Get Mystery Box with random crypto!

مسائل اجتماعی ایران

لوگوی کانال تلگرام v_social_problems_of_iran — مسائل اجتماعی ایران م
لوگوی کانال تلگرام v_social_problems_of_iran — مسائل اجتماعی ایران
آدرس کانال: @v_social_problems_of_iran
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 9.21K
توضیحات از کانال

✅ بررسی مسائل اجتماعی ایران در قالب ارائه مقالات به صورت رایگان
✅ ارائه مطالب اجتماعی
هماهنگی فقط جهت تبادل و تبلیغات علمی _ فرهنگی
https://t.me/vfladmin
تاسیس ۹۶.۴.۱۳
آیدی کانال
@v_social_problems_of_iran

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2022-06-23 09:03:20 باید بسوزند و بسازند

در خبرها خواندم که کبرا رحمتی، زن سالمندی که در جریان انتخابات، با قدی خمیده و درحالی‌که با یک چهارپایۀ پلاستیکی به سمت صندوق رأی می‌رفت از نعمت یک ویلچر برقی برخوردار شده است. در زمان انتخابات؛ عکس او در گروه‌های زیادی بازنشر شد. آن عکس باعث شد تا رئیس‌جمهور هم با او دیدار کند. به‌طور یقین من از شنیدن خبر ویلچر برقی خوشحال می‌شوم. به‌هرحال یک نفر نجات‌یافته است. ولی متأسفانه خوشحالی‌ام دقایقی بیش دوام نمی‌آورد.
رسانه‌ها نوشتند که کبرای عزیز به خاطر سال‌ها شالی‌کاری این‌چنین خمیده شده است. از شما چه پنهان. مادربزرگ گیلانی من هم به همین دلیل قدش خمیده است. او حتی به‌درستی راه هم نمی‌تواند برود. می‌دانم که زنان سالمند دیگری هم در گیلان و مازندران زیر بار شرایط سخت شالی‌کاری قامتشان این‌گونه خمیده شده است. من درباره همان زنانی حرف می‌زنم که عکس‌هایشان در کتاب‌های اطلس « ایران من»؛ روی کاغذهای درجه‌یک و با رنگ‌های سرخ و بنفش و سبز و قرمز در معرفی گیلان و ایران به جهانیان چاپ می‌شود. همان زنانی که تلویزیون نشان دادن تصویر آنان را با یک موسیقی شاد گیلانی یا مازندرانی همراه می‌کند، همان زنانی که مسافران وقتی از جاده، و از پشت شیشه و البته هوای خنک کولرگازی به لباس‌های رنگی آن‌ها نگاه می‌کنند می‌گویند« آخی؛ چقد قشنگن اینا». متأسفانه به این زنان همیشه از همین فاصله نگاه می‌شود و کسی از نزدیک آن‌ها را نمی‌بیند. آنان فقط روی کاغذهای گلاسه کتاب‌های «جغرافیای ایران‌زمین» یا «سرزمین و مردم ایران» قشنگ‌اند.
پرسش آن است که آیا در این کشور شرط برخورداری از خدمات رفاهی سازمان‌های دولتی باید منوط به شانس باشد؟ یعنی تا دوربینی از پیرزنی؛ آن‌هم در زمان انتخابات؛ عکسی نگیرد و این عکس بین مردم پخش نشود نباید در زمان‌های معمول سال، طبق قواعد و شرایطی، امکاناتی در اختیار این سالمندان (که تعدادشان هم کم نیست) قرار گیرد؟ به‌راستی چرا برخورداری از امکاناتی این‌چنین باید به شانسِ دیده شدن وابسته باشد؟
پرسش دوم آن است که با وجود این‌همه پیشرفت در تکنولوژی، آیا این منصفانه است که در سال 2017، زنان کشورمان به روش نیاکان خود در صدها سال قبل نشاکاری(برنج) کنند؟ هم‌اکنون این زنان برای کاستن از آثار سوء گل‌ولای، زالو و در کل رطوبت، هفت هشت لایه جوراب ضخیم می‌پوشند ولی کیست که نداند این‌ها فایده‌ای نداشته و تقدیر بیشتر آنان قدِ خمیدۀ کبرا رحمتی است با این تفاوت که کبرای نازنین شانس آورد که یکی از او عکس گرفت. آنان که این شانس را ندارند باید بسوزند و بسازند!
دکتر فردین علیخواه-جامعه شناس

آدرس کانال: @fardinalikhah
ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

yon.ir/pep48
5.0K viewsVahid.janmohammadi, 06:03
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 11:19:52 سی ویژگی یک شهروند مسوولیت‌شناس

دکتر محمود سریع القلم، استاد دانشگاه شهیدبهشتی در یادداشتی برای نوروز ۱۳۹۷، سی ویژگی یک شهروند مسوولیت‌شناس را توضیح داد:

