Get Mystery Box with random crypto!

کافه روانشناسی

آدرس کانال: @caferavanshenasi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 49.93K
توضیحات از کانال

از کتاب‌های روانشناسی می‌خوانیم
@ads_cafe :(آگهی)راه ارتباطی

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2023-03-31 23:30:15 به راستی باورهای دینی و سیاسی فروید چه بودند؟ در مورد باورهای دینی او، پاسخ سوال ساده است، زیرا او اعتقادات خود را به وضوح در آثارش، مخصوصا آینده یک پندار، بیان کرده است. او ایمان به خدا را تثبیتی از آرزوی حفاظت و حمایت کامل توسط وجودی پدرگونه می‌داند؛ بیان میلی برای کمک گرفتن و نجات پیدا کردن، در حالی که بشر با رهایی از پندارهای کودکان و به کارگیری نیروی خرد و مهارت خود، اگر هم نتواند خود را نجات بدهد، دست‌کم می‌تواند به خود کمک کند.

توصیف باورهای سیاسی فروید دشوارتر است، زیرا او هرگز در این باره به طور آشکار و منظم اظهار نظر نکرده است و باور سیاسی‌اش پیچیده‌تر و متناقض‌تر از باورهای دینی اوست. از سوی دیگر، خیلی ساده می‌شود تمایلات رادیکالی را در فروید تشخیص داد. احتمالا او در دوران دوستی با هاینریش براون در مدرسه، تحت تاثیر افکار سوسیالیستی وی بود.

او در دوره پیش‌دانشگاهی تصمیم داشت در دانشگاه حقوق بخواند تا از این طریق بتواند به شغل سیاسی بپردازد و قطعا شوق او به افکار لیبرالیسم سیاسی، او را به این کار برانگیخت. همین اشتیاق او را می‌توان در توجه او به افکار جان استوارت میل، که آثارش را ترجمه کرده بود، مشاهده کرد.

این تمایل احتمالا تا سال ۱۹۱۰ وجود داشت و این زمانی بود که او به فکر افتاد با سایر روانکاوانْ انجمن بین‌المللی برادری اخلاق و فرهنگ را راه‌اندازی کند، ولی با وجود توجه اولیه فروید به لیبرالیسم و حتی سوسياليسم، تصویر او از انسان هرگز از تصویر طبقه متوسط (بورژوا) قرن نوزدهم فراتر نرفت. نظام روانشناسی شخصی فروید را بدون بررسی فلسفه اجتماعی‌ای که زاده آن بود، نمی‌توان درک کرد. ابتدا باید برداشت فروید را از والایش بررسی کنیم.

فرويد معتقد بود که نخبگان، برخلاف توده مردم، با ارضا نکردن غرایز و کف نفس، سرمایه روحی خود را پس‌انداز می‌کنند تا به پیشرفت‌های فرهنگی نائل شوند. راز مفهوم والایش که فروید هرگز آن را به شکلی رسا بیان نکرد را از تشکیل سرمایه، بنا به افسانه طبقه متوسط (بورژوا) قرن نوزدهم است. همان طور که ثروت محصول پس‌انداز است، فرهنگ نیز محصول محرومیت غریزی است.

بخش دیگری از تصویر انسان در قرن نوزدهم کاملا توسط فروید قبول و به نظریه روانشناسی او ضمیمه شد. منظور من تصویر انسان به مثابه موجودی اساسا متجاوز و صاحب تمایلات رقابت‌آمیز است. فروید این آرا را با صراحت در اثری به نام تمدن و ناخشنودی‌هایش نوشته و در آن فرهنگ را تجزیه و تحلیل کرده است:

انسانْ گرگ انسان است. چه کسی جرات دارد با وجود این همه شواهد در زندگی خود و در تاریخ، درباره این مسئله چون و چرا کند؟ این شقاوت پرخاشگرانه انسان معمولا در انتظار یک انگیزه است، وگرنه برای منظور دیگری به حرکت درمی‌آید؛ منظوری که می‌توانست از راههای ابتدایی دیگری هم تامین شود. در شرایط مساعد، هنگامی که نیروهای روانی که معمولا سرکوب می‌شوند، نتوانند عمل کنند به صورت پرخاشگری و بدون اراده فرد بروز می‌کنند و او را به صورت حیوانی وحشی در‌می‌آورد که با تجاوز نکردن به همنوعانش بیگانه است.

