Get Mystery Box with random crypto!

پادشاهِ فصل‌ها... جامه‌اش شولای عریانی... خزانِ زردِ خاطره در | تَکْدِرَخْتْ

پادشاهِ فصل‌ها...
جامه‌اش شولای عریانی...
خزانِ زردِ خاطره در ذهنِ کوچه‌باغ...
بهاری که عاشق شده است...
و...

و ستونی از این دست تعابیر که می‌سازیم و می‌نویسیم تا نگاه‌ها و دریافت‌های دیگرگون‌مان از جهان را به رخِ دیگران بکشیم... عیبی هم ندارد؛ بگذار دیگران بدانند که طراوت در نگاهِ ماست، و می‌توان خش‌خشِ مرده‌ی برگ‌ها را به "سمفونیِ برگریزانِ پائیز" تعبیر کرد... می‌توان جهان را زیباتر دید؛ زیباتر شنید...

راستی! کدام درست‌تر است؟! انارِ ترک‌خورده یا آیتی که دانه‌های دلش پیداست؟! اولی را #واقعیت می‌گویند و دومی را "تعبیر شاعرانه"... بر همین مبناست که شب‌ها از واقع‌گرایان بیزار می‌شوم. همان‌ها که عینک‌های خاکستری‌شان را بر چشم‌های ما تحمیل کرده‌‌اند، و تنها تفاوتشان با ما در این است که فاتحانِ تاریخ‌اند و اکثریت‌ را با خود همسو کرده‌اند..‌. شاعران اگر پیروزِ میدان بودند، "انارِ ترک‌خورده" یک تعبیرِ نابخردانه بود نه واقعیتی مسلّم در طبیعتِ #پائیز ...

شاعر، جهان را تعبیر نمی‌کند، تاویل می‌کند. یعنی آن را به اوّل می‌برد. به ابتدای خلقت؛ و به همان شمایلی که خدا آفریده است. او پائیز را زیباتر نمی‌کند، بلکه غبارهای خاکستریِ واقعیت را از سیمای خزان می‌زداید. خدا از همان اول، پائیز را شاعرانه آفریده است. بهتر بگویم: پائیز را سروده است. نخستین پائیزِ خلقت، هفتادهزار مرتبه زیباتر بود. عاقلانِ حسابگر بودند که گَردِ خاکستریِ چشم‌هایشان را بر دامنِ پائیز پاشیدند و اسمش را "واقعیت" گذاشتند.

و حالا کارِ شاعر این است که خزان را تاویل کند. یعنی غبارِ واقعیت را از دامنِ طبیعت بروبد، و شکوهِ پائیزِ نخستین را احیا کند. نمی‌دانم چگونه باید گفت؛ سمفونیِ پائیز، به حقیقت نزدیکتر است تا خش‌خشِ برگ‌های مرده...

#جهان_سین

@takk_derakht