایی، بام جدایی دارد؛ و چه طرفِ قاضیطور که داوری در مورد مکنونات و ناپیداهای شخصی دیگران را «حق مسلمِ» خود میفهمد.
و اینکه آیا لازم نیست تعریف دوبارهای از «انسان»، «حقوق انسانی» و «مسئولیت اجتماعی» صورتبندی شود؟ آنهم تحت قیمومیت سیستم سلطه که مفهوم «ما» را از هویت جمعی خالی کرده و ذرهایزیستن را بهعنوان یک الگوی زیستیِ مسالمتآمیز و بیحاشیه تجویز نموده است؟
این مای «کلیک» و «لایک» چقدر حق دارد به موضوع سوژهشده «بپردازد» و مسئله را حلاجی کند؛ وقتی علتها، پشتپردهی رسانه میمانند و پروانهی نمایش-بیان نمیگیرند؟ وقتی گفتمان رسمی، سگها را رها میکند و سنگها را میبندد؛ وقتی ما آنچه را میشنویم و میبینیم که مجوز گرفته و بیخطر است؟
بهنظر میرسد بایستی اتفاقها را شکافت، بلکه با «جراحی» بتوان دلیلها را بیرون کشید و روی میز تشریح گذاشت. باید با آگاهی به سازوکار سیاسیِ نظام آمر نسبت به اختهکردن افکار عمومی، مناظر حواسپرتی را حداقلی کرد و با ضربههای اتفاق و موجهای احساسی معاشر نشد.
بهتعبیر "میلان کوندرا" در کتاب "زندگی جای دیگریست": «بدن جنگ روی بدن عشق خوابیده است.» خودمان را از چنگال گفتمان رسمی بیرون بکشیم و درک حضور و غیاب دیگری را از منظر «انسان» بفهمیم.
«ما چقدر میدانیم؟» یک پرسش نیست؛ سطل و طنابیست که باید آن را تا اعماق «مطالبه» پایین انداخت. اخبار تکهپاره و دستکاریشده، هیچ چشماندازی از آگاهی را نشان نمیدهند؛ این یک تخدیر ایدئولوژیک است. ندای «آزادی بیان» تنها از طریق بازپسگیری «قلمرو عمومی» در دالانهای نظم اجتماعی خواهد پیچید و امکانهای تحلیل، پرسش و بازخواستِ وضع موجود را موسع میکند.
در شرایط کنونی، همراهی با تب خبر و واکنشهای هیجانی مجازی، جز گشودگی مقابل تمامیت خواست قدرت نیست؛ این موجسازی و موجسواری، تمریندادن افکار عمومی در جذب و زودهضمیِ حادثه است؛ برخوردی مقطعی-هیجانی با اتفاق که چرخ پروژهی عادیسازی را برای مواقع حساستر روغنکاری میکند؛ درواقع ما در حال تربیتشدنیم.
@SooreMa
https://t.me/sooremaattach/56
1.6K views19:22