Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 14

2022-05-30 19:42:51 [زُربا]: خدا خودش هم خوش‌گذرانی می‌کند، آدم می‌کشد، مرتکب بی عدالتی می‌شود، عشق بازی می‌کند، کار می‌کند، چیزهای ممنوع را دوست می‌دارد، درست مثل من. از هر چه خوشش بیاید می‌خورد، هر زنی را که بخواهد می‌گیرد. مثلا تو زنی را می‌بینی که به زیبایی آب خنک و زلال روان است، دلت به دیدن او چون گل می‌شکفد، ولی ناگهان زمین دهان باز می‌کند و آن زن را در کام خود می‌کشد. به کجا می‌رود؟ چه کسی او را می‌برد؟ اگر زن خوب و نجیبی بوده باشد می‌گویند خدا او را برده، و اگر زن بدکاره‌ای بوده باشد می‌گویند شیطان او را ربوده است. ولی من، ارباب، قبلا به تو گفته بودم و باز تکرار می‌کنم که خدا و شیطان یکی هستند!»
من ساکت مانده بودم و لب‌های خود را گاز می‌گرفتم، چنان‌که گویی می‌خواستم نگذارم کلمات از آن بیرون بپرند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
117 viewsHafez, 16:42
باز کردن / نظر دهید
2022-05-30 19:27:05 من [ارباب] از بالای بلندی پایین آمدم و بر شن‌های خنک دراز کشیدم. نسیم ملایمی می‌وزید، سطح دریا چین‌های خفیفی می‌خورد، دو مرغ آبی روی امواج ملایم دریا نشستند، باد به پرهای گلو انداختند و با تاب‌هایی که می‌خوردند معلوم بود از نوسان‌های موزون آب لذتی شهوانی می‌برند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: چشمان کازانتزاکیس چیزی جز سکس نمی‌بینه!
@hafezbajoghli
123 viewsHafez, 16:27
باز کردن / نظر دهید
2022-05-30 19:22:48 سر سفره نشستیم و زُربا گیلاس‌ها را پر کرد. با ابراز محبت گفت: - به سلامتی او [بانو هورتانس] که امیدوارم مرده شور هر چه دیرتر ببردش!

(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)

