2021-05-14 18:23:52
سال 78بود و اوج گرمای تابستان آنشب من با پسرم تو حیاط دراز کشیده و می خواستیم بخوابیم مرحوم پدر ومادرم داخل اتاق بودند و همسرم هم به خاطر به دنیا آوردن دومین فرزند در بیمارستان بود
همسایه بغلی پدرم اهل مایون مشهد بودند و آنها هم اون شب از دست گرمای تابستان در حیاط خوابیده بودند زن وشوهر باهم گفتگو می کردند طوری که من به طور واضح صدایشان ومورد گفتگو شان را می شنیدم راجع به باغ و ... بود
بین ما همانجور که در حیاطهای جنوبی متداول است یک دیوار دو یا دو نیم متری بود و من پشتم سمت دیوار دراز کشیده وبرای پسرم قصه می گفتم که ناگهان خانم همسایه جیغ بلندی کشید و شوهرش هم چیزی شبیه لوله به سمت دیوار طرف ما پرت نمود و شروع کرد به سرو صدا کردن
من سرجا نشستم و بعد کمی مکث صدایش کردم حسین آقا چه خبره
تا وقتی مرحوم پدر ومادرم هم از سرو صدا آمدند حیاط و خود حسین آقا هم چارپایه گذاشت و اومد بالا وگفت الان یک نفر را دیدیم که از سمت خانه شما داشت کله می کشید سمت ما ومن دیدم وخانمم هم به همین خاطر جیغ زد الان هرکی هست تو حیاط شما قایم شده
گفتم والا من هم دراز کشیده بودم صدای شما را می شنیدم ولی اینطرف خبری نبود
قبول نکرد گفت نه حتما کسی هست خودم دیدم
آمد اینطرف و داخل انباری و ... را گشت حتی داخل خانه ها را ولی کسی نبود
گفتم والا اگر کسی بخواهد داخل حیاط شما را دید بزند با این دیوار دو سه متری حتما باید وسیله ای زیر پایش باشد یا خودش را آویزان کند واز پاهایش کمک بگیرد ولی این دیوار سیمان سفید است واین نقطه که شما نشان می دهید حتی سرتاسر دیوار اثری از رد پا یا حتی وسیله ای که بشود بالا رفت نیست حتما شبهی دیده اید یا به نظرتان آمده شبیه من نبوده گفت نه مثل شما نبود
بیشتر می ترسیدم که مرا متهم کند یعنی من در مظان اتهام باشم که از روی دیوار حیاطشان را نگاه می کردم ولی خوب دلیلی هم نداشت که آنها را بپایم وآنها هم اطمینان خاطر از ما داشتند ولی نخواستم بگویم آنچه دیده اید دزد و آدم نبوده چون اگر فردی بود موقع فرار حتما سرو صدا می کرد بالاخره یک صدایی چیزی می آمد ولی من فقط سرو صدای اونها و صدای پرتاب لوله آب را شنیدم
البته بعدا به من گفت من اونشب مقدار زیادی پول همراهم اوردم خانه حتما مرا پاییده اند
شبیه این ماجرا برای خود من اتفاق افتاده بود اون موقع برق نبود و اهل خانه همه رفته بودند عروسی یکی از اهالی روستا ومن برگشتم خانه چون درب خانه ها تو روستا هیچگاه قفل نمی شده همانطور که رسیدم درگاهی ورود به سالن سرم را ناگهان بلند کردم دیدم سه تا کله مانند کله آدمیزاد دراز گشیده باشند روی پشت بام وداخل حیاط را تماشا کنند چون حیاط تاریک بود و آسمان از نور ماه روشن وبه اصطلاح آنها در خط افق قرار داشتند وگاملا مشخص بودند
من کمی ترسیدم و داخل خانه شدم وفتیله چراغ گرد سوز را بالا کشیدم وچندی نگذشت که اهل خانه نیز آمدند
ولی من کلا قضیه را فراموش کردم تا آنشب که پس از خوابیدن سرو صداها یادم آمد
براستی چه کسی می توانست باشد؟
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان
73 viewsمحمدخسروی, 15:23