Get Mystery Box with random crypto!

کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)

لوگوی کانال تلگرام ssara_novell — کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه) ک
لوگوی کانال تلگرام ssara_novell — کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)
آدرس کانال: @ssara_novell
دسته بندی ها: اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 16.69K
توضیحات از کانال

📰 این کانال دیگه فعالیتی نداره 🕵️‍♀️

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-12-29 18:57:39 سومین جلد مجموعه کوازار چاپ شد
کد moj تا 30% تخفیف
b2n.ir/k08709
جلد سوم جلد آخر هست و تو کانال پنجره ای رو به خیال پارتگذاری #نشده
( چون میدونم الان همه میپرسن گفتم خودم بگم . چند فصلش کاملا افلاین نوشته شده منم حتی از تو کتابش خودنم #نگار )
70 views15:57
باز کردن / نظر دهید
2022-12-28 20:06:49 رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص

یکم منتظر موندم جواب بده اما انلاین نبود
منم نتمو بستم و خودمو با طراحی سرگرم کردم
انقدر محو شده بودم که اصلا گذر زمان رو حس نمیکردم
سرمو که بلند کردم دوساعت گذشته بود
با درد گردنمو دست کشیدم
وسایلمو جمع کردم
یکم روی تخت دراز کشیدم تا درد گردنم کمتر شه
چشمام داشت سنگین مبشد اماالان اصلا وقت مناسبی برای خواب نبود
بلند شدم گوشیمو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون
نتمو باز کردم سبحان توسالن داشت فیلم میدید به من اشاره کرد باهاش ببینم
کنارش نشستم و وارد تلگرام شدم
یکم طول کشید تابروز رسانی شه
دستام یخ کرده بود
پیاممو خونده بود و جواب داده بود
بازم جرعت باز کردنشون رو نداشتم
یه نفس عمیق کشیدم
حالا که دیگه قبول کردی آروم باش...
یه ضربه رو صفحه زدم و پیامشو باز کردم
نوشته بود
"...سلام سایه...
خوشحالم که پیشنهادمو قبول کردی...
اگه موافق باشی شمارتو داشته باشم و باهم تصویری صحبت کنیم..."
باخوندن پیامش وا رفتم
اصلا امادگی تصویری صحبت کردن رو نداشتم
دوربینمو باز کردم و یه نگاه به خودم انداختم
صورتم بی روح بود
موهام ژولیده و حتی یکمم چرب بود
براش نوشتم
"...‌الان نه...یه روز دیگه لطفا..."
اونم سریع نوشت باشه مشکلی نیست
شروع کرد به زدن حرفای عادی و آشنایی اولیه...
دوسه ساعتی بی وقفه حرف زدیم
۲۹سالش بود وارد کننده از خارج کشور بود(بخاطر حفظ هویت فرد نمیتونم بگم وارد کننده ی چی بود)
براش نوشتم
"...بااین همه کار چطوری وقت میکنی بیای گروه یا با من چت کنی؟..."
برای خواندن این رمان میتونید از طریق باغ استور اقدام کنید
https://t.me/BaghStore_app/741
847 viewsedited  17:06
باز کردن / نظر دهید
2022-12-26 11:12:47 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص

