2021-09-02 08:21:05
من تاحالا آشپزی نکردم نمیدونم چرا آشپزیم دوس ندارم
من خوابگاه میموندم غذا یا حاضری میگرفتم یا نودل میخوردم
یکبار دوستم اومد موند منم مثلا خواستم آشپزی کنم برای اولین بار
هیچی دیگه برنج دمی درست کردم و خورشت بادمجون ،سفره انداختم.
برنجم که انقد شفته بود که میشد به عنوان مصالح ساختمانی استفاده کرد
بادمجونامم پر روغن .
منو دوستمم مجبور بودیم غذا بخوریم دیگه شبم بود نمیشد بیرون رفت
آقا لقمه اول رو خوردیم نمیدونم یعنی واقعا نمیدونم چجوری پخته بودم که لقمه دوم دوتایی سرسفره حالمون بد شد و سرگیجه و حالت تهوع گرفتیم کل بچه های خوابگاه اومدن بالا سرمون
یکی ابلیمو میداد
یکی میگفت قرص بخورید مسئول خوابگاه تا اومد غذا رو دید گفت این چیه
هیچی دیگ بعد اون دوستم گفت قربون دستت من غذا میپزم تو برو خرید
داداشم سه سال ازم بزرگتره و خیلی منو اذیت میکرد بچگیها
با پسر داییم مرغ همسایه رو خفه کرده بودن اونها هم دنبال مرغشون میگشتن منم خیلی بچه بودم چهار سالم بود رفتم در خونشون گفتم داداشم مرغ شما رو کشته اونا هم اومدن خسارت گرفتن از ما
مامانم اونقدر دعوام کرد هنوز که هنوزه بعضی وقتا میگه بِهِم
#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020
596 views05:21