پرخاشگری طبیعی انسان به ویژگی دیگری منجر می‌شود و آن حس رقابت ذاتی است که در تصویر رایج از انسان در آن دوره جایگاه خاصی داشت. «جامعه متمدن بر اثر همین دشمنی بدوی انسان‌ها به یکدیگر دائما در معرض جدایی و از هم پاشیدگی است». این دشمنی فقط ظاهرا در نابرابری اقتصادی جلوه کرده است: «با از بین بردن مالکیت خصوصی، اشتیاق انسان به تجاوز یکی از ابزارهای خود را از دست می‌دهد. بی‌شک این وسیله‌ای نیرومند است، ولی مطمئنا قوی‌ترین وسیله نیست».

پس قوی‌ترین منشا رقابت انسان با جنس مذکر چیست؟ این منشا میل نرها برای وصول نامحدود و نامشروط به همه ماده‌هایی است که آرزوی تصاحب آنها را دارند. اساسا این رقابت ابتدا بین پدر و فرزندان برای تصاحب مادر و از آن پس، بین فرزندان برای تصاحب همه زنان دست‌یافتنی وجود دارد: «تصور کنید که همه حقوق مالکیت شخصی در مورد اشیا لغو شده باشد، ولی باز هم در زمینه روابط جنسی، برای عده‌ای، امتیازاتی باقی می‌ماند؛ امتیازاتی که شدیدترین دشمنی‌ها را در میان زنان و مردانی که در غیر این مورد، همگی یکسان هستند، برمی‌انگیزد».

اریک فروم
از کتاب رسالت زیگموند فروید
ترجمه فرید جواهرکلام
3.2K views20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-12 21:05:15 در نظریه ساختاری فروید، «خود» بخشی از ذهن انسان است که باید از طریق حل تعارض موجود میان فشارهای درونی و بیرونی با واقعیت فیزیکی کنار بیاید. مثلا مردی را در نظر بگیرید که گذرش به محله روسپیان می‌افتد ممکن است از یک طرف نهاد به او فشار بیاورد که به سراغ فردی روسپی برود و از طرف دیگر، با فشار فراخود برای آنکه به مکانی دینی برود مواجه شود. اما در نهایت، به «خود» او بستگی دارد که وی را به کدام سمت ببرد.

فروید همچنین معتقد بود که انرژی روانی مقدار مشخصی دارد؛ بدین معنا که هرچه انرژی بیشتری صرف خویشتنداری در یک زمینه شود، میزان انرژی موجود برای خویشتنداری در زمینه‌های دیگر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب، وقتی بخشی از انرژی روانی صرف حل تعارض میان واقعیت و خواسته‌های نهاد یا فراخود می‌شود از میزان کل انرژی روانی موجود برای حل سایر تعارض‌ها، کاسته می‌شود…

فروید همچنین معتقد بود که ذهن انسان نظام بسته‌ای است که مقدار مشخصی انرژی دارد و بنابراین انرژی‌ای که صرف مقابله با تعارضی خاص می‌شود دیگر نمی‌تواند برای حل تعارض دیگری که تقریبا مقارن با تعارض اول بروز می‌کند مورد استفاده قرار گیرد. نتایج به دست آمده از پژوهش‌های متعدد موید این دیدگاه فروید هستند که وقتی انرژی روانی در نتیجه مواجهه با تعارض تحلیل می‌رود، توانایی فرد برای انجام تکالیف پیچیده و مواجهه با تعارضات دیگر کاهش می‌یابد.

رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
2.4K viewsedited  18:05
باز کردن / نظر دهید
2023-03-12 20:30:51
اگه دنبال یه کار خوب هستی که با یه مدرک معتبر شروعش کنی
اینجا رو ازدست نده

دوره های تربیت مربی  کودک

ارائه گواهینامه های معتبر

اطلاعات بیشتر در کانال

@artbarg1


با مدرک مورد قبول همه موسسات
2.6K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-05 19:40:23 اگر جز سوم عشق یعنی احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطه‌جویی و میل به تملک دیگری سقوط می‌کند. منظور از احترام، ترس و وحشت نیست، بلکه توانایی درک طرف، آن چنان که وی هست، و آگاهی از فردیت بی‌همتای اوست.

احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری، آن‌طور که هست، باید رشد کند و شکوفا شود. بدین ترتیب، در آنجا که احترام هست، استثمار وجود ندارد. من می‌خواهم معشوقم برای خودش و در راه خودش پرورش بیابد و شکوفا شود، نه برای پاسداری من.

اگر من شخص دیگری را دوست دارم، با او آن چنان که هست، نه مانند چیزی برای استفاده خودم یا آنچه احتیاجات من طلب می‌کند احساس وحدت می‌کنم.

واضح است که احترام آنگاه میسر است که من به استقلال رسیده باشم یعنی آنگاه که بتوانم روی پای خود بایستم و بی‌مدد عصا راه بروم، آنگاه که مجبور نباشم دیگران را تحت تسلط خود در بیاورم یا استثمارشان کنم.

احترام تنها بر پایه آزادی بنا می‌شود: به مصداق یک سرود فرانسوی، «عشق فرزند آزادی است» نه از آن سلطه‌جویی.

اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن
ترجمه پوری سلطانی
2.5K views16:40
باز کردن / نظر دهید
2023-03-01 19:01:15 هوگان اصلی‌ترینِ انگیزه‌های انسان را میل دستیابی به جایگاه و منزلت، و نیاز به پذیرفته شدن در گروه می‌داند و می‌گوید مهم‌ترین معضل اجتماعی که فراروی بقا و تولیدمثل انسان‌های نخستین قرار داشت، همکاری با دیگر اعضای گروه و برقرار کردن ساختار سلسله‌مراتبی در گروه بوده است.

در آن دوران، برخوردار بودن از شان و منزلت و محبوبیت، به بقا و تولیدمثل فرد کمک شایان توجهی می‌کرد، از آن رو که سبب دستیابی وی به امنیت غذای بیشتر و همسران بهتر می‌شد.

بنا بر نظریه هوگان، فردی که از گروه طرد می‌شد، به شدت در معرض خطر قرار می‌گرفت. بنابراین می‌توان انتظار داشت که در طبیعت انسان سازوکارهایی روان‌شناختی برای پیشگیری از طرد شدن تکامل یافته باشند.

باوْمایستِر و تایس این مسئله را خاستگاه و کارکرد اضطراب اجتماعی می‌دانند که بنا به تعریف، عبارتست از ناراحتی یا نگرانی فرد از این که در موقعیت‌های اجتماعی مورد ارزیابی منفی قرار گیرد.

آنها بر این باورند که اضطراب اجتماعی نوعی سازوکار انطباقی ویژه گونه است که مانع از طرد شدن می‌شود. بقای افرادی که طرد شدن از سوی دیگران، برایشان اهمیت نداشت، به خاطر آنکه از حمایت گروه برخوردار نبودند در معرض خطر قرار می‌گرفت و ممکن بود آنها قادر به اختیار کردن همسر نیز نباشند.

معمولا در مقایسه با افرادی که سازوکارهای روان‌شناختی‌شان آنها را از ارتکاب اعمالی که سبب نارضایتی دیگران می‌شد بازمی‌داشت و در نتیجه حضورشان را در گروه تضمین می‌کرد، این افراد شانس کمتری برای تولیدمثل داشتند.

رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
3.3K views16:01
باز کردن / نظر دهید
2023-03-01 18:30:39
متاسفانه خوددرمانی در کشور ما به عنوان یک روش درمانی رایج درمیان مردم جا افتاده و در بسیاری مواقع نیز این امر به اشتباه انجام می‌شود.