۱- آینده خود را تابع تلاش و خلاقیت خود می‌داند؛
۲- هر کاری را با مشورت‌های تخصصی انجام می‌دهد؛
۳- از کسانی که برای مدیریت کشور انتخاب کرده در برابر قدرت و اختیاراتی که دارند، مسوولیت مطالبه می‌کند؛
۴- براساس نظریه سیستم‌ها و نگاه درازمدت به زندگی، راستگوست؛
۵- مانع رشد دیگران نمی‌شود، بلکه با آنها رقابت می‌کند؛
۶- حداقل یک ساعت در روز کتاب می‌خواند؛
۷- از شخصی که زیاد دروغ می‌گوید، فاصله می‌گیرد؛
۸- در انجام کارها، از توان عقلی خود، چندین برابر هوش خود بهره می‌گیرد؛
۹- به‌دلایل حقوقی، به‌شدت مراقب سخنان خود است؛
۱۰- تا از قضاوتی مطمئن نباشد، مطرح نمی‌کند؛
۱۱- منتظر نمی‌نشیند تا دیگران، گره‌های زندگی او را باز کنند، بلکه با ابتکار و سختکوشی، زندگی خود را مدیریت می‌کند؛
۱۲- رعایت حقوق مردم در جامعه را وظیفه خود می‌داند؛
۱۳- حداقل یک متر با فاصله از شخصی که درحال استفاده از خودپرداز بانک است، می‌ایستد؛
۱۴- وقتی قرار است ساعت ۸ جایی باشد، ساعت ۷:۵۰ دقیقه دم در ایستاده است؛
۱۵- در قدرت و سمت بیش از ۸ سال نمی‌ماند؛ زیرا ۸ سال برای نوآوری حداکثری، کافی است؛
۱۶- حتی سه نصف شب و بدون آنکه دوربینی باشد، پشت چراغ قرمز می‌ایستد؛
۱۷- بسیار سفر می‌کند تا بیاموزد و بلوغ فکری و رفتاری را تجربه کند؛
۱۸- وقتی از یک خیابان فرعی به اصلی می‌رسد، اتومبیل خود را متوقف می‌کند و پس از ایمنی کامل، حرکت می‌کند؛
۱۹- آنقدر Search می‌کند تا Fact را ازPropaganda تفکیک کند؛
۲۰- کوله پشتی خود را در اتوبوس و مترو در دست می‌گیرد تا مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند؛
۲۱- به دیگران القاب منتسب نمی‌کند، بلکه انگیزه‌ها و افکار آنان را تحلیل می‌کند؛
۲۲- از شخصی که با رانت ثروتمند شده است، فاصله می‌گیرد؛
۲۳- زندگی خود را مانند لوگوی المپیک در پنج دایره متداخل طراحی می‌کند: رشد فردی، توجه به خانواده، حرفه، افزایش سطح دانش تخصصی و خدمات مدنی؛
۲۴- فقط یک شغل دارد و وظایف آن را به بهترین نحو انجام می‌دهد؛
۲۵- بسیار می‌گوید: من نمی‌دانم یا این موضوع را به درستی نمی‌فهمم؛
۲۶- آنقدر حوصله به خرج می‌دهد تا موضوعی را دقیق بفهمد بعد واکنش نشان دهد؛
۲۷- دفترچه کوچکی دارد که صفحه اول آن نوشته شده: ضعف‌های من و روش‌های اصلاح؛
۲۸- خمیرمایه ذهنی او این‌گونه شکل گرفته: ۲۰ درصد اظهارنظر کردن و ۸۰ درصد سوال کردن؛
۲۹- برای جلب اعتماد دیگران، سیگنال‌های متناقض نمی‌فرستد؛
۳۰- چون خودشناسی مقدمه توسعه‌یافتگی مدنی است، آن‌قدر از خود شناخت دارد که می‌تواند ۵۰ صفحه در مورد افکار و روحیات خود بنویسد.
@zistbomeshomal

@v_social_problems_of_iran
7.5K viewsVahid.janmohammadi, 08:19
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 17:21:34 حیف و میل بیت‌المال
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
شما حتماً عبارت «حیف و میل بیت‌المال» را بسیار شنیده‌اید و بسیاری را دیده‌اید که از حیف و میل شدن بیت‌المال شکایت می‌کنند. اکثریت شهروندان وقتی از حیف و میل بیت‌المال حرف می‌زنند، صادقانه نگران فساد و ناکارآمدی هستند، و دل‌شان به حال مملکت می‌سوزد، اما اقلیتی هم هستند که وقتی می‌گویند حیف و میل بیت‌المال، معنای دیگری در نظر دارند.
دوست عزیز مورخی دارم که نقل می‌کرد ابوالحسن حائری‌زاده (1351-1267) نماینده مجلس شورای ملی، زمانی گفته بود برخی از آن‌ها که از حیف و میل بیت‌المال حرف می‌زنند، منظورشان این است که «بیت‌المال میل شد، حیف که بدون ما میل شد.» این جمله شاهکاری است.
حواس‌مان باشد وقتی خودمان از حیف و میل بیت‌المال حرف می‌زنیم، منظورمان حیف بودن میل کردن بدون ما نباشد؛ و حواس‌مان باشد وقتی داد و بیداد حیف و میل بیت‌المال را می‌شنویم، در احوالات گوینده دقت کنیم که منظورش همان چیزی نباشد که حائری‌زاده گفته است.
توجه به تفسیر حائری‌زاده از «حیف و میل بیت‌المال» برای هر گونه مبارزه با فساد، و تفسیر گفتار ضدفساد کنشگران سیاسی و اداری در فضای عمومی، بسیار حیاتی است.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad

@v_social_problems_of_iran
9.5K viewsVahid.janmohammadi, 14:21
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 07:20:39 مد؛ تمایز یا تشابه؟

خلاصه سخنرانی فردین علیخواه(جامعه‌شناس) در دانشگاه گیلان

جامعه شناسان ایرانی توجه جدی به تحولات مد در ایران نداشته‌اند. معمولاً این نظر وجود داشته است که در این کشور باید به مسائل مهم‌تری پرداخت. مطالعات مردم شناسان و قوم‌نگاران درباره لباس اقوام ایرانی بسیار چشمگیرتر از تلاش جامعه شناسان برای شناخت مد در ایران معاصر است. درمقابل، در سطح جهانی، محققان علوم اجتماعی تحقیقات قابل‌توجهی درباره مد داشته‌اند. این مطالعات عمدتاً مبتنی بر نظریه‌هایی است که جامعه شناسان کلاسیک در خصوص مد داشتند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنم.

