Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part249 بیشتر از همان یک تکه نتوا | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part249

بیشتر از همان یک تکه نتوانست بخورد.حتی لقمه ای که در دهانش بود بزور فرو برد تا کیوانچ را ناراحت نکند.عطش حیوانی او با خوردن غذای انسانی برطرف نمیشد حتی اگر این غذا گوشت نیم پز حیوان باشد.
کیوانچ نمی خواست با نگاهش دوست عزیزش را معذب کند اما آنقدر سوال
داشت که نمی توانست جلوی فضولی اش را بگیرد از جمله اینکه میتواند غذا را بخورد یا همچنان به خون نیاز دارد.
"خب؟چطوره؟"
چاتای چنگال را در بشقاب رها کرد و سرش را تکان داد:"نمیتونم!متاسفم"
کیوانچ آه ناامیدش را در گلو خفه کرد و لبخند اجباری به لب آورد:"گفتم که به زمان نیازه...در واقع داشتم فکر میکردم اگر دانشجوی استاد رو پیدا کنیم شاید اون بتونه کمکمون کنه"
چاتای عقب تر کشید و دوباره تکیه زد:"کی!؟"
کیوانچ می دانست چنین چیزی محال است اما می خواست تا جایی که می توانست با امیدوار کردن، چاتای را از صدمه زدن به انسانها دور نگه دارد پس با لحن مطمئن گفت:"جوونی که مارو نجات داد...یکی از دو دستیار استاد بود و..."
چاتای نیشخند زنان حرفش را قطع کرد:"اول اینکه معلوم نیست طرف زنده است یا مرده!گیرم زنده باشه حتماً مخفی شده و هویتشو عوض کرده پس پیدا کردنش محاله ...دوم اینکه چون آزمایشگاهو زود ترک کرد ممکنه از تست ها و نتایجش هیچی ندونه و کاری ازش برنیاد...سوم اینکه حتی اگر زنده بود و پیداش کردیم و روش درمان رو بلد بود بازم فکر نکنم بخاد به هیولایی مثل من کمک کنه"
کیوانچ ساکت شد چون می دانست حق با چاتای است و حتی برای یکی از این احتمالات جوابی نداشت.
چاتای متوجه تلاش دوستش برای دلگرمی دادن و کمک کردن به او بود به همین
خاطر برای ادامه پیدا کردن صحبت پرسید:"پس خودت تنهایی فرار نکردی... تعریف کن!چطور نجاتتون داد؟"
چهره ی کیوانچ درهم رفت.دوست نداشت آنروز را بیاد بیاورد ولی او هم میخواست همین سوال را از چاتای بپرسد پس مجبور بود اول خودش جوابگو باشد.