Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 17

2022-05-22 20:49:54 در یک سراشیبی، زُربا تیپایی به سنگی زد و سنگ غلغل‌کنان فروغلتید. زُربا مانند این‌که برای نخستین بار در عمرش چنین منظره‌ی جالب توجهی را می‌بیند دچار حیرت شد و ایستاد. رو به من برگشت، به من نگاه کرد، و من در نگاهش اندک وحشتی احساس کردم. آخر گفت: دیدی، ارباب؟ معلوم می‌شود که سنگ‌ها در سرازیری جان می‌گیرند. من چیزی نگفتم ولی احساس شادی عظیمی کردم. با خود اندیشیدم: به همین شیوه است که خیال‌پردازان مدعی وحی می‌شوند و شاعران بزرگ گویی هر چیزی را برای نخستین بار می‌بینند. آنان هر روز صبح دنیای تازه‌ای در برابر خود می‌بینند که خود آن را آفریده‌اند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: این کتاب خیلی ریز حرف‌های آتئیست‌طور زده‌. اما چون گفته و رد شده و روش اصراری نداشته، کسی کاری به کارش نداشته.
@hafezbajoghli
388 viewsHafez, edited  17:49
باز کردن / نظر دهید
2022-05-22 20:25:39 من یه کشفی کردم!

اگه به کسی بگید خدا پدر یا مادرتون را رحمت کنه، اگه با‌کلاس باشه میگه "خیلی ممنون"، اگه با کلاس نباشه میگه "خدا اموات شما را هم بیامرزه"، اگه کلاس بینابین داشته باشه میگه "خیلی ممنون" و با یه مکث کوچولو میگه "خدا اموات شما را هم بیامرزه."
@hafezbajoghli
359 viewsHafez, 17:25
باز کردن / نظر دهید
2022-05-22 20:09:33 نیروهای تیره‌ی آدم‌کشی در درون ما کمین کرده‌اند که انگیزه‌های شوم کشتن و ویران کردن و کینه ورزیدن و بی‌آبروکردن‌اند. در آن دم است که هنر با نی لبک خوش‌نوای خویش سر می‌رسد و ما را خلاص می‌کند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)

پ.ن: این کتاب از این نکته‌های باجغلی‌پسند هم داره! باید شکارشون کرد
@hafezbajoghli
338 viewsHafez, 17:09
باز کردن / نظر دهید
2022-05-21 17:18:52 بانو هورتانس که مست مست شده و گیسوانش پریشان شده بود اکنون چشمان پف کرده‌اش را هم گذاشته بود و از دهان بی دندانش صدای خورخوری بیرون می‌آمد. خواب او را در ربوده و به شهرهای بزرگ مشرق زمین، به درون باغ‌های محصور و حرمسراهای تاریک و پیش پاشاهای عاشق پیشه برده بود. از دریاها عبورش می‌داد و او خود را در حال ماهیگیری میدید. چهار قلاب انداخته و چهار ناو جنگی گرفته بود. پیره پری دریایی آب‌تنی کرده و خنک شده در آب دریا، در آن خواب خوش لبخند می‌زد. زُربا در حالی که چوب دستی‌اش را تاب می‌داد داخل شد. تا چشمش به زنک افتاد گفت: خوابش برده؟ سلیطه خوابش برده؟ در جواب گفتم: بلی، دکتر ورونوفا که پیرها را جوان می‌کند و زُربا پاشا و خواب او را برداشته و برده‌اند. حالا بیست سال دارد و در اسکندریه و بیروت گردش می‌کند...زُربا غرغرکنان بر زمین تف انداخت و گفت: برود گم شود، پیره سگ کثافت! ببین چه لبخندی هم می‌زند! هیچ معلوم هست به که می‌خندد! بیا برویم، ارباب! شب‌کلاهش را توی سرش تپاند و در را باز کرد. گفتم: این درست نیست که ما مثل خوک غذایش را بخوریم، و بعد، تنها بگذاریمش و برویم! زُربا زوزه کشان گفت: او تنها نیست، با سلیمان پاشاست، مگر نمی‌بینی؟ زنک کثافت الآن دارد در آسمان هفتم سیر می‌کند. برویم، ارباب!
