2022-06-19 12:24:01
چکیده:
"افغانستان و افسردهگی جمعی"
(۸صبح)
۲۰۲۲/۱۹/۰۶
افغانستان در دوره نخست حاکمیت طالبان، یکی از خاموشترین کشورهای جهان بود. خاموش به معنای فقدان صدای موسیقی، فقدان فستیوالها و جشنهای مردمی، فقدان برنامههای تفریحی و حتا فقدان برق و روشنایی؛ دورهای سراپا اندوه و افسردهگی.
در دو دهه دوران جمهوریت، به رغم فساد و کاستیهایی که در کارکرد ادارات دولتی وجود داشت، روحیه مردم متحول شد. در این دوره موسیقی افغانستان اندکی جان گرفت، هرچند نه در سطح سالهای پیش از جنگ که غولهای موسیقی افغانستان ظهور کردند و تاریخچهای بهیادماندنی را رقم زدند.
همچنین، در این دوره تلویزیونهای خصوصی توانستند خلای به وجود آمده از کاستیهای رادیو و تلویزیون دولتی را پر کنند و مردم از آن طریق با فرهنگها و سبک زیست دیگر کشورها آشنا شوند.
رفتوآمدهای خارجی و امکان سفرهای تفریحی در داخل و خارج، علاوه بر سفرهای تحصیلی برای دهها هزار دانشجوی دختر و پسر به کشورهای گوناگون، در کنار برنامههای کوتاهمدت آموزشی برای هزاران کارمند ادارات دولتی و غیردولتی که در کشورهای مختلف فراهم میشد، بخشی دیگر از این پازل رنگارنگ بود که نوعی از شادمانی را وارد زندهگی مردم میکرد.
درست است که همه این فرصتها برای همه شهروندان کشور فراهم نبود، اما رویهمرفته بخش چشمگیری از مردم به درجاتی از این وضعیت بهرهمند میشدند. اگر کام مردم با انفجارها، حملههای انتحاری، بمبهای کنار جادهای و سایر فعالیتهای تروریستی تلخ نمیشد، پویایی درونزا و دینامیک جامعه میتوانست افغانستان را به یکی از پویاترین کشورهای منطقه و مردمش را به یکی از شادترین مردمان جهان تبدیل کند.
از روزی که طالبان حکومت را گرفتهاند، روند معکوس آغاز یافته است. شمار قابل توجهی از نیروهای تحصیلکرده، متخصص و دارای مهارتهای فنی راه آوارهگی در پیش گرفتهاند. خانوادههای فراوانی دوپاره یا چندپاره شده و در پریشانی و بیسرانجامی به سر میبرند.
هنرمندان زیر انواع فشارها قرار گرفته و امکانی برای فعالیت ندارند، چه رسد به اینکه حق برگزاری کنسرت و جشنهای کلان را داشته باشند. رسانهها در پخش برنامههای خود با سانسور شدید ناشی از سلیقههای بدوی و قرون وسطایی روبهرو هستند. حتا محافل عروسی و شادمانی مردم با تضییقات گستردهای همراه شده است.
برنامههای تفریحی به بخشی از ورزشها تقلیل یافته است که آن هم در جامعهای مثل افغانستان چندان جاافتاده نیست. اینهمه افزون بر مصایب و دردسرهایی است که روزانه دست به گریبان مردم است، از سقوط اقتصاد نیمجان کشور تا دسترسی نداشتن به خدمات اساسی درمانی و محدودیت حضور در اجتماع برای نیمی از پیکره جامعه که بانوان هستند.
نتیجه طبیعی این روند، افسردهگی جمعی است که از خانه تا اجتماع گسترده شده و میلیونها نفر را، با سلب احساس تعلق به این آب و خاک، به اندیشه فرار از کشور وا میدارد. شهرها افسرده و مرده به نظر میرسند، زیرا کشوری بدون ساز و آواز، بدون امید به آینده و بدون آزادی، کشوری سراپا بیجان و ناتوان خواهد بود.
نظامهای ایدیولوژیک استبدادی، در هر جا که باشند، تحرک را به رکود، امید را به یأس و شادی را به ماتم تبدیل میکنند و آنچه از آنها برجای میماند، تاریخی انباشته از اندوه و تلخکامی است و تاوانی که ملتهای سیهروز و ستم کشیده میپردازند.
cutt.ly/YKsQAOJ
www.tarjomanaf.af
Join @tarjomanaf
102 views09:24