گاهی اوقات حتی کوچک‌ترین علائم می‌تواند نشانه‌ای از یک بیماری جدی باشد،بنابراین بهتر است علائم بیماری‌ها را بشناسیم و بدانیم چه زمانی لازم است به پزشک مراجعه کنیم.
@dr_abidipharma

برای آگاهی از به‌روزترین مطالب حوزه‌ی سلامت کانال تلگرام داروسازی دکتر عبیدی را دنبال کنید.
3.4K views15:30
باز کردن / نظر دهید
2023-02-28 21:01:51 بارها به تجربه دریافته‌ام آنچه بیمار را به فرایند تغییر در روانکاوی امیدوار می‌کند، احساس فهمیدن شدن در سطح خودآگاه و هم در سطح ناخودآگاه است. ایجاد این حس در بیمار در جلسات آغازین هم‌عرض با تعبیر دادن نیست چون خیلی وقت‌ها فهمیدن بیمار به معنای تعبیر دادن به او یا زیاد دانستن درباره او نیست.

برعکسِ کسی که سعی می‌کند فهمیدنش را در قالب تعبیر به بیمار منتقل کند، من سعی می‌کنم به بیمار کمک کنم تا درباره ترس حال حاضرش از بودن با درمانگر و در اتاق درمان صحبت کند. غالبا جلسه اول درمان، اولین تجربه زندگی بیمار از صحبت با فرد دیگری است که در آن احساسات و فانتزی‌های او (شامل اضطراب او درباره قدرت تخریبگریِ خشم و عشقش) به طور دقیق مورد خطاب قرار گرفته و به طور ساده و سرراستی درباره آن صحبت می‌شود. قدرت تاثیر این تجربه بر امیدواری بیمار به توانایی ایجاد تغییر در زندگی‌اش که تا آن لحظه غیرممکن می‌نمود، کم‌نظیر است.

به تجربه دریافته‌ام رویکردهای روانکاوی که از اشاره به اضطراب بیمار اجتناب می‌کنند (به خصوص وقتی در ارتباط با انتقال منفی است) این حس را به بیمار منتقل می‌کنند که روانکاو قادر نیست یا مایل نیست با خشم و ترسی که بیمار در حال حاضر تجربه می‌کند، گلاویز شود.

در نتیجه بیمار از توانایی تحمل روانکاو در برابر جنبه‌هایی از او که به طور ناخودآگاه می‌خواهد در جلسه تحلیلش مورد خطاب قرار گیرند، ناامید می‌شود. بیمار در جلسه اول در میان چیزهای بی‌شماری که وجود دارند، به طور ناخودآگاه در تلاش است تا ارزیابی کند کدام بخش‌های او توسط روانکاو لمس نشده باقی می‌ماند. البته فرض بیمار درست است که به احتمال زیاد محدودیت ظرفیت روانکاو برای تحلیل انتقال متقابل است که اثرمندی پروسه روانکاوی تازه شروع شده را تعیین می‌کند.

توماس اوگدن
از کتاب یک فنجان چای با بزرگان روانکاوی جهان
ترجمه عباس کیوانلو
1.2K views18:01
باز کردن / نظر دهید
2023-02-28 20:30:26
همه چیز درباره تمرکز ذهن و انجام کار عمیق
همراه با افسانه جزیره سایرن ها ، دانش را ورق بزنید .

لینک این اپیزود پادکست رادیو راهیار در کانال یوتیوب ما

لطفا با عضویت در کانال به جمع ما ملحق شوید



1.5K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2023-02-23 11:30:52 نمونه دیگری از این که فروید تحمل نظر مخالف را نداشت می‌توان در برخورد او با اعضای اتحادیه بین‌المللی روانکاوان مشاهده کرد که آنها به روش اولیه فروید، وفاداری کامل و مطلقی نداشتند. فروید در ۱۸ فوریه ۱۹۱۹ نامه‌ای به جونز نوشت و در خلال آن آورد: «قصد شما برای پاک کردن انجمن روانکاوان لندن از پیروان یونگ عالی است.»

این روحیه خاص فروید که دوستان جدا شده از خود را هرگز نمی‌بخشید، در واکنش او به مرگ آلفرد آدلر چشمگیر است. او در پاسخ به آرنولد زوایگ که گفته بود به شدت از شنیدن خبر مرگ آدلر منقلب شده است، نوشت: «من از دلسوزی شما به آدلر سر در نمی‌آورم. مرگ یک پسربچه یهودی اهل یکی از نواحی حومه وین در ابردین خود به خود عاقبت عجیبی است و در عین حال، نشان می‌دهد که او چقدر از هدف دور شده است. به راستی دنیا رفتار او را در مخالفت با روانکاوی، سخت نیکو پاداش داد».