جواب داد
"...منظورمو واضح گفتم...میخوام باهات بیشتر آشنا شم...بیشتر بشناسمت..."
نوشتم
"...چه لزومی داره؟..."
جواب داد
"...ازت خوشم اومده..."
نوشتم
"...اما مااصلا همو نمیشناسیم..."
جواب داد
"...خب کم کم میشناسیم...اصلا اینطوری بهتره...میتونیم خیلی راحت تر صحبت کنیم و تصمیم بگیریم..."
دیگه نمیدونستم چی بگم...بازم خودش نوشت
"...فکراتو بکن و تا چند روز آینده بهم خبر بده...قول میدم پشیمون نمیشی..."
توشوک بودم
از یطرف دلم میخواست بلاکش کنم
از یطرف هم ازش بدم نمیومد
شخصیت آراز تواین گروه از همه برام جذابتر بود
و الان بااین پیشنهادش خیلی هیجان زدم کرده بود
سه روز گذشت و تمام این سه روز حرفای آراز تومغز من بود و از جلو چشام کنار نمیرفت
دیگه هیچ پیامی نداده بود
حتی توگروهم که حرف میزدیم خیلی عادی بود
انگار که هیچ پیشنهادی نداده...
گاهی شک میکردم که واقعا اون حرفارو زده و میرقتم باز پیاماشو چک میکردم...
سرمو روی میز گذاشتم...
چشمامو بستم...
هیچی نمیشه...
فقط بیشتر باهم حرف میزنین
یه تجربه میشه برات...
حتی شاید ارتباط با جنس مخالف رو برام راحتتر کنه
حالا که قرار نیس نه سرقراری بریم و نه دیداری داشته باشیم
دیگه برای من چی ازاین بهتر میتونه باشه؟
از پشت گوشی که نمیتونه بهم تجاوز کنه...
هروقتم حس کردم دیگه نمیتونم ادامه بدم بلاکش میکنم و تمام....
گوشیمو برداشتم
وارد صفحه چت آراز شدم و قبل ازاینکه از تصمیمم پشیمون شم براش نوشتم
"...سلام...من پیشنهادتو قبول میکنم..."

برای خواندن این رمان میتونید از طریق باغ استور اقدام کنید
https://t.me/BaghStore_app/741
796 views08:12
باز کردن / نظر دهید
2022-12-24 10:02:45 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص

پیامو خوندم ولی نمیتونستم جوابی بدم
نمیخواستم بفهمن که من انقدر خام و بی تجربه ام
امااصلا نمیدونستم چی بگم...
درنهایت فقط نوشتم
"...نه من چیزی به ذهنم نمیرسه..."
بعدم سریع آف شدم و گرفتم خوابیدم
اما چه خوابی...
همش خوابای الکی میدیدم
صبح باخستگی بیدار شدم
باید میرفتم دانشگاه بعدشم کلاس طراحی داشتم
بااین حجم خستگی روز شلوغی داشتم
سریع لباس پوشیدم و یه آژانس گرفتم و کل مسیر تادانشگاهو خوابیدم
بعد از دانشگاه سریع خودمو رسوندم به کلاس طراحی و تابرگردم خونه غروب شده بود
لباسامو عوض کردم
روی تخت دراز کشیدم و نتمووصل کردم و سریع رفتم سراغ پیامای گروه
انقدر پیاما زیاد بود که نتونستم همه رو بخونم
اون وسط آراز صدام کرده بود
خواستم جواب بدم
اما مامان صدام کرد
گوشیو کنار گذاشتم و رفتم پایین
همه دور میز نشسته بودن و منتظر من بودن
باهم شام خوردیم
من زودتر از همه تموم کردم و به بهونه ی درس خوندن زودتر رفتم بالا
دوباره گوشیمو برداشتم و اینبار پیام آراز رو جواب دادم
منتظر بودم توگروه جوابمو بده
اما توپی وی نوشت
"...سایه میشه بیشتر آشنا بشیم باهم؟..."
دوباره هنگ کر‌دم
دستام یخ کرد
بدون جواب دادن از صفحه چتش اومدم بیرون
چنددقیقه توهمون حالت موندم
تپش قلب گرفته بودم
دوباره نوشت سایه؟ با یه علامت سوال کنار اسمم
از هیجان و اضطراب حس میکردم قلبم داره میاد تودهنم..
بادستای لرزون نوشتم
"...منظورت چیه؟.."
خیلی داشتم سعی میکردم عادی رفتار کنم...

برای خواندن این رمان میتونید از طریق باغ استور اقدام کنید
https://t.me/BaghStore_app/741
2.0K viewsedited  07:02
باز کردن / نظر دهید
2022-12-23 10:31:06 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص

سلام
من سایه هستم ۲۰ساله و این داستان زندگی منه.ممنونم از ساراجون که داستان رندگی من رو دارن مینویسن.
امیدوارم از داستان من خوشتون بیاد
این داستان شامل صحنهای بازو کاملا مناسب بزرگسالان هست..