تورشتاین وبلن نگاهی طبقاتی به مد دارد. ازنظر او مد و به‌طور مشخص لباس یکی از ابزارهای ارسال پیام به دیگران است. او در کتابش با عنوان طبقه تن‌آسان که درواقع بررسی طبقه‌ای اجتماعی در اروپای قرن نوزدهم است می‌گوید که یکی از کارکردهای نحوه لباس پوشیدن این طبقه آن است که به دیگران بگویند نیازی به کار کردن و زحمت کشیدن ندارند. نوع کلاه، دستمال‌گردن، کفش براق و عصای این طبقه گویای آن است که پول؛ خودش به سمت آنان می‌آید و آنان کار طافت فرسا نمی کنند. ازنظر وبلن حتی زنان طبقه تن‌پرور هم با بستن شکم‌بند و گن نشان می‌دهند که شوهرشان پول کافی برای ولخرجی و بریزوبپاش دارد و آنان زن مهمانی، نشستن و لم دادن هستند تا زن بشور و بساب.

زیمل هم به‌طور خاص به بحث مد پرداخت. زیمل شهرهای بزرگ زمان خودش را مظهری از مدرنیسم می‌دانست و سعی کرد آنها را نقد کند. رشد عقلانیت در شهر و وجود نوعی بی‌تفاوتی مدنی یا حواس‌پرتی خودخواسته، باعث می‌شود تا آدم‌ها مانند هم شوند. درواقع تفاوت بین آدم‌ها به شکل چشمگیری کاهش یابد. رفتارها استاندارد شود. در این وضعیت مسئله تفرد و یکتایی فردی دغدغه‌ای جدی می‌شود. قرار نیست همه زیر چرخ عقلانیت شهرهای بزرگ له شوند. ازنظر زیمل در اینجا مد وسیله‌ای است که به ظهور فردیت مجال می‌دهد. فرد با مد می‌گوید که من در مقابل امواج عقلانی شدن و یکدست سازی حاکم بر شهرها، تسلیم نمی‌شوم. از طرف دیگر زیمل مد را طبقاتی می‌بیند. او از اصطلاح " نشت" استفاده می‌کند. مد معمولاً به‌گونه‌ای است که از طبقه فرادست به سمت طبقه فرودست نشت می‌کند. به‌محض آنکه طبقات پایین از طبقه بالا تقلید کرد و یک مد همه‌گیر شد طبقه بالا مجدداً به مدی دیگر متوسل می‌شود. این چرخه همچنان ادامه می‌یابد. ازنظر زیمل یکی از کارکردهای مد هم‌زمان تشابه و تفاوت است. من با پوشیدن یک لباس یا آرایش خاص، می‌گویم که جزو این طبقه هستم و جزو آن طبقه نیستم.

در نیمه دوم قرن بیستم نظریه‌های معروف به خرده‌فرهنگی هم به مد پرداخته‌اند. ازنظر اینان مد درواقع نوعی واکنش به تغییرات اجتماعی و فرهنگی نامطلوب است. مثلاً وقتی‌که ارزش‌های مردانه تهدید می‌شود و زنانه یا مردانه بودن لباس از بین می‌رود شاهد مدهایی از طرف مردان هستیم که تلاش دارند هویت مردانه را تقویت و تثبیت کنند.

اما در سال‌های اخیر مد عمدتاً به موضوع هویت و هویت‌سازی مرتبط شده است. یعنی مد امری فردی و انتخابی فردی تلقی می‌شود. افراد تلاش می‌کنند با کنار هم قرار دادن اقلام و عناصر بعضاً متفاوت و متعارض، برای خودشان هویت بسازند. در قرن نوزدهم مسئله آن بود که من با این مد می‌خواهم بگویم جزو فلان طبقه هستم، در قرن بیست و یکم می‌خواهم بگویم که من کی هستم؟

در ادامه بخشی از یافته‌هایم در خصوص مد در بین مردان را ارائه می‌دهم:
مصاحبه‌شوندگان از اینکه در معرض توجه دیگران قرار بگیرند خوشحال‌اند. از نگاه خیره زنانه به خودشان احساس خوبی دارند.
مصاحبه‌شوندگان دوست ندارند لباس‌هایشان همانی باشد که دیگران می‌پوشند. آنان دوست دارند متفاوت باشند. دوست ندارند متعلق به جریان غالب مد به نظر برسند.
مد برایشان انتخابی فردی است. با کنار هم قرار دادن عناصر مختلف سعی می‌کنند تا هویتی مشخص و متمایز برای خودشان بسازند
همه آنان با مداخله نهادهای رسمی در مد مخالف‌اند. نهادهای رسمی را خدمتگزار می‌دانند و معتقدند که این ما هستیم که باید به سیستم بگویم چگونه باشد و نه سیستم به ما.
تعدادی از آنان به برخی چهره‌های مطرح مانند فوتبالیست‌های معروف جهانی ارجاع داده‌اند و بیان داشتند که مد موردنظرشان را از آنان اقتباس کرده‌اند.
زنانگی و مردانگی برای مردان معیاری مهم بوده است. اصرار داشتند که مد باید زن و مرد را متمایز کند.