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: زُربا نمونه‌ی بارز misogyny یا "خشم به زنان" است. شخصیت زُربا پر از کینه‌جویی و خشم به زنان است. با بانو هورتانس لاس و لوس می‌زنه ولی پشت سرش او را "ماده خوک پیر"، "ماچه‌خر"، "پیره‌سگ"، یا "سلیطه" خطاب می‌کنه. در سرتا سر کتاب زُربا نسبت به زنان برخوردها و نگاه‌های از بالا به پایین و تمسخرآمیز داره. زُربای یونانی نمونه‌ی تیپیکال یک مرد زن‌ستیز است.
@hafezbajoghli
132 viewsHafez, edited  14:18
باز کردن / نظر دهید
2022-05-21 16:32:48 [زُربا]: من او [بیوه‌زن] را از نزدیک دیدم، ارباب. خالی به روی گونه دارد که آدم را دیوانه می‌کند! راستی که خال گونه‌های زنان هم برای خودش رازی است، ها!
با حالتی از بهت و حیرت چشمان خود را دراند: تو دقت کرده‌ای، ارباب؟ پوست صورت صاف و لیز است و یک‌دفعه به آن خال سیاه می‌رسد. خوب، و همین برای پراندن عقل از کله‌ی آدم کافی است. تو چیزی از این موضوع می‌فهمی، ارباب؟ کتاب‌های تو در این باره چه می‌گویند؟
-ارباب: مرده شور کتاب‌های مرا ببرد! زُربا شاد و خرسند بنای خندیدن گذاشت و گفت: ۔ آفرین! حالا کم کم داری می‌فهمی. هر دو بی آن‌که توقف کنیم از جلوی قهوه خانه به‌سرعت رد شدیم....
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: من همیشه منتقد آموزش کلاسیک و جست‌وجوی حقیقت داخل کتاب‌ها هستم. ولی این نقد به معنای نفی ارزش کتاب‌ها نیست. از طرف دیگر کتاب داریم تا کتاب!مثلا انتقاد تک بعدی نگری به کتاب‌های آکادمیک وارد است ولی آیا به جنگ و صلح تولستوی و برادران کارامازوف داستایوسکی هم همون نقدها وارده؟! در درجه‌ی اول این‌که همه‌ی کتاب‌ها را با یک چوب راندن به صرف این که همه‌ی آن‌ها "کتاب" هستند غیر منصفانه است. از آن غیر منصفانه‌تر این‌که این نقد نه از زاویه‌ای خاص، بلکه به کلیت موضوع باشد و بگوییم "مرده‌شور کتاب‌های مرا ببرد!" مساله‌‌ای که باز هم غیر منصفانه است، نفی ارزش کتاب و دادن ارزش بالا به عرق‌خوری و زن‌بارگی و سیگار کشیدنه. این نوع نقد‌های غیر منصفانه برآمده از یک شخصیت هیجان‌زده و نپخته است که بخشی از واقعیت را می‌بیند، هول برش می‌دارد و از هول حلیم در دیگ می‌افتد! آقاجان به کتاب‌ها نقدهایی وارد است. صحیح! اما نه این‌که بگیم "مرده‌شور کتاب‌ها را ببرد!". این مصداق نمک خوردن و نمکدان شکستن است! نمیشه ما با توسل به دست‌آوردهای علمی از خدمات پزشکی، حمل و نقل، سرمایش و گرمایش، آسانسور، تلفن، تماس تصویری، و کلی چیزهای کوچک و بزرگ دیگه بهره ببریم بعد بگیم مرده‌شور کتاب‌ها را ببرد!

