Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part436 هیلمی متعجب از شروع ناگها | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part436

هیلمی متعجب از شروع ناگهانی هق هق مورات بی اختیار چشمانش را باز کرد و به سر قشنگی که روی سینه داشت به سختی نگاهی کرد.واقعاً داشت گریه میکرد؟!مثل بچه ها؟!
"هی؟!اونقدرا هم بد نبود!" لحن هیلمی شوخ بود.
مورات ناباور از چیزی که شنیده بود نفسش را نگه داشت و چشمان خیسش را گرد باز کرد!
هیلمی با ساکت شدن مورات دستش را بالا آورد و انگشتانش را آرام لابه لای موهای طلایی متجاوزش فرو کرد.اینبار مورات چنان شوکه شد که سرش را با سرعت بلند کرد و به چشمان خوابالود هیلمی نگاه کرد.
هیلمی سعی کرد مردمک چشمانش را قبل از گیر افتادن در نگاه آتشین مورات بدزدد اما بدتر،روی لبهای صورتی او قفل شد و تپش قلبش تندتر شد!
"هیلمی؟!"مورات با تکیه به آرنجهایش بیشتر خود را بالا کشید تا از سنگینی
وزنش بر روی هیلمی کم کند:"از دستم ناراحت نیستی؟!"
نگاهش با اضطراب روی لبهای پررنگ هیلمی چرخید تا هر کلمه ی را که از
میانشان خارج شد بدون معطلی بخواند.
"البته که هستم اما..."هیلمی دیگر نمی توانست از تعقیب آندو چشم جذاب فرار کند.نگاهش روی چهره ی دخترانه ی مورات چرخید و مورات هم با اشتیاق نگاهش را به چشمان خمار هیلمی رساند.بالاخره بهم خیره شدند و هیلمی با ترحم از دیدن چشمان سرخ و اشک آلود مورات بی اختیار لبخند زد:"اما خوب بود!"
فک مورات شل و دهانش از شدت تعجب باز شد.یعنی نه تنها هیلمی از دستش عصبانی نبود بلکه او را بخشیده حتی خوشش هم آمده بود و اینرا ابراز میکرد؟!نه! این مرد نمی توانست اینقدر خوب باشد!!!
هیلمی به امید اینکه مورات چیزی از ذهنش نخوانده باشد به سرعت نگاهش را برچید و با خجالت زمزمه کرد:"اما لعنت بهت!حالا باس دوباره برم حموم!"
مورات با شوق ناگهانی بازوهایش را دور تن هیلمی سفت گره زد و سرش را دوباره در گردنش فرو کرد:"نـــــه!نمیذارم بری!دیگه هیچوقت...تو تا ابد مال منی!"
سر هیلمی روی بالش رها شد و نیشش با هیجان کنترل شده باز شد:"حتی
حموم؟!"
مورات روی سینه ی او خزید و لبهایش را بیشتر به گردن او فشرد:"هیچ جا!"
هیلمی به شوخی زمزمه کرد:"یا توالت؟!"
مورات بالاخره به خنده افتاد و هیلمی نفس راحتی کشید.با این مسافر عجیب همه چیز زندگی قابل تغییر بود حتی روحیات و نیازهای جسمی اش!