به نظر می‌آید که نقش طبقه در جامعه فعلی ایران در خصوص مد کاسته شده است و ما بیشتر شاهد اجتماع سلیقه‌ها هستیم تا طبقه یا خرده‌فرهنگ مشخص درباره مد.
کانال: @fardinalikhah
ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

yon.ir/nrKyA
12.2K viewsVahid.janmohammadi, 04:20
باز کردن / نظر دهید
2022-05-15 12:07:27 تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند
دکتر فردین علیخواه جامعه شناس

قبل از عید داشتم کتابهای کتابخانۀ کوچکمان را گردگیری می‌کردم. طبق معمول هر کتاب را برمی‌داشتم؛ عنوان آن را نگاه می‌کردم؛ چند صفحه نخست آنرا ورق می‌زدم و بعد با دستمال تمیزش می‌کردم. به تدریج توجه ام به جمله‌های "تقدیم و تشکّری" جلب شد که نویسندگان در صفحات نخست کتاب‌ها نوشته‌ بودند. احساس کردم که دارم قاعده‌ای کشف می‌کنم. حداقل در کتاب های کتابخانۀ من این‌طور بود. نویسندگانی که زن بودند به‌ندرت از همسر خود تشکر کرده و یا کتاب خود را به او تقدیم کرده بودند. در مقابل نویسندگان مرد غالباً از صبوری، همراهی و تحمّل همسرشان یا به تعبیر برخی از آنان از بانوی سرایشان تشکر کرده بودند! برایم این سؤال مطرح شد که چرا تعداد بسیار کمی از نویسندگان زن از همسرشان تشکر می‌کنند؟ آیا بر خلاف نویسندگان مرد؛ نویسندگان زن قدرناشناس اند و محبت ها را نمی بینند؟

همان‌جا نشستم و به زنان و مردانی که باواسطه یا بی‌واسطه می‌شناختم فکر کردم. برخی شواهد نشان می‌داد که اکثر زنان زمانی موفق شده‌اند کتابی بنویسند که مسئولیت‌های سنگین خانه داری کمتر شده و این کاهش مسئولیت؛ تنها با جدایی از همسر رخ داده است! و بیشتر مردان هم غالباً زمانی توانسته اند کتابی بنویسند که همسری بوده تا مسئولیت خانه را بر عهده بگیرد و خیال آنان ازامور خانه و حتی امور شخصی‌شان هم راحت بوده است.

در بسیاری از جوامع، و با ورود به دنیای جدید، مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان در بیرون از خانه موجب آن نشد تا مسئولیت‌های آنان در خانه کمتر شود. درواقع وظایف جدید بیرون از خانه بر وظایف قبلی آنان افزوده شد. در نتیجه زنی که قصد دارد کتابی بنویسد باید نخست مسئولیت‌های خانه‌داری و شوهرداری! خود را انجام دهد و پس از آن اگر وقتی، توانی و البته حوصله‌ای باقی ماند بنشیند و کتاب بنویسد. در مقابل مردان همواره از حمایت و رسیدگی همسرشان برخوردار بوده‌اند و اطمینان داشته اند که کسی هست تا حتی امور شخصی آنان را انجام دهد.

با توجه به این اوصاف، دو راه برای زنان باقی می‌ماند: یا مردان بخشی از مسئولیت‌های خانه را بر عهده بگیرند تا خیال زنان راحت شده و بنشینند و با آرامش کتاب بنویسند؛ و یا آنکه جدا شوند تا فرصتی برای نوشتن به وجود بیاید. گویا کم نیستند زنان نویسنده‌ای که راه دوم را برگزیده‌اند!

در همین حین که روی مبل نشسته بودم، غرق تأمل بودم و داشتم به این موضوع فکر می کردم ترانه « جانِ مریم » هم به گوش می‌رسید:
بیا رسید وقتِ درو، مالِ منی از پیشم نرو
بیا سرِ کارمون بریم، درو کنیم گندمارو

با خودم گفتم عشق‌ورزی ما مردان ایرانی هم چقدر عجیب و جالب است. به معشوق می‌گوییم: تو مال من هستی. از پیش من نرو. چون وقت درو رسیده است و باید برویم سر کار و گندم‌ها را درو کنیم. لطفاً بمان . خواهش می‌کنم بمان و وقتی‌که کار درو تمام شد هرکجا خواستی می توانی بروی (:

کانال: @fardinalikhah
ارسال نظر: @alikhahfardin


@v_social_problems_of_iran
8.0K viewsVahid.janmohammadi, 09:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-09 19:30:07 گریز از شهر: هیاهوی تعطیلات

در یونان باستان، شهرها جایی شبیه به پارک های امروزی داشتند که به آن آگورا می گفتند، مردم(حتی روستایی ها) در تعطیلات جمع می شدند و در خصوص شهر، سیاست، دین و جامعه سخن می گفتند. شهر جایی بود که توانایی گفتن و شنیدن داشتید، مفهوم «شهروندی» نیز از همین حق(گفتن، شنیدن، دفاع کردن از خود و دیگران و ...) اخذ شد، شهر جای امنیت، آسایش و ارتزاق بود.
در اغلب شهرهای ایران در روزهای تعطیل(از جمله جمعه ها) با شلوغی بیش از حد جاده ها و مناطق برون شهری مواجه میشوید. اگر ادارات و کسبه ها تعطیل شوند خانه ها هم تعطیل می شوند، به یک معنا شهر تعطیل می شود. گویی خانه ها حاشیه ای بر ادارات و کسبه ها هستند و به دلیل ادارات و کسبه ها ساخته می شوند. گویی شهر تنها محل ارتزاق است.