@hafezbajoghli
142 viewsHafez, 13:32
باز کردن / نظر دهید
2022-05-21 08:07:50 بیوه زن نزدیک می‌شد. به نظرم آمد که قلوه سنگ‌ها همچون بر اثر عبور لشکری زیر پایش صدا می‌کردند. مرا دید، سر تکان داد، لچکش فرولغزید، و گیسوانش که به سیاهی و براقی شبق بود ظاهر شد. با نگاهی خمار به من خیره شد و لبخند زد. در چشمانش ملایمتی وحشیانه بود. با شتاب تمام روسری خود را مرتب کرد، گویی خجالت کشیده بود از این‌که پوشیده ترین راز زنانه یعنی گیسوانش را نشان داده است. خواستم حرف بزنم و سال نو را به او تبریک بگویم، لیکن مانند آن روز که دالان معدن فرو می‌ریخت و جانم به خطر افتاده بود گلویم خشک شده بود. نی‌های پرچین باغش در باد تکان می‌خوردند و پرتو خورشید زمستانی بر لیموهای طلایی و نارن‌جهای تیره‌ی برگ افتاده بود. همه‌ی باغ به سان بهشت می‌درخشید. بيوه زن ایستاد، دست پیش برد، در باغ را به‌شدت به جلو هل داد و آن را گشود. در آن لحظه من از مقابلش می‌گذشتم. او سر برگرداند، نگاهش را به من دوخت و ابرو بالا انداخت. در را باز گذاشت و همچنان که سرینش را تاب می‌داد دیدمش که در پشت درختان نارنج ناپدید شد. از آستانه‌ی در به درون رفتن، کلون در را انداختن، به دنبالش دویدن، کمرش را گرفتن و بی یک کلمه حرف به سوی تختخواب بزرگش کشیدن کاری است مردانه! کاری که پدربزرگم حتما می‌کرد و امیدوارم که نوه‌ام نیز بکند، اما من همان‌جا به زمین میخ‌کوب شده، مردد بودم و فکر می‌کردم...
زمزمه کنان و با لبخندی تلخ با خود گفتم: «انشاءالله در عمر ثانوی و در حیات دیگر بهتر از این عمل خواهم کرد!»
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: این‌ها واگویه‌های راوی است. راوی خیلی دوست داره شبیه زُربا باشه ولی نمی‌تونه. با وجود شیفتگیش به رهایی جنسی مقاومت‌های جدی خودآگاه و ناخودآگاه نسبت به رابطه‌ی نزدیک داره. بیوه‌زن زیبا داره بهش نخ میده و دلبری می‌کنه، خودش هم غرق در نیازه ولی اون قدم آخر را برای برقراری رابطه بر نمی‌داره. پیش خودش میگه من که نمی‌تونم ولی امیدوارم نوه‌ام دست رد به سکس و رابطه نزنه! این‌که چرا نمی‌گه فرزندم، و به‌جاش میگه نوه هم خیلی قابل تحلیله. اون‌هایی که خودشون نسبت به رابطه‌ی نزدیک مقاومت نشون دادن اگه فرزندشون آزادانه رابطه برقرار کنه، به فرزندشون حسادت می‌کنن. معمولا آدما دوست ندارن فرزندشون تمتع جنسی بیشتر از خودشون تجربه کنه و زندگی جنسی هیجان‌انگیزتری داشته باشه. فرزندان این حسادت را در پدر و مادر می‌فهمن و ناخودآگاه سعی می‌کنن رابطه‌شون را بدتر از چیزی که هست به پدر و مادرشون نشون بدن و خیلی جلوی اون‌ها "لاو" نمی‌ترکونن و توجهات عاطفی نشون نمیدن و وانمود می‌کنن نسبت به همدیگه اون‌قدر هیجان ندارن. ولی نوه داستانش متفاوته. پدر و مادرها با نوه خودشون رو مقایسه نمی‌کنن. اون‌ها نسبت به نوه حسادت کمتری نسبت به فرزندشون دارن. به نظر من در این کتاب، راوی خود نویسنده است. نویسنده تمام آرزوها و تمناهای درونیش را در شخصیت زُربا ریخته ولی خودش از داشتن این شیوه‌ی زندگی آزادانه ناتوانه. من الان کشف کردم که یک پدیده‌ای به نام "تعارض ارباب-زُربا" داریم. خیلی از کسانی که خودشون را "زُربا" می‌دونن، یا شیفته‌ی شخصیت زُربا هستن، کیلومترها با زُربا فاصله دارن و هیچ چیزی‌شون به زُربا نمی‌خوره. این‌ شیفتگان زُربا که خودشون هیچ شباهتی به زُربا ندارن، "تعارض ارباب-زُربا" یا "Zorba-master conflict" دارن.
