Get Mystery Box with random crypto!

#پارت_۹۷ #به_قلم_شهرزاد_فاطمه #کپی_ممنوع محمد ︎خوبی؟ آخی نگ | رمان تقدیر عشق




#پارت_۹۷
#به_قلم_شهرزاد_فاطمه
#کپی_ممنوع


محمد ︎خوبی؟
آخی نگران من شده!با اینکه لحظه آخر داشتم خر میشدم که حسابی اعتراف کنم ولی خوب شد از حال رفتم خدایا مرسی که این بدنو این مدلی تنظیمش کردی اصلا من سیستمتو خیلی قبول دارم.واسه اینکه حرصش در بیاد گفتم:
من ︎حامد کجاست؟
چشمای رنگی ساحل به آنی گرد شد و برام خط و نشون کشید.قطعا دلش نمی‌خواست من این موقعیت رو از دست بدم.
آنا بیخیال و خندون بهم خیره شد اصولا تو خط عشق و عاشقی نبود ولی ساحل زود وا میداد اما نگین نگینی که هنوز نتونسته بودم زیاد ازش سر در بیارم.
محمد با لب های بهم فشرده گفت:
محمد ︎با عصام درگیر کارهای ترخیص هستند.
با طعنه گفتم:
من ︎تو اینجا چیکار میکنی؟نامزدتو ول کردی اومدی اینجا چرا؟
چشماشو بست.معلوم بود داره عصبانیتشو کنترل میکنه.
محمد ︎فاطمه بس میکنی؟خسته شدم.من خودمم از کار شیما شکه شدم.
من ︎شکه شدی؟شما که باهم تصمیم گرفته بودید؟
بچه ها مارو تنها گذاشتند و من حالا باهاش تنها بودم.
آروم به سمتم اومد و لبه تخت نشست.
از این همه نزدیکیش یجوریم شد.
انگار که بینمون هیچی نشده باشه گفت:
محمد ︎دوستت دارم
شکه بودم و متعجب،حتی توان پلک زدن هم نداشتم اما اون بی رحمانه تر ادامه داد:
محمد ︎میدونم همه اینا نقشه است،حامد چند لحظه پیش همه چیو واسم گفت خیلی بدی میدونستی؟
به چشمام زل زد بی اونکه نگاه ازم بگیره گفت:
محمد ︎هم در حق حامد هم در حق من
متعجب نگاهش کردم‌ که گفت:
حامد ︎حامد زیادی درگیر نگین شده!توام که ولکن حامد و نقشت نبودی اونم که به سطوح اومده بود.منم که اینجوری اسیر خودت کردی
دیگه واقعا هنگ بودم‌.حامد عوضی رو ببین تا یه دختر دید وا داد منو بگو فکر کردم عاشق من شده دلم واسش سوخت.
پسره احمق وای خدا حالا محمد چه فکری راجبم میکنه؟!
محمد با حالت شوخی گفت:
محمد ︎میدونستم انقدر خاطرمو میخوای که با برادرم تحریکم کنی خودم زودتر اقدام میکردم
با لبخند شیطونش بهم خیره شد که از حرص داشتم می پکیدم.
ترجیح دادم هیچی نگم برام مهم نبود فقط این لحظه رو نمی‌خواستم از دست بدم لحظه ای که تمام آنچه که در آن دو کلمه خلاصه میشد را به زبون آورده بود"دوستت دارم"
بغض بدی داشت به گلوم چنگ می انداخت.
دستشو تو دستم گرفتم و با ناراحتی و دلخوری گفتم:
من ︎اگر امشب این حرفا رو نمی زدی،اگر عشقت رو اعتراف نمیکردی من از دوریت می مردم.محمد دیگه نمیتونم این سرد شدنا رو تحمل کنم برامم مهم نیست بگی فاطمه هَوَله و از این حرفا ولی من نسبت به دلم دیگه شرمنده نیستم چون برای به دست آوردنت هر کاری کردم.
محمد ︎منو ببخش مسبب این دوری ها منم،منم که اگه زود قضاوت نمی‌کردم الان مثل عصام یه بچه خوشگل واست کاشته بودم
چشمام از تعجب گرد شد که پقی زد زیر خنده و گفت:
محمد ︎حالا خوبه ما جلوتر از اون بنده خدا هم دست به کار شدیم ولی کار دنیارو می بینی
زدم به بازوشو گفتم:
من ︎خیلی بی جنبه ای من بهت رو میدم همین میشه دیگه
محمد ︎عه فاطمه من فکر کردم امشبم میتونیم با هم
هینی کشیدم و گفتم:
من ︎خیلی مودبانه پاشو گمشو بیرون فکر کردی میذارم بازم ازم سوءاستفاده کنی؟
ناباور بهم خیره شد و گفت:
محمد ︎فقط خواستم شوخی کنم
سرمو که درد گرفته بود با دستم گرفتم تا دردش کمتر بشه
منو تو آغوش کشید و من هیچی نگفتم.عجیب به این آغوش احتیاج داشتم.
سرمو بلند کردم و این بار تصمیم گرفتم منم حرکتی بکنم تا فکر نکنه این علاقه یک طرفس.
بوسه ای روی گونش کاشتم که گفت:
محمد ︎مثل اینکه دانشجوی شیطونم دلش هوای یه استاد خوشتیپِ قد بلندِ جذاب کرده!
پوزخندی زدم و گفتم:
من ︎نخیرم جناب،حالا شمام انقدر جو برتون نداره فقط یه بوس کردما
با چشمای شیطونش بهم خیره شد و گفت:
محمد ︎عه،یعنی قرار بود کار دیگه ای بکنی؟خب من تماما در اختیار شمام
دیگه واقعا داشت از حدش فراتر میرفت خوبه آشتی کردیم وگرنه این بشر از حشر کپک میزد.
همون موقع ساحل با عصام وارد اتاق شدند.
لبخند عصام اولین چیزی بود که میشد متوجه شد.
عصام ︎خانوم فکر کنم اشتباه اومدیم بیا بریم.
وای خدا مرگم نده اصلا متوجه حالتامون نبودم سریع محمد رو پس زدم و از بغلش بیرون اومدم
ساحل چشم غره ای سمت عصام رفت و گفت:
چشم بد ازتون دور ولی واقعا خیلی نامرد هستید واقعا نمیتونم باور کنم استاد دانشگاهم با رفیقم رل بزنه بعد من دیر بفهمم وقتی هم بفهمم که کار از کا
سریع لب گزید.واقعا الان نمی‌تونستم مسائل گذشته رو بیاد بیارم میدونم ساحل و بقیه هنوزم باورشون نمیشد که محمد استاد دانشگاه منو بخواد خودمم اگر سال قبل بود و یه بچه دبیرستانی بودم شاید اگه می گفتن یه روز استادت عاشقت میشه قطعا باورم نمیشد اما امروز؟
محمد بازم منو به آغوش کشید که زیر نگاه شرمنده ساحل و نگاه شیطون عصام از خجالت آب شدم‌
عصام هم که رحم نمیکرد و با حرفاش تا سرخ و سفیدت نمیکرد ول کن نبود.