2021-08-13 22:36:04
دلم میخواست بعد از این همه سال صدایش را بشنوم . دلم میخواست . چه کار میشد کرد . دل را که نمیشود رام کرد . هر چه گفتم نه خودت رفتی خودت نماندی . خودت نخواستی حالا چرا هوای صدای رفته اش را کرده ای ؟
گوشش بدهکار نبود . هی از من انکار و از او اصرار . دل بود دیگر چه میشد کرد .
برش داشتم . دستش را گرفتم بردمش سر یک تلفن عمومی . توی کوچه ای از کوچه های ولی عصر . گفتم بیا این هم تلفن تو می مانی و خودت و این هم سکه ای که گذاشته ام کف دستت . زنگ بزن خودت را خالی کن . دلم را میگویم ها . افسار را دادم دستش . شماره را که گرفت . نمیدانم چرا به ضربان افتاد . گفتم کار دستمان ندهی ها . یادت باشد آنکه گذاشت و رفت خودت بودی خودت !
به ۳ نرسید بهش گفتم جواب نمیدهد . اصلا شاید خطش را عوض کرده باشد شاید مرده باشد خدا را چه دیدی ! شاید هم ازدواج کرده باشد قطع کن قطع کن داشتم قانعش میکردم که یک هو ۷ شماره گذشت و صدای الو الو گفتنش توی گوشم میپیچید اصلا انگار داشت قلبم از دهانم در می آمد .
مثل گنجشکی که از ترس قلبش سینه اش را می درد .
طنین صدایش همان طنین دوستت دارم هایش بود که من نشنیدم یا نخواستم بشنوم . گوشم را هر بار که میگفت می گرفتم . میگفتم من ندارم .من دوستت ندارم .
دوباره گفت الو
نمیدانم این دل لعنتی
افسار پاره کرده بود
یا که چی . یک هو انگار هلم داد .
گفتم منم .
ساکت شد
خیلی ساکت . صدای نفس هایش هنوز همانقدر کش دار بود .
یک بیت خواند و صدایش مثل صدای ناقوس کلیسا در حفره های پنهان مغزم در شیار شیارش پیچید . جا خوش کرد . چنگ انداخت . سوزاند .
من نمیدانستم
معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر .
من چرا باز نگشتم دیگر. .. من چرا .. من چرا .. من ...
افسار قلبم را با مغز رنجورم به دندان کشیدم و گوشی را بر سر تلفن نگذاشته برای پیدا کردن ذره ای اکسیژن از آن اتاقک کوچکِ تلفن دوییدم بیرون .. با تمام قدرت دویدم تا افکارم را قلبم را پشت سرم جا بگذارم .. من چرا باز نگشتم دیگر .. من چرا ...
258 viewsMilo, edited 19:36