Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part248 اونر با ترحم از طعنه ی او | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part248

اونر با ترحم از طعنه ی او آهی کشید و اینبار با اشتیاق به صورت زیبای بیمارش نگاه کرد.چقدر دلتنگش بود.
"چرا کردی؟!"
آراس فهمید ذهن اونر هنوز درگیر رد تیغ گونه اش است.در مبل فرو رفت و ساق دستهایش را روی سینه گره زد تا لااقل کمی تن لخت خود را مخفی کند. نمی خواست شرمش را بروز بدهد.
"مشخص نیست!؟"
البته که مشخص بود ولی اونر حتی فکرش را هم نمیکرد و با این حرف آراس کمرش لرزید:"یعنی... اینقدر نیاز داشتی؟!"
آراس شانه بالا انداخت.همچنان در تلاش بود به صورت اونر نگاه نکند. هنوز دلش چرکین بود.
"نمی دونم نیاز بود یا غریزه ...چه اهمیتی داره؟نتیجه که یکیه!"
اونر با سر به کیفش اشاره کرد:"هروقت بخوایی میتونم برات خون پیدا کنم نیاز نیست نگران باشی"
"پیدا کنی یا خودت درست کنی؟!"آراس با گوشه چشم نگاهش کرد و نیشخند زد.
اونر طعنه اش را درک کرد و با صراحت گفت:"اگر می فهمیدی خون واقعی انسانه نمیخوردی"
آراس انتظار شنیدن جواب درست را نداشت.سرش را با تاسف تکان داد: "اینطوری می خواستید دنیا رو عوض کنید و انسانیت رو نجات بدید؟"و بالاخره به صورت اونر نگاه کرد.ته ریش ضعیف و جذابی درآورده بود و برعکس همیشه موهایش شانه نشده بود!
اونر سنگینی نگاه آراس را حس کرد و او هم سرش را بلند کرد:"استادمون اهل رومانی بود!"و با اطمینان از زیرکی آراس سکوت کرد.
آراس سرش را با نفرت تکان داد:"انتقام تاریخی!چه هدف والایی"
"مشکل ما الان یه چیز دیگه است!"اونر با جدیت به چشمان بی تفاوت آراس خیره شد.
آراس از طرز بیان و نگاه اونر متوجه خطر جدید شد و دستهایش از سینه پایین افتاد:"چی شده؟"
اونر بدون حاشیه چینی گفت:"باریش سراغم اومد و بهم پیشنهاد همکاری داد!" چشمان آراس گرد شد و دهانش برای بیان شدت تعجبش باز شد ولی اونر مجال نداد و جمله اش را کامل کرد:"میخواد راه پدرشو ادامه بده و کار نصفه مونده رو کامل کنه!"
آراس نالید:"خدای...من!"و عقب در مبل رها شد.تنها عکس العملی که در مقابل چنین حقیقتی توانست بروز بدهد.