«اسطورۀ مصدق» بخش دو از پنج اما روی دیگر آن، یعنی استبدادست | تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
«اسطورۀ مصدق»
بخش دو از پنج
اما روی دیگر آن، یعنی استبدادستیزی مصدق، به گواه واقعیتهای تاریخی بسیار تردیدبرانگیز است. مصدق برخلاف تصویری که از او در سالهای پس از سرنگونیاش ترسیم شده، دولتمردی اقتدارگرا بود و در اندیشه و روش کاملاً راستگرا بود. مصدق را باید در زمرۀ اقتدارگرایان جای داد، نه دموکراتها. در واقع، اینکه درگیری شاه و مصدق به درگیری میان دو جناح دموکرات و ضددموکرات تبدیل و تعبیر شده، با واقعیت سازگار نیست. هیچ کدام از دو سوی این مناقشه دموکرات نبودند. از نظر من، هر دو جناح این مناقشه حاضر نبودند به مشروطه پایبند بمانند. نه شاه حاضر بود شاه مشروطه باشد (گرچه عموماً میکوشید فُرمهای حقوقی را رعایت کند)، و نه مصدق و یارانش حاضر بودند به ارکان مشروطه وفادار بمانند، اگر به ضررشان بود. منتها در اینجا مسئلهای وجود دارد: کسانی که طرفدار شاه بودند و هستند هیچگاه شاه را به دلیل «دموکرات بودن» ستایش نمیکنند، بلکه در نظرشان شاه مظهر مصلحت عمومی و توسعه است. دستکم من نشنیدهام شاه را به دلیل دموکراسی ستایش کنند؛ اما مصدق را به نماد مشی دموکراتیک تبدیل کردهاند. همین با واقعیت سازگار نیست.
درست است که جبهۀ ملی از اعتراض به مداخلۀ دولت در انتخابات سربرآورد، اما در مقابل میتوان تاریخِ زمامداری مصدق را «تاریخِ جدال با پارلمان» نامید. البته مصدق، یارانش و بعدها دوستدارانش همیشه تأکید میکردند دلیل جنگ مصدق با پارلمان و سایر نهادهای مشروطه به این دلیل بود که استعمار در این نهادها نفوذ داشت، اما اگر فرض بر عذرآوری باشد، هر فرد اقتدارگرایی همیشه دلایل خوبی برای حمله به نهادهای دموکراتیک برای خود مییابد. مصدق را نمیتوان دموکرات نامید، زیرا تماممدت مشغولِ تخریبِ پایگاه مخالفان خود بود و اهل هیچ مصالحۀ دموکراتیکی نبود. برخوردی که مجلس با مصدق میکرد، بسیار ملایمتر از برخوردی بود که خود مصدق وقتی نمایندۀ مجلس بود با دولتمردان نامطلوبش میکرد. برای مثال، حقیقتاً مصدق و جناحش هر کارشکنی که به فکر آدمی برسد علیه رزمآرا کردند. وای از روزی که پوست رزمآرا به دباغخانۀ مصدق و یارانش میرسید... بودجۀ سالانۀ رزمآرا را ماهبهماه تصویب میکردند. رزمآرا را به دلیل اینکه میخواست پول چاپ کند به سلابه کشیدند، در حالی که یکی از دلایل اینکه خود مصدق بعدها مجلس را منحل کرد این بود که بخشی از مجلس با چاپ پول بیپشتوانه مخالف بود. حتی پیش از رزمآرا، وقتی منصور مدتی نخستوزیر بود و مصدق ریاست کمیسیون نفت را بر عهده داشت، مصدق به منصور پیام داد «میدهم مثل جوجه سرت را ببرند!» این برخورد خود مصدق با نخستوزیر بود! و البته تهدید به کشتن را علیه رزمآرا هم کرد. جدای از اینکه در روز معارفۀ رزمآرا، مصدق و یارانش از شدت اغتشاش در مجلس، نیمکتهای مجلس را شکستند و مصدق بیهوش شد. و تأسفبارترین قسمت ماجرا هم اینکه همین جناح مصدق در مجلس با تصویب یک مادهواحده قاتل رزمآرا را عفو کردند! حقیقتاً مایۀ شرمساری نهاد مجلس است!
اما بارزترین نشان پارلمانستیزی مصدق قانون «اختیارات» بود؛ یعنی مصدق بر اساس یک طرح پیشنهادی اجازۀ قانونگذاری را از مجلس گرفت؛ اول برای شش ماه و بعد برای یک سال. چنین قانونی باعث میشود دو قوۀ مجریه و مقننه در دست یک نفر جمع شود و اساساً نفی بنیادین اصلِ دموکراتیکِ تفکیک قواست. بدنامترین نمونۀ قانون «اختیارات» را هیتلر از مجلس آلمان گرفت و با همین اختیارات در عرض چند ماه یکی از بهترین دموکراسیهای تاریخِ اروپا را به وخیمترین نظام توتالیتر تبدیل کرد. البته هرگز نمیخواهم مرحوم مصدق را با هیتلر مقایسه کنم و موارد عاقبتبهخیرتری از اعطای اختیارات تقنینی به رئیسدولت نیز در تاریخ سیاسی جهان وجود دارد، اما نفس این کردار معنایی مگر دور زدن پارلمان ندارد ــ و جان مشروطۀ ایرانی پارلمان بود. جالب اینکه خود مصدق همیشه تا پیش از آن مخالف اعطای هرگونه حق قانونگذاری به دولت بود. در مجلس ششم با اعطای اختیاراتی بسیار محدودتر به علیاکبر داور، وزیر عدلیه، مخالفت کرد و فقط یک سال پیش از آن، با اعطای اختیاراتی بسیار ناچیزتر به رزمآرا مخالفت کرده بود. پس مصدق بهتر از هر کسی میدانست این قانون ضددموکراتیک است.