Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part512 آراس با تعجب غرید:'دیونه ش | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part512
آراس با تعجب غرید:"دیونه شدی؟!یعنی چی یه روز میبرمت ببینی!مگه به بچه وعده ی باغ وحش میدی!؟"
چاتای دلیل عصبانیت آراس را نفهمید:"نه پس چی؟پاشیم الان بریم!؟با این وضعمون؟!"
آراس با تلاش برای کنترل هیجانش لحنش را آرامتر کرد:"نه الان که نه ولی...
از حالا به بعد اونجا محل زندگی ماست!"
اینبار چاتای از تعجب نالید:"محل زندگی؟!تو هیچ میدونی عمارت کجاست و چطور جاییه؟"
آراس دوباره دستهای چاتای را گرفت:"و این دقیقاً چیزی که ما می خواستیم
یه جای دور از همه...فقط ما دو تا!غیر از اینه؟!"
چشمان چاتای از شنیدن این نقطه نظر جدید درخشید! آراس متوجه شد و اضافه کرد:"تازه از این به بعد منم مجبورم مثل تو مخفی بشم و...کجا بهتر از پناهگاه تو؟!"
بالاخره لبخند رضایتمندی بر لبهای چاتای نشست:"فقط گفته باشم به رسیدگی نیاز داره!"
آراس از ذوق نمی توانست یکجا بند شود:"پس بریم که کلی کار داریم!" بلند شد و با فکر اینکه چاتای مایل نباشد دستش را کشید و اضافه کرد:"قبل از هر چیزی باید دوش بگیریم و به زخمهامون رسیدگی کنیم"
چاتای هم با علاقه بلند شد:"بعدش یه قهوه غلیظ..."
آراس بدون آنکه دست او را رها کند یک قدم عقب برداشت:"میتونی راه بری؟"
چاتای دست آزادش را به پهلویش گذاشت.چیزی حس نکرد.
"فکر کنم زخمم بسته شده...به لطف تو"
آراس باز هم از روی احتیاط بازویش را جلو آورد تا چاتای به او تکیه کند:"فکر میکنی منم بتونم قهوه بخورم؟!"
چاتای دستش را دور حلقه ی بازوی او انداخت:"چیزی حس نمیکنی؟بدحالی و...چه بدونم تشنگی و..."
آراس لحظه ای به وضعیت جسمی اش دقیق شد:"نه هیچی!حتی حالم
زیادی خوبه!"
"شاید هم تبدیل شدی نه؟!"چاتای با کنجکاوی نگاهش کرد.
"شاید!"آراس قدم برداشت و دست او را هم کشید:"در این صورت باید شکار کردن رو بهم یاد بدی!"
"باورم نمیشه اینقدر جدی هستی!"چاتای همراهش راه افتاد.