من دختر وسط خانواده بودم
یه خواهر بزرگتراز خودم داشتم که ازدواج کرده بود و کرج زندگی میکرد ویه برادر کوچیکتراز خودم که ۱۰ ساله بود و مدرسه میرفت....
خواهرم ۲۴سالگی ازدواج کرد اون همیشه خوش زبون و کاملا برون گرا بود..
قبل از ازدواجش دوست پسر داشت و درنهایت هم با دوست پسرش ازدواج کرد...
برعکس من...
که به شدت درونگرا بودم...
و تااین سن حتی یدونه دوست پسر هم نداشتم...
توآینه به خودم نگاه کردم...
موهام خرمایی رنگ بودوتا پایین کمرم میرسید..
چهره خوبی داشتم
بنظر خودم که خوب بود...
نه اینکه تاالان هیچ پیشنهادی نداشته باشم...
داشتم...
اما هیچکدوم هیچوقت شروع نشدن...
نگاهی به گوشیم انداختم
دنیای من خلاصه میشد تواین گوشی...
پراز کتاب و فیلم و حتی دوستای مجازی...
گروه های مجازی...
آدمای مجازی.....
کسایی که هیچوقت ندیده بودمشون اما خیلی راحت ترباهاشون میتونستم صحبت کنم...
نشستم روی صندلیم گوشیمو برداشتم و پیامای گروهو یکی یکی خوندم...

یه بحث جالب راه انداخته بودن و تقریبا همه انلاین بودن و داشتن حرف میزدن
منم تکیه دادم به صندلی و توبحث شرکت کردم
بچهای این گروهو اصلا نمیشناختم خیلی اتفاقی وارد این گروه شده بودم
هیچکس از خودش هیچ عکسی نفرستاده بود
همه فقط در حد اسم همو میشناختیم
و چیزی که این گروهو برام متفاوت و عجیب میکرد حرفایی بود که میزدن
رک...
بی پرده...
بدون تعارف ...
از همه چیز حرف میزدن و برای من خیلی جالب بود...
به خودم که نمیتونستم دروغ بگم
ازشون خوشم اومده بود
خیلی کنجکاو بودم در برابرشون ...
سرجمع ۸ نفر بودیم...۳تادختر و ۵تا پسر...
من از همه کم سن تر بودم و البته کم تجربه...
تقریبا میشه گفت بی تجربه...
اما برای اولین بار توزندگیم داشتم پامو فراترازهمیشه میذاشتم....
یکی از پسرا که اسمش رامان بود نوشت امروز دوست دخترم پیشم بود وسط رابطه یهو دلش درد گرفت دخترا نمیدونین مشکل چی بود ؟
رامش و الناز هرکدوم یچیزی گفتن
اما من باهمون خوندن پیامشم خشک شده بودم...
آراز اخرین پیام منو ریپلای زدو نوشت
"...تو نظری نداری سایه...؟"

برای خواندن این رمان میتونید از طریق باغ استور اقدام کنید
https://t.me/BaghStore_app/741
2.7K viewsedited  07:31
باز کردن / نظر دهید
2022-12-22 00:44:20
رمان کاژه


به قلم سارا.ص


خلاصه
سایه یه دختر ۲۰ساله آروم و بسیار درونگرا هست کسی که تااین سن هیچ دوست جنس مخالفی نداشته...خیلی اتفاقی توتلگرام با مردی به اسم آراز اشنا میشه و برای مقابله بااین استرس بصورت مجازی باهاش وارد رابطه میشه...سایه بهش اعتماد میکنه وحرفاشون از مساعل عادی به گفتن فانتزی های جنسی میرسه اما این رابطه مجازی باقی نمیمونه و سایه خودشو وسط یه رابطه ی مخفی و ممنوعه بامردی که میخواد فانتزی هاشو عملی کنه میبینه....