برعکس آنچه تاکنون برای زخم های روح و بدن به شهر می آمدند تا درمان و مداوا شوند، امروزه گویی شهر در شش روز هفته(شنبه تا پنجشنبه)، روح و تَنَ تو را زخمی میکند و بیرون شهر (جمعه ها) مُسکنی برای آن میشود. دیگر شهر محل آرامش و آسایش نیست بیرون شهر به جایی مبدل میشود که استقلال و آزادی و امنیت در آن روئیت پذیر میشود. بدین طریق خانه باغیها و ویلاهای بیرون شهری ساخته می شوند، نوعی ناظر(پلیس) جدید بر بیرون شهر حاکم می شود که فعالان زیست محیطی هستند، فعالان مدنی(شهری) تبدیل به فعالان محیط زیستی(بیرون شهری) می شوند چنانچه امروزه در بسیاری از مناطق از جمله کردستان مشهود است. زیرا در نزد فعالان تصور می شود شهر دیگر مرده است و امیدی به زنده کردن شهر نیست...

حال به مهمترین دلایلی که چنین وضعیتی را امکانپذیر کرده است پرداخته می شود.
ناامنی اقتصادی: زمانی که قیمت ها هر لحظه متغیر است، هر گونه برنامه ریزی، پس انداز و پیش بینی را ناممکن می کند، هر لحظه خرید و یا تعامل با سایرین به جای آنکه لذت بخش باشد نگرانکننده و آزار دهنده است.
ناامنی اجتماعی: دعواهای خیابانی، بیکاران گسترده، تکدی گری در شهر، اختلاف طبقاتی، مزاحمت های خیابانی، دزدی ها، سیستم بوروکراتیک یا فساد ادارای، خیابان های کثیف و ... باعث می شود «شهر» جایی تلقی شود که منفور، خسته کننده و دافعه باشد. شهر به مثابه فضای کروزویه تصور می شود که جزیره منافع است و هر کس در پی سلطه، منفعت و سود شخصی خود است. هرچقدر بیکاری، فقر، اختلاف طبقاتی و ... بیشتر باشد جمعه های بیرون شهری بیشتر است، از جمله آن میتوان در شهرهای تهران(اختلاف طبقاتی، الودگی و ...) و کردستان(فقر، بیکاری و ...) اشاره داشت.

لذا خاطره خوبی درون شهر باقی نمی گذارد هر آنچه در شهر دیده و شنیده می شود با خاطرات ناامیدکننده و آزاردهنده ای همراه است. گویی شهر بدنت را زیر گیوتین می برد. بدین طریق با حجم عظیم جمعیت در بیرون شهر در تعطیلات مواجه میشوید.

گیوتین: نام دستگاهی است که برای مجازاتهای جسمی و اجرای مجازات اعدام به کار می‌رفت.


سردار فتوحی/جامعه شناس



https://t.me/v_social_problems_of_iran
8.6K viewsAdmin Social.Problems.of.iran, 16:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-08 08:51:01 از چاپیدن مقاله تا حل مساله
دکتر مجتبی لشکربلوکی

از دانشگاهیان قطع امید کرده‌‏ام. دانشگاهیان با توسعه آموزش عالی در سال‌‏های اخیر دو گروه شده‏‌اند: گروهی که دانشمندند و گروهی که بیشترشان شغل دانشگاهی دارند. از گروه دوم که توقع نباید داشت اما گروه اول هم بیشتر به علم و تخصص خود مشغول‌اند و کمتر مجال نگاه کردن به بیرون و مسائل جامعه دارند. معمولاً فکر نمی‌‏کنند که چه باید کرد. بی‌آنکه به عمل بیندیشند تصمیم می‏گیرند و اقدام می‌‏کنند. دانشگاه روز‌به‌روز بیشتر گرفتار مسائل انتزاعی می‏‌شود و دیگر چندان پیوندی با سیاست و جامعه و زندگی ندارد. کشور فردایی هم خواهد داشت که نمی‌‏دانیم چیست و چگونه خواهد بود و خدا کند که فردا، فقر و حرمان و ملال بیشتر و زمینی خشک‏‌تر و هوایی آلوده‌‏تر و دل‌‏های پراکنده‌‏تر و خاطره‌‏های آزرده‌‏تر نباشد.

این را جملات را چه کسی گفته است؟ دکتر رضا داوری اردکانی؛ رئیس فرهنگستان علوم، چهره ماندگار کشور، استاد نمونه کشور و ده ها افتخار و عنوان دیگر. اما چرا به این جا رسیدیم؟
بگذارید مطلبی منتسب به دکتر مظفر چشمه سهرابی؛ متخصص دانش‌شناسی را نیز با هم مرور کنیم:

رتبه بندی دانشگاهی ایران بر اساس نظامی است که خارج از ایران برنامه ریزی می شود و ما بین المللی کار کردن را با اِعمال این شاخص ها اشتباه گرفته ایم در حالی که خود آمریکا که وضع کننده ISI است، به طور ناچیز از این نظام استفاده می کند.

حدود ۴۰۰ جایزه علمی در دنیا وجود دارد که هیچ یک از شاخص های آی.اس.آی استفاده نمی کنند. ایران از بیانیه سانفرانسیسکو که هشداری به همه بود درس نگرفت. در این بیانیه بیش از چند هزار دانشمند و پژوهشگر و حدود ۸۰۰ مجله علمی معتبر دنیا اعلام کردند که مبنا را در ارزیابی ها بر اساس مجلات قرار ندهید.

از یکی از اساتیدی که ۴۰۰ مقاله بین المللی داشتند سوال کردم فقط یکی از مشکلاتی را که در کشور حل کرده اید نام ببرید؟ پاسخ سکوت بود. از مدیران کشور ۹۷٪ از مقالات آی.اس.آی استفاده نمی‌کنند، ۹۳٪ نیز مجلات داخلی را نه می شناسند و نه از آنها استفاده می کنند؟! برای چه کسی می نویسیم؟

هدف علم سنجی که در ایران بسیار محبوب است در واقع مجله سنجی است نه حقیقت علم. علم سنجی قدرت تحلیل محتوای علم را ندارد. مبدع این اصطلاح اصلاً چنین منظوری نداشته است. علم سنجی صرفاً بیانگر شاخص های کمّی است نه کیفی.

