تز یازدهم دیوانگان و فرزانگان : تأملات ژاک رانسیر در مورد | تز یازدهم
تز یازدهم
دیوانگان و فرزانگان : تأملات ژاک رانسیر در مورد پایان ریاستجمهوری ترامپ
پس از یورش به ساختمان کنگره، تعجبآور است که می بینیم طرفداران ترامپ چنین در انکار واقعیتها تا حد سقوط درون خشونتی متعصبانه مصمم هستند. برخی آنها را اذهان سادهلوحی میدانند که فریب فیک نیوز (اخبار جعلی) را خوردهاند. اما چگونه میتوان این افسانه را هنوز باور کرد، وقتی در دنیای وفور و سرریز اطلاعات – و انبوه اظهارنظرها و تفسیرهایی که اطلاعات را «رمزگشایی» میکنند — زندگی میکنیم؟ در واقع، ردّ بدیهیات نه به معنای حماقت، بلکه برای نشاندادنِ هوش است، نشانه انحرافی که در ساختار خرد ما حک و درج شده است.
ساده است تمسخر رفتارهای سزاوار سرزنش دونالد ترامپ و خشمگین شدن از خشونت پیروان متعصب او. اما فورانِ نابترین شکل عدم عقلانیت در درون روند انتخابات کشوری که بیش از همه آماده و مجهز برای مدیریت چرخش قدرت در نظام نمایندگی است، پرسشهایی ایجاد میکند در مورد جهانی که ما و آمریکا در آن شریک هستیم: جهانی که فکر میکنیم جهان تفکر عقلانی و دموکراسی مسالمتآمیز است، و نخستین پرسش در مورد آن بیشک این است: چطور میتوان در انکار تأییدشدهترین واقعیتها اینقدر لجاجت بهخرج داد و چگونه این لجاجت و سرسختی میتواند در چنین ابعاد وسیعی گسترده و مورد حمایت باشد؟
مردم نیک و سادهلوح یا مردم سرخورده و کینتوز؟
برخی هنوز میخواهند به این طناب نجات دیرین چنگ بزنند: کسانی که نمیخواهند واقعیتها را به رسمیت بشمارند جاهلانی هستند که اطلاعات غلط گرفتهاند یا اذهان سادهلوحی که بهوسیلۀ اخبار جعلی گمراه شدهاند. این همان چکامه روستاییِ کلاسیکِ مردمان نیکی است که بهواسطه سادهدلیشان به خطا میافتند و فقط کافی است به ایشان یاد داد که چگونه باید از واقعیات باخبر شوند و با ذهنی انتقادی آنها را کندوکاو و داوری کنند. لیکن در زمانه وفور یا سرریزِ رسانههای خبری، شیوههای گوناگونِ راستیآزمایی و تفاسیری که تمام اخبار را «رمزگشایی» میکنند و در دسترس همگان قرار دارند، چگونه میتوان هنوز به این افسانه سادهلوحی مردم باور داشت؟
ازاینرو، باید این استدلال را واژگون کنیم: ردّ بدیهیات نه به معنای حماقت، بلکه برای نشاندادنِ هوش است. و هوش، چنانکه همه میدانند، یعنی بدگمانی نسبت به واقعیتها و پرسیدنِ این سؤال که این حجم عظیمِ اخباری که هر روز روی سر ما خالی میشود به چه درد میخورد. پاسخی که طبعاً به این پرسش داده میشود این است که مسلماً هدف از این کار گمراهکردنِ جهان است، زیرا آنچه در معرض دیدِ همگان قرار داده میشود عموماً بناست حقیقت را مخفی کند و ما باید بتوانیم آنچه پنهان شده را از زیر ظاهرِ گولزننده واقعیتهای ازپیشدادهشده کشف کنیم.
نیرو و تأثیر این پاسخ بهگونهایست که همزمان هم متعصبترین افراد و هم شکاکترینها را راضی میکند. یکی از ویژگیهای قابلملاحظه راست افراطیِ جدید، جایگاه [برجستهای] است که برای نظریات توطئه و انکارگرایانه قائل است. این نظریات توطئه گاه باورنکردنی و جنونآمیزاند، مانند نظریه دسیسه بزرگ و جهانیِ پدوفیلها. اما این جنون دستآخر چیزی نیست مگر فرمِ غاییِ نوعی از عقلانیت که عموماً در جوامع ما ارزشمند تلقی میشود: آن عقلانیتی که ما را وامیدارد که در هر واقعیتِ جزئیای پیامدِ نظمی جهانی را ببینیم و این واقعیت را در زنجیره کلیای جای دهیم که آن را توضیح میدهد و در نهایت بسیار متفاوتتر از آنچه در آغاز بهنظر میرسید، نشان میدهد.