Get Mystery Box with random crypto!

#زهرا_ولی_بهاروند #هم_قبیله #پارت۷۹ ‌‌ ثمین نگاهی به آسمان اند | کانال زهرا ولی‌بهاروند 🌊

#زهرا_ولی_بهاروند
#هم_قبیله
#پارت۷۹
‌‌
ثمین نگاهی به آسمان انداخت و گفت:
- اونی که از همه قدبلندتره، خورشیدجونه.

نگاه آسمان به زن بلندقامتی افتاد که یک پیراهن گل‌دار تا مچ پا به تن داشت و روی آن، ژیله‌ی سبزی پوشیده بود.

از همان‌جا هم می‌توانست موهای طلایی زن را ببیند‌ که بی‌اندازه او را یاد خوشه می‌انداختند.

- بیا، این‌جا نمونیم.

همراه ثمین به سمت ایوان رفتند.
بوی برنج تمام حیاط را برداشته بود و بوی باران ساعتی پیش، با آن ترکیب شده و عطر بی‌نظیری ساخته بود.

آسمان، لبخند چسباند روی صورتش و سعی کرد فراموش کند که دلیل این‌جا آمدنش فقط و فقط میراث است.

- سلام.

خوشه با دیدنشان به سمت‌شان آمد و هردوشان را به آغوش کشید.
بعد هم دست آسمان را گرفت، او را به سمت مادرش برد و گفت:
- مامان! ببین‌... این همون خانم معلمیه که برات تعریفشو کردم.

آسمان، رو به چهره‌ی مهربان زن لبخندی زد و سلام کرد.

خورشید، صمیمانه با او دست داد و گفت:
- خوش اومدی دخترم. صفا آوردی.

تشکری کرد و شیشه‌ی مربای بِه را به سمت خوشه گرفت. گفت:
- ناقابله و مامان‌پز‌.