2023-03-20 01:31:44
.
ساعات پایانی سال است؛ به کنجی خزیده و تحولات سیاسیِ پر تلاطمِ شش ماه گذشته و سرکوبِ خونین را مرور می کنم: دختران و پسرانِ پرپر شده و روی در نقاب خاک کشیده، خانواده های دغدار و ستمدیده، چشمهای تخلیه شده، زندانیان گرفتار گشته ....
برای تسلای خاطر خود، مغموم و محزون به سراغ سایه و شاملو رفتم و از زبان آنها با خود زمزمه کردم:
«نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
چه جای من ؟ که درین روزگار بی فریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید»
و :
«نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشه هاي تو را در يافته ام
با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام
و دستهايت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گريسته ام براي خاطر زندگان
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام زيباترين سرود ها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترینِ زندگان بوده اند
دستت را به من بده
دستهای تو با من اشناست
ای دیریافته با توسخن می گویم»
https://www.instagram.com/p/Cp_MC0ZumAe/?igshid=MDJmNzVkMjY=
2.3K viewsedited 22:31