Get Mystery Box with random crypto!

🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩

لوگوی کانال تلگرام zanoone2020 — 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩 س
لوگوی کانال تلگرام zanoone2020 — 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩
آدرس کانال: @zanoone2020
دسته بندی ها: سرگرمی ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.44K
توضیحات از کانال

سوژه ها و خاطرات جالب خودتونو
(مجردی،نامزدی، متاهلی،تنهایی،دورهمی و... )
برامون بفرستین
"تاحد امکان کوتاه و مختصر"
👇👇👇
@Elii78joon
ادمین تبادل و تبلیغات
👇👇👇
@Aramiss71
چنل دوممون
👇👇👇
@banooye20

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 102

2021-04-29 16:02:49 تازه عروس و داماد بودیم شوهرم اصلا روش نمیشد دست منو بگیره یا دستش بندازه دور گرددنم .... رفتیم تولد پسر عموش ... خواستیم عکس بگیریم من و شوهر و پسر عموش و خانمش .. من دیدم دوباره شوهرم همینطور ساده نشسته ...لجم در اومد دستم انداختم پشتش و یه دست گرفتم به زووور میکشیدم بندازم دور گردنم ...نگووو دست پسر عموووو بود      

 
ینی مردما مردم... پسر عمو هم از این شوخهای آتو بگیر ... تا آخر مجلس هی میگفت ترمه خانم دستم درد میکنه  

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
80 views13:02
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 16:02:20 تو عقد رفته بودیم مسافرت. تو هتل تختمون جدا بود تی وی سمت تخت من بود. من خوابیده بودم شوهرم داشت تی وی میدید. لامپ هم روشن بود. یه هو از خواب پریدم لامپو خاموش کردم دوشاخه تی وی رو از برق کشیدم. نمیدونم چرا تو خواب بهم الهام شد که شوهرم داره میگه اینکارو کن. صبح بهم گفت چت شد دیشب. گفتم مگه خودت نگفتی ؟؟؟؟ گفت نعععع

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
83 views13:02
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 08:31:58 سلام
این سوتی هم من بگم از بچگی هامون
ما هفت تا بچه بود ما سه تا خواهر وسط چهار تا برادر به دنیا اومدیم چون تعدادمون زیاد بود و سن هامون بزدیک به هم توی مدرسه می رفتیم شیفت صبح و عصر پسرانه و دخترانه از بس مامان و بابام هیچ وقت تنها نمی شدند ما زیاد مچشون را می گرفتیم حمام خونه بابام اینا تو حیاط است


یه روز بامامانم تو حمام بودند من و خواهرهام هم پشت در کشیک میدادیم ببینیم به همدیگه چی میگند یهو داداش سومیه ام که اونموقع کلاس دوم دبستان بود اومد خونه به ما گفت دارید چکار میکنید ما گفتیم هیس ننه بابا تو حموم اند

اقا این شروع کرد گریه کردن رفت رو پشت بوم و در حموم را سنگ باران کرد که یالا بذار ننه ام از حموم بیاد بیرون و چیز گفتن به بابام بیرون اومدن اینا از حموم طول کشید داداشم گریه کنان رفت ده دقیقه بعدش یه پیرمردی داداشم را اورد خونه به بابام گفت پسرت دم مسجد داشته گریه میکرده و به همین اقا که پیرمرد هم بود گفته بود اقا شما میدونی پاسگاه کجاست میخام برم از بابام شکایت کنم ننه ام را برده حموم داره باهاش کار بی تربیتی میکنه خلاصه اون بنده خدا داداشم را اروم میکنه و میاردش دم خونمون و به بابام که تازه از حموم اومده بود بیرون گفت حاجی مراعات بچه را بکن


#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
516 views05:31
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 08:31:21
آموزش مدل بافت

┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
453 views05:31
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 08:30:58 اوایل ازدواجمونم شب که میخابیدیم همو که بغل میکردیم یا دست همو میگرفتیم دیگه رومون نمیشد از اون حالت در بیایم من روم نمیشد
مثلا بگم دستم درد گرفت یا دستمون خسته میشد رومون نمیشد حرفی بزنیم اونم همینطور
خدا شاهده تو اون حالت دیگه انقد عرق میریختیم و خشک میشدیم تا خوابمون ببره.
خیلی سخت بود
الان دیگه اولش 2 دقیقه بغل بعد پشت بهم میخابیم.
انقد راحتتر میخابم

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
437 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 08:30:10
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِكَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَكِ یا إلَهَ العالَمین

خدایا در این روز مرا بر موافقت نیکان موفق بدار
و از رفاقت اشرار دور گردان
و مرا در بهشت دارالقرار به رحمتت منزل ده
به حق الهیتت ای خدای عالمیان

┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
423 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 08:29:11 ما رفتیم طبقه بالا خانه جاری جان که تنها باشیم البته خودش گفت برید رفتیدم دیدیم لباس ها همه رومبل ها ولو هست حتی لباس زیرا اخه لامصب لطف میکنی لا اقل قبلش لباس ها رو از روی مبل جمع کن بعد بگو مردم برن خانه ات خانم شاغل بود شوهرم اون صحنه از خونه رو که دید گفت حق نداری بری سرکار ببین چه زندگی افتضاحی داره اون شد که من شدم خانه دار وگرنه شغل که زیاده

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
419 views05:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 08:28:34 سلام به خانمهای عزیز

من یادمه دو سه روز بود عروسی کرده بودم پدر شوهرم اومد خونه ما آخر شب بود دیگه من انقد بیخواب بودم ، پیش اون خوابم برد

نمیدونم چقد خواب بودم شوهرمو پدر شوهرم باهم حرف میزدن منم خوابیدم
یهو احساس کردم یه چی از من خارج شد از کوچولوهاش

فک کن نزدیکه یه ربع چشام باز بود خودمو زدم به خواب

دیدم پدر شوهرم به شوهرم میگه چی بود شوهرمم که میدونست چه گندی بالا آوردم گفت نمیدونم
پدر شوهرم دیدم میگه در ورودیه ، صدا میده فکر کنم

جالب اینجاس فرداش دیدم پدر شوهرم به در روغن میزنه

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
427 views05:28
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 08:27:57 سلام

من خیلی سوتی میدم
یه روز خونمون کلی مهمون بود نزدیکای سی چهل نفر
خلاصه ی دمپایی هایی داشتم شصتی بود خیلی دوستشون داشتم و روشون حساس بودم همون شب انقد شلوغ بود بچه ها پوشیده بودن و منم در بدر دنبال کفشام یهو تو جمع مردونه داد زدم کییییی کفشااااای لاپایی منو ورداااشتههههه

من
جمع اقایون

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
420 views05:27
باز کردن / نظر دهید