در سنت های اصیل علمی، تولید مقاله هیچ گاه نشان دهنده تولید علم نبوده است. مثلا کتابی نوشته به نام اشاعه نوآوری. تا به حال ۲۵۰۰ مقاله در خصوص این کتاب منتشر شده است. این مقالات تولید علم نیست، یک مناقشه علمی است. این نبردهای علمی زمینه ساز تولید علم است نه الزاما خود علم.

تحلیل و تجویز راهبردی:
به من بگو که به چه پاداش می دهی، تا من بگویم که بازیگران چه می کنند؟ ایده ای ساده اما بنیادی در طراحی مکانیزم ها و سیستم ها. اگر بخواهم کمی سخت تر بگویم: نظام تمایلات ما تعاملات را شکل می دهد. قواعد نهادی مشخص می کند که کدام رفتار مطلوب است و کدام نامقبول. نهادها تعیین می کنند که چه بازیگری بر اساس چه رفتاری پاداش می گیرد و کامیاب می شود و کدام بازیگر ناکام می ماند و محروم می شود. وقتی شاخص ارزیابی ما شد «چاپ مقاله» و نه «حل مساله»، نخبگان علمی کشور با چه انگیزه ای روی مسائل ملی کار کنند؟

در طراحی سسیستم های اقتصادی و اجتماعی باید فرض گرفت که افراد به فکر منافع شخصی خود هستند و با موعظه و پند اخلاقی هدایت نمی شوند بلکه با طراحی نظام تمایلات (پاداش دهی هوشمندانه) رفتار بازیگران به همان سمتی سوق داد که منفعت جمعی اقتضاء می کند. به عبارت ساده گره زدن منافع شخصی به منافع جمعی. آیا در نظام دانشگاهی ما چنین است؟
یک پیش بینی تلخ را در پایان می آورم و تمام: اگر قواعد نهادی (نظام تمایلات) دانشگاهیان تا یک دهه دیگر همین باشد، ما علاوه بر پیشتازی در چاپیدن مقاله، بیشترین استاد تمام دنیا را نیز خواهیم داشت. بدا به حال این سرزمین پر استاد!

کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


https://t.me/v_social_problems_of_iran
7.3K viewsVahid.janmohammadi, 05:51
باز کردن / نظر دهید
2022-05-02 12:47:16 من معلم بدی هستم
«دکتر مجتبی لشکربلوکی»

روز معلم است و کم‌وبیش تبریک‌هایی برایم ارسال می‌شود، اما باید این‌جا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم.

اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاس‌هایم زیاد استفاده می‌کردم:
الف) من این موضوع را بلد نیستم. بگذارید جلسه بعد برایتان بگویم.
ب) این نکته‌ای که درس دادم برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه، و بنابراین قابل ابطال و اصلاح است.
ج) من از شما انتظار دارم درس‌های مرا بفهمید اما نمی‌خواهم که قبول کنید.

اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم می‌گفتم:
الف) من فقط کمی، بله! واقعاً فقط کمی بیشتر از شما بلدم.
ب) کسوت استادی به‌معنای آن نیست که من در همه زمینه‌های آن رشته صاحب‌نظر باشم. چه‌این‌که در بسیاری از حوزه‌ها صاحب‌نظر که هیچ، حتی انتقال‌دهندۀ درست نظر دیگران نیز نیستم.
ج) متواضعانه بگویم که آن‌چه من/ما می‌دانیم، دربرابر آن‌چه نمی‌دانیم یک سوزن در کویر بیش نیست.

معلم بدی هستم
الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه می‌کنم، خجالت می‌کشم که بگویم اشتباه کردم، سعی می‌کنم که توجیه کنم.
ب) چون وقتی دانشجویی به نظریه‌ای نقد وارد می‌کند، سعی می‌کنم با ترفندهای مختلف، مثلاً بزرگ نشان دادن آن نظریه‌پرداز، قدرت نقادی دانشجویم را اگر نه سرکوب، دست‌کم مهار کنم.
ج) چون وقتی دانشجویی ایده جدیدی مطرح می‌کند، سعی می‌کنم آن‌قدر نقدش کنم که قدرت خلاقیتش را دست‌کم تا آخر ترم کنترل کنم که مرا آزار ندهد.

معلم خوب آن است که تدریس اندیشه‌ها را سکویی کند برای تحریک قدرت اندیشیدن (قدرت نقادی و خلاقیت) و نه این‌که گرزی کند برای سرکوب خلاقیت و نقادی دانش‌جویان و نیندیشیدن.

تجویز راهبردی:

من و سایر معلمان اگر می‌خواهیم خوب باشیم باید ۵ کار انجام دهیم:
فضیلت را برتر از علم و دانش بدانیم: با توجه به شناختم از انسان ایرانی و شکاف توسعه، جمع‌بندی من این است که باید این فضائل را لابه‌لای مباحثم به دانش‌جویانم/دانش‌آموزانم منتقل کنم: انضباط، صداقت و تعهد به سه‌گانه «عقل و عدد و علم» در مقابله با این ۱۳ آفت: آرزواندیشی، هیجان‌زدگی، کوتاه‌نگری، شتاب‌زدگی، محدوداندیشی، تقدیرپذیری، زودپذیری، تلقین‌پذیری، القاء‌پذیری، خرافه‌پرستی‌، شخصیت‌پرستی، سلطه‌گری و سلطه‌پذیری.
به‌جای پذیرش مقلدانه، تفکر انتقادی و استقلال را آموزش دهیم. به‌جای پر کردن حافظه، حفره و سوراخ ایجاد کنیم: حفره‌هایی که با سؤال و به چالش کشیدن مفروضات ایجاد می‌شود.
به دانش‌آموزان/دانش‌جویانمان بیاموزیم هیچ‌کدام از ما مالک صد در صد حقیقت نیست، ما تا انتهای عمر جستجوگر حقیقتیم.
معلم نه خداست و نه پیغمبر. آدمی است خطاپذیر که ممکن است گذشته‌اش، تیپ روانشناختی‌اش و علاقه‌اش روی اندیشه‌اش تاثیر بگذارد. پس ما را به دیدۀ تردید بنگرید.
بیاموزانیم معلم یک پل است یا یک پله. باید پای روی معلم بگذاری و بروی. احترام بگذار ولی از من عبور کن.