@hafezbajoghli
227 viewsHafez, 05:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-20 10:31:56 زُربا شاد و شنگول داد می‌زد: - امیدوارم سود سرشاری ببریم و دختران خوشگل بلندمان کنند! از جا برخاست، ریشش را تراشید، زیباترین جامه‌هایش را که شلواری از ماهوت سبز و کتی از ترک زبر قهوه‌ای رنگ و بالاپوشی از پوست بز نیمه آستر شده بود پوشید، کلاه روسی حاجی طرخانی خود را نیز بر سر گذاشت و سبیلش را تاب داد و گفت: ارباب، می‌روم تا به عنوان نماینده‌ی شرکت، خودی در کلیسا نشان بدهم. این به نفع معدن نیست که آن‌ها ما را فراماسون، تصور کنند. من از این کار ضرری نخواهم کرد، و از این گذشته وقتی هم می‌گذرانم. سری فرود آورد، چشمکی زد و زمزمه کنان باز گفت: شاید بیوه زن را هم دیدم.
خدا و منافع شرکت و بیوه زن، معجونی هماهنگ در ذهن زُربا به‌وجود آورده بودند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: استاد زُربا اعتقادی به خدا ندارد اما اگر صحبت پول باشد، سری هم به کلیسا می‌زنند و زیر لب دعایی هم می‌خوانند! تا حالا فکر می‌کردم زُربا یک آدم خوشگذرانه که خوشگذرانیش را به "امر والا" داره نسبت می‌ده. الان متوجه شدم که ایشون همون شخصیت تیپیکال حاجی بازاری‌های ته‌ریش دار، صیغه کن، عرق‌خور و مسجد بروی خودمون هستن.
@hafezbajoghli
203 viewsHafez, edited  07:31
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 10:36:16 نقد زُربای یونانی
پویا بهمنی کیا، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی

می‌شه گفت زُربا اون چیزی را زندگی‌ می‌کنه که یالوم به اون زیستن وجودی یا اگزیستانسیال می‌گه. زُربا از لحظه لذت می‌بره و در لحظه زندگی می‌کنه و هدف او لذت بردن از اندک فرصت‌ها برای زیستنه. زُربا انسانی عامی است که تابو شکنی‌هاش صرفا دهن کجی به قواعد دست و پا گیر اخلاقی و دینیه که از نظر کانزانتزاکیس جهنم کردن دنیا برای خریدن بهشت آخرته. زُربا این بی بندوباری جنسی ،صفات ضداجتماعی و زندگی بر پایه‌ی لذتش را به‌وسیله‌ی لوتی‌گری و صفات عامه پسند جبران می‌کنه تا بتونه از طرد کاملش از جامعه‌ی انسانی جلوگیری کنه. زُربا شخصیتی ضداجتماعی داره که با سطح پایینی از عرفان ، خود شیفتگی، سطحی نگری و بی‌قیدی ترکیب شده که همین خصوصیات به جذابیت شخصیت خلق شده کمک شایانی کرده . زُربا؛ "دُن ژوان" عیار مسلکیه که با شبان قصه‌ی مولوی ترکیب شده، گویی او دنباله روی این بیت "نسیم شمال" است که می‌گه« می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن». همچنین بدون شک شخصیتی که کازنتزاکیس از زُربا خلق می‌کنه تحت تاثیر از شخیصیتیه که نیم قرن قبل از اون نیچه به عنوان ابرمرد مطرح می‌کنه. با دقت بیشتر حتی نمونه‌هایی از جملات مشهور نیچه در زُربا متجلی میشه جملاتی مثل « به سراغ زنان اگر‌ می‌روی شلاق را از یاد مبر» یا « خرد ما را این‌گونه می‌خواهد : بی‌خیال ، سخره‌گر ،پرخاش‌جوی» و یا حتی این جمله « زن‌ها گربه‌اند و پرنده یا نهایتا ماده گاو» ابرمردی پوپولیست که در ویژگی‌های فرهنگی یونان آن زمان خودش رو پیدا می‌کنه ؛همان ابرمردی که قبل از نیچه در فرهنگ روسی توسط داستایوسکی