Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part454 مورات چنان از وصال مجدد و | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part454

مورات چنان از وصال مجدد و این بوسه های پر شهوت به هیجان آمده بود که متوجه هیچ چیز نبود.وحشیانه دستها را دور کمر هیلمی گره زد و سینه ی او را به مال خودش چسباند.چنان سفت که انگار میخواست او را درون تن خود فرو کند و در جبران بوسه های پرهوسی که هیلمی از او میگرفت لبهایش را برای قاپیدن و چشیدن متقابل لبهای شیرین معشوقش به دهان و چانه ی هیلمی میکشید:"چطور...چطور منه احمق...حتی فکرشو کردم که میتونم ولت کنم و برم؟!"اینبار از شوق نفسش بریده بود.
هیلمی بجای جواب دادن،سر او را دو دستی چسبید و مجبورش کرد صاف بایستد تا راحت تر بتواند دهان او را بخورد!
"حالا چی میشه؟!"نفس او هم از ترس بریده بود!
مورات منظورش را اشتباه برداشت کرد:"هر چی تو بگی!من از این به بعد زندانی و برده ی تو ام!"
هیلمی یک لیس دیگر به گوشه ی دهان مورات زد و قطره ی تازه ی خون را از لبهایش برچید:"خیلی درد داره؟!"
مورات با تعجب از حرفی که شنید سرش را کمی عقب کشید تا بتواند به چشمان بی نظیر عشقش نگاه کند:"درد چی؟!"ولی نگاهش روی دهان سرخ هیلمی قفل شد:"اون...اون خون...خون کیه؟!"
هیلمی سر او را رها کرد به این امید که مورات هم بازوهایش را از دور تن او باز کند:"تو چی فکر میکنی؟"خنده ای کرد و با نوک زبانش لبهای خودش را لیسید تا تمیز کند.
مورات با وحشت ناگهانی عقب افتاد.دستهایش باز شد و هر دو به سمت دهانش بالا آمدند:"نگو که...اوه نه...نمیشه...خدای من!"و نوک انگشتانش را به لبهای خیس خودش کشید.کمرنگ بود اما خون بود!
"تو...چیکار کردی هیلمی؟!"اگر دیوار پشت سرش نبود حتماً بجای تکیه به آن نقش زمین میشد.
هیلمی حالا می توانست طعم خون مورات را بخوبی حس کند.در حقیقت بیشتر از مزه ،تحولی را که در زندگی و جسمش شروع میشد حس میکرد!
"من...میخوام با تو باشم ولاد!"صدا در گلویش شکست و تنش کرخت شد.
مورات حتی فرصت نکرد فریاد بزند.پرید و قبل از آنکه هیلمی زمین بیفتد او را به آغوش گرفت.