Get Mystery Box with random crypto!

تجربه‌ها 💯

لوگوی کانال تلگرام tajroubiat — تجربه‌ها 💯 ت
لوگوی کانال تلگرام tajroubiat — تجربه‌ها 💯
آدرس کانال: @tajroubiat
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 10.46K
توضیحات از کانال

هیچ مدرسه ای بالاتراز #تجربه نیست..افسوس که شهریه
آن به گرانی عمراست...
.
.
کپی آزاد
بفرستین تا همه استفاده کنن🍃🌸
.
.
کانال دوم ما
@Majale_Zane_Eeideal444👈

.
.
.
.
.
.

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

3

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 4

2023-04-28 12:50:57 @book44_book44

داستان کوتاه فراموشی

سوار تاكسی كه شدم شاخ درآوردم. راننده تاكسی، علی احمدی شاگرد اول كلاس‌مان در دبيرستان بود.‌
‌ علی نابغه بود و همان سال كه كنكور داديم، مهندسی الكترونيك سراسری قبول شد بعد يك‌دفعه غيبش زد. هيچ‌ كس خبر نداشت كجاست. علی عاشق ماركز بود؛ صد سال تنهايی را پنج بار خوانده بود وقتی از ماركز حرف می‌زد با خال بزرگی كه بغل گوش چپش بود، بازی می‌كرد و چشم‌هايش می‌درخشيد.‌
‌ به علی نگاه كردم خال بغل گوشش بود ولی چشم‌هايش فروغ هميشگی را نداشت.‌
تعجب كردم كه چطور الكترونيك را ول كرده و راننده تاكسی شده است. ‌

‌گفتم: «سلام علی...»
‌ راننده گفت: «اشتباه گرفتيد!»‌‌
‌ پرسيدم: «شما علی احمدی نيستيد؟»‌‌
‌ راننده گفت: «نخير.»‌

‌به راننده نگاه كردم؛ ولی راننده نگاهم نمی‌كرد. روی داشبورد مقوايی بود كه روی آن نوشته بود «بزرگ‌ترين موفقيت زندگی‌ام اين بوده كه با چشم‌های خودم ببينم كه چطور فراموشم مي‌كنند! گابريل گارسيا ماركز.»‌
‌ ديگر چيزی نگفتم؛ راننده هم چيزی نگفت. موقع پياده شدن كه كرايه را دادم بدون اينكه نگاهم كند گفت: «كرايه نمی خواد» و رفت.‌

‌ تاكسی دور شد و گم شد و تمام شد.


سروش صحت
480 views09:50
باز کردن / نظر دهید
2023-04-09 11:08:57 #طنز

یه شب دیر وقت از سر کار برمیگشتم، راه میانبر رو انتخاب کردم و از قبرستون بزرگ روستا رد میشدم .


وسط راه سه تا خانم به طرفم اومدن و گفتن خیلی میترسن و اگه میشه همراهشون برم تا سر جاده.


منم گفتم باشه و با هم راه افتادیم.


بعدش وسط راه من گفتم :
ترس شما رو میفهمم ، حق دارین بترسين
منم قدیما،اون وقت ها که هنوز زنده بودم از اینجا میترسیدم...

باید میدیدید چطوری میدویدن
(برگی از خاطرات یه ادم مریض)

@tajroubiat
571 viewsedited  08:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-05 22:10:58 دل ساحل‌نشین من
شکار موجِ دریا شد...


@tajroubiat
629 viewsedited  19:10
باز کردن / نظر دهید
2023-04-05 22:10:37
636 views19:10
باز کردن / نظر دهید
2023-04-04 10:53:53
که عشق آسان نمود اول...

@tajroubiat
471 viewsedited  07:53
باز کردن / نظر دهید
2023-03-31 10:24:02
سیزده بدر ۵۰ سال پیش هر کسی به دین خودش

@tajroubiat
883 viewsedited  07:24
باز کردن / نظر دهید
2023-03-27 21:10:58
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت
که جاودانه‌ترین لحظه‌ی تماشایی...

حسین منزوی ( مزین به اثر زیبای استاد هانی‌بال الخاص )

@tajroubiat
730 viewsedited  18:10
باز کردن / نظر دهید
2023-03-20 22:42:54
@book44_book44



         



ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

حافظ، غزل ۵۸۵



       

550 views19:42
باز کردن / نظر دهید
2023-03-05 11:28:47
یک عاشقانه ی زیبا...

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی

اینجاست که میگن دوست داشتن به قربون صدقه های اولش نیست، به وایسادن تا آخرشه..

نعمتی بالاتر از همسر خوب سراغ ندارم، بیشتر عمرت رو قراره باهاش سپری کنی... حتی مهمتر از پول و ثروته

@tajroubiat
495 viewsedited  08:28
باز کردن / نظر دهید
2023-02-19 09:52:13 دیشب که مرا جان و دل از داغِ تو می‌سوخت

آرامِ دل
و
آرزوی جانِ
که بودی؟!

#خواجوی_کرمانی
@tajroubiat
412 viewsedited  06:52
باز کردن / نظر دهید