«معنی مشروطه[=دمکراسی]» (احمد کسروی) مشروطه و جلوگیرهای | تاریخ مشروطه ایران
«معنی مشروطه[=دمکراسی]» (احمد کسروی)
مشروطه و جلوگیرهای آن (تکهی یک از دو)
مشروطه (یا چنانکه ما نام نهادهایم : سررشتهداری توده) بهترین شکل حکومتهاست و این یک فیروزی تاریخی برای ایران بود که مردان نیکی همچون بهبهانی و طباطبایی برخاستند و دربار خودکامهی قاجاری را برانداختند و ایران را دارای مشروطه گردانیدند. مشروطه را همهی تودههای بزرگ پذیرفته بودند ایران هم بایستی پذیرد.
ولی جای افسوس است که مردم ایران ارج مشروطه را نمیدانند و خود را آمادهی آن نگردانیدهاند. این مردم هنوز معنی مشروطه را ندانستهاند تا ارج آن شناسند. بماند آنکه روستاییان که دستهی انبوه مردمند از مشروطه تنها نامش را شنیدهاند ، بماند آنکه بازاریان از مشروطه جز کینهی آن را در دل نمیدارند ، جوانان درسخوانده از معنی مشروطه ناآگاهند.
وزارت فرهنگ در پروگرام خود یک درسی از مشروطه و معنی آن نگنجانیده و این را بایای[وظیفه] خود ندانسته که در کشور مشروطه جوانان را از معنی آن آگاه گرداند و آنان را برای چنان زندگانی بپروراند.
در ایران از روز نخست خامی این بود که نخواستند مردم را از معنی مشروطه آگاه گردانند و آنان را برای زندگانی با سررشتهداری توده آماده گردانند. بچنین کاری نیاز ندیدند. خود پیشگامان ، مشروطه را تنها این میدانستند که قانونهایی باشد و مجلسی برای شور و قانونگزاری برپا گردد.
در حالی که مشروطه بسیار والاتر از اینست. مشروطه آنست که مردمی که در یک کشوری میزیند آنجا را خانهی خود دانند و آبادیش را خواهند و در راه آزادیش آمادهی جنگ و جانفشانی باشند. آنگاه بیستملیون توده (یا بیشتر یا کمتر) در زندگانی همدست باشند که هر یکی پروای آسایش و خوشی دیگران کند.
یک مردمی که میشورند و از دولت خودکامه مشروطه میخواهند تو گویی چنین میگویند : «ما میخواهیم با آزادی زندگی کنیم و خودمان دست بهم داده این کشور را راه بریم ، خودمان سپاه آماده گردانیم ، خودمان ادارهها بنیاد گزاریم ، خودمان زمینها را آباد سازیم ...». بدین عنوانست که سررشته را از دست دربار میگیرند و دستگاه فرمانروایی پادشاهان را برمیاندازند. از اینرو هر کسی باید دربند کشور و آزادی و آبادی آن باشد ، و کوشش و جانفشانی را در آن راه بایای خود شمارد.
از آنسوی مردمی که بیستملیون یا بیشتر تودهای پدید آورده در یکجا میزیند تو گویی پیمانی باهم بستهاند که در زندگانی همدست و همدرد باشند و در پیشامدها پشتیبانی به یکدیگر کنند. اگر از سوی شمال دشمنی رخ نمود جنوبیان خود را کنار نکشند و برای جلوگیری به یاوری شتابند. اگر شهرستانی در شرق گزند از آتش یا از لرزش زمین دید غربیان بیپروایی ننمایند و از دستگیریها بازنایستند. یک جمله بگویم : بیستملیون مردم همچون یک خاندان باهم زیند.
اینهاست معنی مشروطه. مشروطه تنها بودن قانونها و برپا شدن مجلس شورا نیست. از اینجاست که مردمی که مشروطه میخواهند باید خود را آمادهی آن گردانند. مردمی که با مشروطه توانند زیست جز آنهایند که در زیر یوغ استبداد زیستهاند.
در زیر یوغ استبداد کسی را دربارهی کشور بایایی بگردن نیست. یک پادشاه خودکام بهمگی فرمان میراند و رشتهی کارهای کشور نیز در دست اوست. ولی در مشروطه راهبردن کشور بگردن خود توده است و هر کسی باید خود را پاسخده[=مسئول] آن شناسد و باندازهی خود از کوشش و جانفشانی بازنایستد.
لیکن در ایران در جنبش مشروطهخواهی اینها دانسته نشد و اینست ما میبینیم پس از چهل سال هنوز ده درصد مردم معنی مشروطه را نمیدانند و آن شایندگی[=لیاقت] و آمادگی که میبایست نمیدارند.