عاشقانه ، اجتماعی ، درام ، رئال


ادامه این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 46 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین بمرور زمان، رمان رو تا آخر مطالعه کنین.
***
رمان هنوز کامل نیست و ادامه آن با آپدیت های هفتگی کامل خواهد شد.


نصب رایگان ios برای آیفون :
https://baghstore.net/app/


نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... :
https://baghstore.net/app
1.8K views21:44
باز کردن / نظر دهید
2022-12-18 18:09:01 عیار سنج رایگان رمان #عطر_شقایق به قلم آرام و بنفشه
فایل کامل این رمان بیش از ۱۳۰۰ صفحه و فروشی است
شما میتونید به ۲ طریق فایل کامل تهیه کنید.

خرید و مطالعه از طریق اپلیکیشن باغ استور به مبلغ ۳۶ هزار تومن
https://baghstore.net/roman/عطر-شقایق/

خرید فایل pdf از ادمین کانال تلگرام به مبلغ ۴۰ هزار تومن
@ng786f

¤○¤•••••••••••• ••••••••••••¤○¤
لینک کانال
@mynovelsell
3.5K views15:09
باز کردن / نظر دهید
2022-12-18 18:09:00
فایل کامل رمان #عطر_شقایق


به قلم آرام و بنفشه


خلاصه
داستان بر گرفته از واقعیت هست. شقایق در یکی از شهر های کوچیک شمالی زندگی میکنه. مخفیانه با دوست پسرش برای اولین بار قرار میذاره اما تو قرار اول دزدیده میشه و به امارات فرستاده میشه جایی که دخترهارو برای استفاده ابزاری آموزش و اجاره میدن. اما همه چیز در یک ملاقات کاری زیر و رو میشه و شقایق در مسیر جدیدی قدم می‌گذاره...
*
ژانر : عاشقانه، اجتماعی ، بر اساس واقعیت، روابط خاص، پایان خوش

عیارسنج رایگان رمان

¤○¤•••••••••••• ••••••••••••¤○¤
لینک کانال
@mynovelsell
3.1K views15:09
باز کردن / نظر دهید
2022-12-17 08:37:54 رمان #حریر_و_حرارت  #کامل شد
در اپلیکیشن #باغ_استور  این رمان کامل شده .
رمان کامل ۳۵۰ قسمته و ۱۵۰۰ صفحه است. همین الان میتونید این رمان رو بصورت کامل داخل اپلیکیشن بخونید
از لینک زیر یا کانال تلگرام باغ استور برای نصب برنامه استفاده کنید
https://baghstore.net/roman/حریر-و-حرارت/

@BaghStore_app

دوستانی که گوشی اپل دارن از داخل #اپل_استور  برنامه رو نصب کنن

عیارسنج رمان رو اینجا بخونید
https://t.me/zendegiebanafsh
3.2K views05:37
باز کردن / نظر دهید
2022-12-16 16:24:30
رمان حریر و حرارت


به قلم مشترک بنفشه و رعنا


خلاصه
حریر دختر کوچیک یه خانواده متمول و سرشناسه، خانواده ای که بخاطر اعتقاداتی که دارن ازدواج ها اکثرا فامیلی هست و ارتباط با جنس مخالف در خارج از مهمونی خانوادگی ، کاملا ممنوعه! بعد ازدواج خواهر حریر، کسی به خواستگاری حریر میاد که اون رو قراره با روی پنهان خانواده آشنا کنه، به شخصیت مخفی بقیه اعضا ... حریر دچار سر در گمی عظیمی میشه، حس میکنه حتی خودش رو نمیشناسه، اما همه چیز با مرگ یه نفر بیشتر از قبل بهم میریزه... این رمان به جنبه های روانی محدودیت های کودکی و تمایلات جنسی خاص در بزرگسالی میپردازه.


عاشقانه ، خانوادگی ، رئال


این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 119 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین رمان رو تا آخر مطالعه کنین.
رمان برای خریداران کامل شده و تعداد کل صفحات 1570 می باشد.


نصب رایگان ios برای آیفون :
https://baghstore.net/app/


نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... :
https://baghstore.net/app
1.9K views13:24
باز کردن / نظر دهید