به خلق "ستاورگین" در رمان شیاطین منجر شده. زُربا شخصیت تابو شکنی‌ رو نمایندگی می‌کنه که ضمن دست رد زدن به بردگی هنجارهای زمان ،پیوند عمیقی با سنت های اخلاقی غیر دینی همانند جوان‌مردی و مردانگی برقرار کرده. او با جبران افراطی در این ویژگی‌های مردم پسند در پی تطهیر احساس گناهیه که در پس ذهنش با اون دست به گریبانه . حتی می‌شه گفت زُربا متاثر از بدفهمی نسبت به عقاید فروید و سرکوب جنسی خلق شده. او کسیست که مثل هر دانشجوی ترم اول روانشناسی دچار کژ فهمی از نظریه‌ی سرکوب جنسی فروید شده و بر این باوره که آزادی جنسی می‌تونه سرمنشا والایش خصوصیات انسانی بشه. در خالی‌که فروید معتقده تعارض ناشی از سرکوب میل جنسی، با وجود مخرب‌بودن، بهایی است که برای متمدن بودن ناچار به پرداختنش هستیم. فروید هیچ‌وقت از بی‌بند و باری جنسی به عنوان راهکار رهایی‌بخش حرف نزده. زُربا لذت جویی را به نیت خیر ، و عدم صدمه به دیگران کاملا مقدس می‌دونه و راه حلی که برای رهایی از سرکوب جنسی ارایه میده سکسی وسواس گونه برای والایشه. به عبارتی دیگر زُربا به طرف دیگر بام می‌غلتد. باید توجه داشت که نقد کازانتزاکیس بدون در نظر گرفتن دوره‌ی زمانی خلق اثر خارج از عدالت است، حال آن‌که احتمالا با معیار‌های کنونی شاید سخت تر از این نقدها به ارزشمند‌ترین کتاب‌ها وارد باشد.
@hafezbajoghli
192 viewsHafez, 07:36
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 23:56:59 [زُربا]: تو اگر ذره بینی به دست بگیری و به آبی که می‌نوشیم خیره شوی (این را یک روز یک مهندس به من گفت) خواهی دید که آب پر از کرم‌های ریزی است که با چشم غیر مسلح دیده نمی‌شوند. آن وقت کرم‌ها را می‌بینی و آب را نمی‌نوشی. و چون آب را ننوشیدی از تشنگی خواهی مرد. این ذره بین را بشکن، ارباب، تا کرم‌ها فورا غیب شوند و تو بتوانی آب بنوشی و درونت خنک شود.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
248 viewsHafez, 20:56
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 18:25:35 زُربا سر به سوی من گرداند و پرسید: - تو باور می‌کنی، ارباب، که خدا تبدیل به آدم شده و در اصطبل تولد یافته باشد؟ تو این را باور می‌کنی یا به ریش همه می‌خندی؟
گفتم: جواب دادن به این سؤال مشکل است، زُربا. من نه می‌توانم به تو بگویم که باور دارم و نه باور ندارم. تو خودت چطور؟
- [زُربا]: راستش من هم سر در نمی‌آورم. من وقتی بچه بودم آن قصه‌های پریان را که مادر بزرگم نقل می‌کرد هیچ باور نداشتم، و با این حال، درست مثل این‌که به آن‌ها عقیده داشته باشم از فرط هیجان بر خود می‌لرزیدم و می‌خندیدم و می‌گریستم. وقتی هم ریش درآوردم همه‌ی این قصه‌ها را دور ریختم و حتی به آن‌ها می‌خندیدم. ولی حالا که پیر شده‌ام انگار باز نرم شده‌ام، ارباب، و به نحوی باز عقیده پیدا کرده‌ام... آدم موجود مرموزی است!
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: این انعطاف و نرمی زُربا با تمسخری که قبلش نسبت به میلاد حضرت مسیح نشون داد در تضاده. به نظر میاد کازانتزاکیس در پروراندن شخصیت زُربا گیج شده.
@hafezbajoghli
101 viewsHafez, 15:25
باز کردن / نظر دهید