به خودم و شما یادآوری می‌کنم:
اشتباهِ پزشک زير خاک دفن می‌شود،
اشتباه مهندس روی خاک سقوط می‌كند،
اما اشتباه معلم روی خاک راه می‌رود و جهانی را به نابودی می‌کشاند..!


کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki


@v_social_problems_of_iran
9.1K viewsVahid.janmohammadi, edited  09:47
باز کردن / نظر دهید
2022-04-24 12:16:36 پروفسور بالتازار دروغ بود!
دکتر مجتبی لشکربلوکی

کارتون شیرین و در عین حال احمقانه پروفسور بالتازار را یادتان می‌آید؟ مشکلی که پیش می‌آمد، مسئولین یا مردم شهر به سراغ دانشمند ریزه و محبوب شهر، پروفسور بالتازار می‌رفتند. جناب پروفسور، شروع می کرد به راه رفتن و با فکر کردن و فکر کردن و فکر کردن، یکباره یک فکر بدیع به سرش می‌زد و می‌رفت چهار تا دکمه را می‌زد و یک ماشین بزرگ شروع می‌کرد به کار، و آخرش یک ماده شیمیایی یا یک ماشین دیگری بیرون می‌داد که مسئله را، هرچه که بود، حل می‌کرد. نگاه خیلی از مردم و مسئولین ما به مقوله علم و تکنولوژی نگاهی پروفسور بالتازارانه است! (برداشت از کانال جناب گاو)


تحلیل و تجویز راهبردی:
جوان تر که بودم فکر می کردم که همه چیز «یک» جواب علمی مشخص دارد که باید آن را کشف کرد. دانشمندان، دکترها و متخصصان، برای من مانند یک بت بزرگ بودند که جواب درست را در آستین شان دارند.
این روزها، هرچند همچنان به علم به عنوان ابزاری برای اداره عاقلانه جوامع معتقدم، اما این بت های قبلی برای من فرو ریختند به چندین دلیل که سه دلیلش را اینجا می نویسم:
۱. اگر علم واقعا دقیق و قطعی است. چرا متخصصان یک رشته یک حرف واحد نمی زنند. خاطرم هست روزی یکی از وزرای اقتصاد می گفت که اگر دو اقتصاددان در یک اتاق باشند معمولا دو نظریه از آن بیرون می آید و گاهی هم سه نظریه!! فقط اقتصاد هم نیست، فیزیوتراپ ها، متخصصین علوم اعصاب، جامعه شناس ها و موزیسین ها هم نظرات و نظریات متفاوتی دارند. بنابراین آن قدرها که ما فکر می کنیم علم (یا دست کم نمادهای علم) قطعی و دقیق نیست.

۲. فهمیدم علوم انسانی و اجتماعی که بیشتر مرتبط با کشورداری و توسعه هستند اصلا به میزان علوم پایه و مهندسی دقیق نیستند. محاسبات نیوتونی، استاتیک و مقاومت مصالح در ساختن یک پل در سان فرانسیسکو و سبزوار یکی است. اما مدیریت دو شرکت همسایه در یک شهر چه سان فرانسسیسکو باشد چه سبزوار متفاوت است و غیرقابل تقلید.

۳. فهمیدم در کشورداری و اداره سازمان، اصلا ما با مسایل شسته رفته سروکار نداریم. مسایلی هستند که چندبعدی اند (مثلا هم جنبه اقتصادی دارد هم جنبه اجتماعی) و هم ساختارنایافته (هیچ کس به درستی نمی تواند تمام ابعاد مساله را ببیند و درک کند) و هم مانند یک موجود زنده عمل می کنند (وقتی راه حلی را اجرا می کنی مساله به شکل دیگری در می آید).

به پیش بینی های غلط و تجویزهای اشتباه همان بت های سابق دیگر اشاره نمی کنم.

چه باید کرد؟

تا اطلاع ثانوی به این جمع بندی رسیده ام که برای اداره کشور و سازمان باید از فرمول زیر پیروی کنم.

۱. بالتازاری به دنیا نگاه نکنم. فکر نکنم که با صرف تفکر آن هم به صورت فردی می شود به راه حل رسید. بلکه اولا بخشی از راه حل احتمالا حاصل آزمایش، سعی و خطا، پایلوت کردن (اول اجرا بعد تفکر) است و دوم اینکه هیچ کس از ما عقل کل نیست! بنابراین باید با کوششی جمعی به حقیقت رسید.

۲. بپذیرم که چون موضوعات بین رشته ای هستند، همه اطلاعات نزد یک فرد نیست و همه راه حل ها به ذهن یک فرد نمی رسد. بنابراین مهم ترین تکنولوژی/متدولوژی حل مساله، «گفتگو» است. هنر رهبران کشورها و سازمان ها ایجاد فضایی برای گفتگوی آزاد فراگیر است. کسانی که با من مخالفت می کنند بزرگ ترین خدمت را می کنند چون سوراخ های احتمالی راه حل را بدون هزینه به من نشان می دهند. مخالفان را به سکوت نکشانم.

