لبای رژ خوردم رو روی هم فشار دادم و با لوندی سمتش قدم برداشتم، | رمان تقدیر عشق
لبای رژ خوردم رو روی هم فشار دادم و با لوندی سمتش قدم برداشتم، تاپ کوتاه و چسبونم رو بالا کشیدم و روی صندلی نشستم.
از عمد پاهام رو فاصله دادم تا خط بهشتم از روی شلوار توی دیدش باشه: - سلام رئیس سک**سی من.
تک خندهای کرد و تفنگش رو روی میز گذاشت: - سلام بردهی دلربا. با لبخند تکونی به خودم دادم که بالا تنهی درشتم تکون خورد و نگاهش سرخورد:
- هنوز روی شرطتت هستی؟ برسام: وارد شدن به باند به شرط اجاره دادن رحمت. - فقط برای تو
برسام: فقط برای توله ی من.
به صندلی تکیه دادم: - هنوز روی شرطم هستم، اما... منتظر نگاهم کرد که دستمو روی گردنم کشیدم: - یک شرط دیگه هم وجود داره. - و اون چیه؟
سمتش خم شدم و چاک سینم رو توی دیدش گذاشتم: - اولین رابطه مون توی محل کارت، یعنی اینجا باشه همین الان!
https://t.me/+3cRSTIRnL3kzODE0
- من صیغهی برادرتم ولی تورو میخوام. عصبی خندید و دستی به لبش کشید:
- تو غلط کردی وقتی منو میخوای پاهات رو واسهی بقیه باز میکنی. قطره اشکم رو پاک کردم و صاف روی تخت نشستم: - مست بودم. سمتم هجوم آورد و یقهی لباسم رو توی تنم پاره کرد: - پس منم مستم! الان مستم و میخوام به ناموس برادرم تجاوز کنم.
ترسیده با وحشت دستم رو روی سینهی لختم گذاشتم که چشمای پر از نیازش رو روی بدنم چرخوند: - با اینکه دست مالی شدی ولی بازهم تحریک کننده ای.
قبل از اینکه چیزی بگم محکم لباش رو قفل لبام کرد و روی میز خوابوندم دستش رو نوازش وار روی کمرم کشید: - حیف نیست زیر دوستاش هم جون میدی؟
- من مخالف نیستم. از این تغییرم شوکه شد و پهلوم رو توی مشتش فشرد: - موافقی؟ با استرس سرم رو تکون دادم: - لذت میبرم.