Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part474 'اون بود...پیداش کرده بو | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part474


"اون بود...پیداش کرده بودم...هم دوستمو هم درنده ی بلگراد رو ولی کاری نمی تونستم بکنم!سعیمو کردم اما راهی نبود اونم یکی از قربانی های اردوچ ظالم بود..."
انگین دیگر نمی توانست از پس کنجکاوی اش بربیاید.اینبار تماماً رو به کیوانچ برگشت و با عجله حرفش را برید:"پس چی شد؟الان کجاست؟"
کیوانچ به سیگار نگاه کرد.دیگر میل به کشیدن نداشت.
"نمیدونم...همش فرار میکرد و قایم میشد!کنترل کردنش سخت بود... درضمن دلمم نمی خواست گیر بیفته هر چند قاتل بود اما دوستم بود و من
میدونستم بیگناهه و چاره ی دیگه ای نداره"
انگین دستپاچه از پیدا شدن و حل شدن پرونده ی بلگراد میخواست باقی سوالاتی را که برای همه ایجاد شده بود بپرسد ولی کیوانچ سیگار را دوباره به سمت او دراز کرد.نه برای تعارف بلکه میخواست از شرش خلاص شود. انگین گرفت و کیوانچ با نفس راحتی حرفش را کامل کرد:"هدفم پیدا کردن دوستم و جبران گذشته بود ولی راهی برای جبران نمونده بود"از جا بلند شد و به سمت کمد دیواری روبرویی که درش نیمه باز مانده بود رفت.
انگین دوباره هول کرد.تازه یادش آمد سوال اصلی و دلیل داخل آمدنش چه بود.کیوانچ داشت باقی لباسهایش را از آویز برمیچید. انگین از روی هیجان ناخواسته پکی به سیگار زد ولی سرفه ی ناگهانی دود را بیرون پرت کرد.
"حالا چون نمیخوای گیربیفته از زیر کار درمیری؟!"او هم از جا بلند شد.
"بهرحال که نمیتونم با دستهای خودم بگیرمش بیندازم حبس!حتی نمیتونم اجازه بدم کسی بهش صدمه بزنه!نمیتونم که بدی رو با بدی کردن بیشتر جبران کنم! این خلاف هدفمه"کیوانچ پشت به او مشغول بود.
انگین هم از پشت به او نزدیک شد:"یعنی دلیل رفتنت اینه؟"
"میشه گفت!...یعنی اردوچ هم کشته شد و مدارک آزمایشگاه هم که... دست توست و میشه راحت باند رو متلاشی کرد و آزمایشگاه رو منحل کرد
پس به نوعی کار من اینجا تموم شده است"لباسهای انتخاب شده را روی
ساق دستش انداخت و سراغ چمدانش برگشت.
انگین دیگر حواسش به سیگار نبود.دیر یا زود آنقدر میان انگشتانش دود میکرد که خاموش میشد.
"پس...پس من چی؟!"لحنش بیشتر از خشمگین بودن غمگین بود:"من چی
میشم؟یعنی...تو نباشی..."
کیوانچ با جدیت و دقت لباسها را تا میکرد و به این نحو وقت کشی میکرد.
"گفتم که تو رو جای خودم معرفی میکنم میشی رییس پلیس و میتونی کارای پرونده بلگراد و آزمایشگاه اردوچ رو تو پیش ببری"
انگین مطمئن بود کیوانچ منظور اصلی او را فهمیده ولی نمیخواهد به آن اشاره کند.چرا؟چرایش را نمی توانست درک کند.
"خودت میدونی که جواب من این نیست کیوانچ!"انگین هم با دو قدم سرجایش برگشت و دوباره دوشادوش کیوانچ رسید:"منو ترک میکنی در حالیکه...میدونی عاشقتم!"
"نه نیستی!" غرش غیرمنتظره ی کیوانچ،انگین را از ترس ساکت کرد و کیوانچ اینبار به قصد فرار سمت حمام اتاقش رفت تا وسایل آنجا را هم جمع کند:"حالا لطفاً برو مزاحمم نشو!"