Get Mystery Box with random crypto!

#وصله_ناجور_دل #پارت-۲۲۲ #فریبا_زلالی من هم مثل او بی رحم می | وصله ناجور دل

#وصله_ناجور_دل
#پارت-۲۲۲
#فریبا_زلالی

من هم مثل او بی رحم می شوم باید او را از جایی که امیر هست دور کنیم.


-خوب محض اطلاع همه خانواده من چراغ سبزی نشونش ندادم ولی از اونجا که فکر کنم همه تون بدونید امیر عاشق و شیدا(کلمات را می کشم تا خوب دردش بگیرد) من بوده حتی قبل از علی ، البته اینو هم من خودم بعداً فهمیدم.خلاصش کنم .ازم درخواست ازدواج کرده من هم گفتم بهم زمان بده تا روش فکر کنم.

سرم را بر می گردانم تا اشکهای سهیلا را که بی اختیار روی گونه هایش می ریزد. نبینم. از مامان و سهیل انتظار نداشتم من را آدم بده جلوه بدهند. دل خودم هم همراه خواهرم می شکند .بهای بزرگ شدن برای بعضی ها سنگین است خواهرکم ، اینکه چیزی نیست زندگی تا حالا بر مرادت بوده بعد این هم خدا کند، که بر دل تو خوش گیرد.


من به اتاقم می روم و سهیلا هق هق کنان سمت اتاق خودش و مامان، از آنجا هم صدایش را می توانم بشنوم.


-مامان من همین الان می‌خوام برگردم دیگه نمی‌خوام اینجا باشم.


متاسفم ، من نمی خواستم با خودم در خلوتم تکرار می کنم ولی می دانم که گفتن این حرفها برای دردهای او مرحم نمی شود.

چند ساعت بعد سهیل چمدان به دست در اتاقم را می زند.


-صدف دارم مامان اینا را می برم ترمینال اگه ماشین بود که میرن وگرنه

سهیلا که حالا آرام شده ولی بغض دارد محکم و با کینه می گوید.


-من بمیرم هم بر نمی گردم این خونه.


من هم از همان اتاقم بی اینکه با او روبه رو شوم می گویم.

-باشه خداخافظ