با وجود همه این شواهد، باز هم ستایشگران متعصب فروید هر نوع قدرت‌طلبی را در او انکار می‌کنند. جونز بارها درباره این موضوع داد سخن می‌دهد و مثلا در جایی می‌نویسد: «مردم از شخصیت ظالم فروید و اصرار جزمی او برای این که همه پیروانش باید حرف‌های او را بپذیرند، سخن می‌گویند. نادرست بودن این اتهامات مسخره و غیر‌واقعی را به خوبی می‌توان از نامه‌ها، نوشته‌ها و از خاطرات کسانی که با او کار کرده‌اند، استنباط کرد». یا در جای دیگری می‌نویسد: «مشکل بتوانم کسی را تصور کنم که گهگاه او را به صورت دیکتاتور نشان داده‌اند، در حالی که باطن او شباهتی به دیکتاتور نداشت».

اریک فروم
از کتاب رسالت زیگموند فروید
ترجمه فرید جواهرکلام
1.9K viewsedited  08:30
باز کردن / نظر دهید
2023-02-13 13:30:25 به طور کلی روان‌درمانگران در فیلم‌ها خیلی ساده شده و تقریبا کاریکاتورگونه به نمایش درمی‌آیند. آنچه در حال حاضر در این کشور مد روز است، رویکردی است که بین سوژه‌ای نامیده می‌شود که در آن درمانگر اجازه می‌دهد «هر چیزی رخ دهد» و مردم فکر می‌کنند درمانگران واقعی آنها هستند. فکر می‌کنم این بازتابی از فرهنگ حاکم مبنی بر انجام سریع و بلافاصله کارها، ایمان [بدون تحقیق]، پذیرا بودن و باور به این مسئله است که خود فرد به تنهایی برای کمک به خودش کافی است.

اما در واقعیت با بیمارانی روبرو هستیم که با تعارضات شدید واپس‌رونده درگیرند؛ یعنی کسانی که نیاز عمده‌شان تخریب رابطه درمانی است و به توانایی درمانگر برای کمک به آنان حسادت می‌ورزند. این بیماران را در فیلم‌ها نمی‌بینیم یا اگر ببینیم در قالب هیولاهایی که آدم‌ها را می‌ترسانند به نمایش درخواهند آمد؛

و شاهد فرهنگ انتقادی عمیقی نسبت به روانکاوی هستیم که تازگی هم ندارد و امروزه به شکل جملاتی از این دست درآمده است که روانکاوی طولانی‌مدت و گران‌قیمت است یا شواهدی درباره کارآمدی و تاثیر آن نداریم یا اینکه روان‌درمانی‌های کوتاه‌مدت می‌تواند به بیماران کمک کند. در واقع آنان روان‌درمانی را نوعی جادوگری می‌پندارند.

بنابراین ترکیب چند عامل یعنی پیشرفت‌های اساسی در روان‌پزشکی زیستی، فشارهای اقتصادی که دسترسی به روان‌درمانی را کاهش می‌دهد، فرهنگ انتقاد از ذهنیت‌گرایی و میل به راه‌حل‌های سریع و زودبازده، همه و همه باعث کاهش بیماران متقاضی درمان‌های تحلیلی و روان‌پویشی و کاهش برنامه‌های آموزشی روانکاوی برای روان‌پزشکان شده است.

همه این‌ها ریشه در همان مجادله قدیمی جدایی روان‌پزشکی زیستی (که بر پایه تحقیقات داروشناختی است) از روان‌درمانی است (هل دادن روان‌درمانی به سمت شاخه‌های دیگر علم و جداسازی آن از طب و روان‌پزشکی). واقعا جای تاسف دارد. این قضیه باعث جدایی ذهن از بدن می‌شود در صورتی که کنار هم در نظر گرفتن آنها لازم و پیش‌برنده است.

اتو کرنبرگ
از کتاب یک فنجان چای با بزرگان روانکاوی جهان
ترجمه عباس کیوانلو
4.6K views10:30
باز کردن / نظر دهید