۳. تا آنجا که می توانم باید حساب و کتاب کنم. تحلیل هزینه-منفعت کنم. عدد و رقم و تحلیل باید مبنای کار من باشد اما چون ما نمی توانیم مطمئن باشیم که به جواب قطعی و بهینه رسیده ایم، بسیاری از تصمیمات توافقی است و نه انتخاب بهینه. بنابراین اقناع و اجماع بین ذینفعان کلیدی برای حل مسایل جمعی بسیار مهم است. ترکیبی از عقلانیت ابزاری و عقلانیت تفاهمی (به تعبیر هابرماس فیلسوف معاصر).

حل مساله در کشور و سازمان یعنی ترکیبی از اقدام، تست، آزمایش، تحلیل، ایده یابی، بحث، نقد و گفتگو و نه فقط فکر کردن و پژوهش علمی. حل کردن مساله ملی یعنی بررسی بین رشته ای، اجماع و توافق جمعی روی معقول ترین و حساب شده ترین گزینه ها نه فقط اینکه یک فرد یک مساله را معجزه وار حل کند. باور کنیم پروفسور بالتازاری وجود ندارد. کشورداری بالتازاری و مدیریت بالتازاری یک توهم است. اگر در جستجوی توسعه هستیم نگاهمان را در مورد علم، دانشمندان، حل مسائل ملی، اهمیت گفتگو و اجماع روزآمد کنیم.
@Dr_Lashkarbolouki


https://t.me/v_social_problems_of_iran
9.2K viewsVahid.janmohammadi, edited  09:16
باز کردن / نظر دهید
2022-04-17 13:06:29 ‍ ما در دانشگاه‌مان یک نیمکت داریم حرف می‌زند!!
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
محوطه دانشگاه‌های ما اغلب چنان بی‌روح و خالی از خلاقیت است که آدمیزاد را خسته می‌کند و کمتر چیزی می‌بینید که آدمی را به فکر فرو برد، برای دانشجویان منشأ الهام و آغاز پرسشگری و خلاقیت باشد. یکشنبه گذشته اما با یک نمادسازی خلاقانه مواجه شدم. عکسی در زیر این یادداشت می‌بینید، یک نیمکت نصب‌شده جلوی دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی است. نیمکتی بسیار بزرگ که برای معلوم شدن اندازه آن در کنارش ایستادم و همکارم لطف کرد و عکس گرفت تا مشخص شود قد و قواره نیمکت چقدر است. مهم‌تر اما جمله‌ای است که روی آن نوشته‌اند: «اینجا بزرگ فکر کنید.»
تبریک به هر کسی که طراح ایده و حامی ساخت و نصب این سازه در آن محل بوده است. او یک نیمکت نساخته بلکه شعری سروده است پر از ابهام و ایهام و خلاقیت. حداقل خاصیتش این است که دانشجو یا هر رهگذری به فکر فرو می‌رود و می‌پرسد. منظور از «اینجا» چیست؟ آیا «اینجا» همین صندلی است که چون بزرگ است باید روی آن نشست و بزرگ فکر کرد؟ یا «اینجا» دانشگاه است که باید جای بزرگ‌اندیشان باشد؟ «بزرگ فکر کنید» یعنی چه؟ هر کس روی صندلی بزرگ‌تری نشست، بزرگ فکر می‌کند؟ اصلی صندلی بزرگ چیست؟ طول و عرض زیاد دارد؟
نشستن بر این نیمکت کار ساده‌ای نیست، باید اندکی تلاش کنید و خودتان را از آن بالا بکشید. دانشجو یا رهگذر از خودش می‌پرسد «هر کس بر صندلی بزرگ نشسته، زحمت بالا رفتن از آن‌را هم به کفایت متحمل شده است؟» یا اول صندلی کوچک بوده و بعدها خودش سعی کرده صندلی را بزرگ کند تا دیگران نتوانند بر آن بنشینند؟
آدم سمج‌تر می‌پرسد «اصلاً صندلی بزرگ برای بزرگ فکر کردن را باید جلوی در دانشکده روانشناسی یا کلاً دانشگاه نصب کنند؟» فکر بزرگ از این‌جا زاده می‌شود؟ این نظام دانشگاهی می‌تواند، می‌گذارد یا می‌خواهد فکر بزرگ تولید شود؟ آن‌که کمی سمج‌تر و شجاع‌تر باشد می‌پرسد «آیا این صندلی‌ها را نباید به تعداد زیادتر بسازند و در محل عبور و مرور اصحاب سیاست هم نصب کنند؟»
خلاصه، این نیمکت دانشگاه شهید بهشتی، نیمکتی است که حرف می‌زند، سؤال می‌پرسد، به چالش می‌کشد، طراحی دانشگاه باید به گونه‌ای باشد که همه چیزش حرف بزند، سؤال بپرسد و چالش برانگیزد؛ تا زنده باشد، زندگی بیافریند و زندگان را سرزنده کند.
این نیمکت سخنگو را به تعداد زیاد بسازیم و در هر کجایی که نیازمند فکرهای بزرگ هستیم به صورت نمادین نصب کنیم تا صاحبان صندلی‌ها بدانند، باید بزرگ فکر کنند، و به آن‌چه واقعاً بزرگ است فکر کنند، و زمینه‌های بزرگ فکر کردن را فراهم سازند.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
www.mohammadfazeli.ir
8.4K viewsVahid.janmohammadi, 10:06
باز کردن / نظر دهید