پ.ن: واقعا این همه خشم و نفرت‌پراکنی و بلاهت از چشم خوانندگان این کتاب و طرفداران شخصیت زُربا دور مونده؟!
@hafezbajoghli
129 viewsHafez, 16:22
باز کردن / نظر دهید
2022-05-30 19:07:45 [زُربا] باز بلند شد، نگاهی به افق کرد و ابرو درهم کشید. گفت: پسر بچه‌ای دارد دوان دوان به سمت ما می‌آید. و خود به پیشواز آن پیک دوید. پسرک روی نوک پا بلند شد و چیزی در گوش زُربا پچ پچ کرد که او یکه‌ای خورد و خشمگین شد. زمزمه کنان گفت: مریض است؟ مریض! ياالله برو گم شو، والا پوزه‌ات را خرد می‌کنم! و رو به من برگشت و گفت: ارباب، من جستی تا آبادی می‌زنم ببینم این پیر سگ ماهی دریایی چه مرگش است ... تو قدری صبر کن. دو تا تخم مرغ قرمز به من بده که دو نفری به هم بزنیم. زود برمی‌گردم.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: ببینید زربا چه برخوردی با میمیتو، پسر بچه‌ی معصوم که اختلال کم‌توانی ذهنی داره می‌کنه: "ياالله برو گم شو، والا پوزه‌ات را خرد می‌کنم!" صحبت کردنش در مورد بانو هورتانس، زنی که به او تظاهر به عشق و ازدواج کرده و با او سکس دارد: "ببینم این پیر سگ ماهی دریایی چه مرگش است"
@hafezbajoghli
133 viewsHafez, 16:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 23:10:25 او [زُربا] گاهی به من می‌گفت: علت این‌که دنیا در حال حاضر به چنین وضع اسفناکی افتاده این است که همه کارشان را نیمه کاره انجام می‌دهند؛ افکارشان را نیمه کاره بیان می‌کنند و گناهکار بودن یا پرهیزگاربودنشان هم نیمه کاره است. ای بابا! تا آخر برو و محکم بکوب، و نترس، موفق خواهی شد. خداوند از نیمه شیطان بسیار بیش از شیطان تمام عیار نفرت دارد!
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: به گفته‌ی حافظ "عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو": این قسمت خیلی خوب بود. این یکی از جملات قصار معروف این کتاب است: "خداوند از نیمه شیطان بسیار بیش از شیطان تمام عیار نفرت دارد!"
@hafezbajoghli
242 viewsHafez, 20:10
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 22:57:21 [زُربا]: به خدا، ارباب، این دنیای کثیف فقط لیاقت این را دارد که آدم به رویش تف کند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: استاد زربا ادعای وارستگی و تف کردن به دنیا می‌کنه ولی همین چند روز پیش سر صومعه کلاه گذاشت و جنگل را به نصف قیمت خرید! دزدی در کسوت وارستگی را ما این‌قدر دیده‌ایم که اگه یک روزی هم فریب ادعاهای وارستگی را می‌خوردیم، دیگه نمی‌خوریم.
@hafezbajoghli
199 viewsHafez, 19:57
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 22:47:22 [ارباب]: به این مرد که جلوم نشسته بود و با خون و گوشت خود در جنگ و آدم‌کشی و عشق ورزی، - یعنی همه‌ی آن چیزهایی که من می‌کوشیدم با کاغذ و مرکب بشناسم - زیسته بود غبطه می‌خوردم. همه‌ی آن مسائلی را که من سعی می‌کردم گره به گره، در انزوای خود و چسبیده به صندلی خود بگشایم این مرد در وسط کوه‌ها، در هوای آزاد و با شمشیر خود حل کرده بود.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: نویسنده تمام عقده‌های خودش را در شخصیت زربا ریخته و "راوی" که جایگزین نویسنده است، شیفته‌ی این شخصیت والا و بزرگوار شده! حتی به آدم‌کشی زربا حسادت می‌کنه!
@hafezbajoghli
186 viewsHafez, 19:47
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 22:21:25 و اگر این موجود زن باشد، آه! دلم می‌خواهد زار زار گریه کنم. جنابعالی دم به دم سر به سرم می‌گذاری و می‌فرمایی که من زن‌ها را خیلی دوست دارم. آخر، ارباب، چطور دوستشان نداشته باشم؟ این‌ها مخلوقاتی هستند ضعیف که خودشان هم نمی‌دانند چه می‌کنند، و همین که پستان‌شان را بگیری بی هیچ مقاومتی تسلیم می‌شوند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: این یکی از تحقیر‌کننده‌ترین توصیفات این کتاب بود. غیر از سویه‌ی تحقیرآمیز آن، من دارم فکر می‌کنم نویسنده بیش از حد نرمال به "پستان" اشاره کرده. به احتمال زیاد نویسنده "فتیش پستان"
یا mazophilia داشته که این‌قدر به این عضو حتی به صورت استعاری در توصیف طبیعت اشاره کرده. این‌جا چند نمونه را از این کتاب میارم:
"می‌گفتم: «ببین، ای زُربای لعنتی، این هم زن! این یک موجود انسانی است. حالا چیست و کجایی است؟ بلغاری؟ یونانی؟ پاپو؟ چه فرق می‌کند؟ او یک موجود انسانی است، انسانی که دارای دهان و پستان است و دوست دارد عشق بورزد."
در جایی دیگر:
"آن‌جا زنی بلغاری با جامه‌ی خواب خوابیده بود. مرا دید و دهان باز کرد که جیغ بزند ولی من دست به سوی او دراز کردم و پچ پچ کنان گفتم: «رحم کن! رحم کن! صدا درنیار!» و سینه‌اش را گرفتم. رنگ از روی زنک پرید و بی‌حال شد، و بسیار آهسته گفت: «بیا تو! بیا تو، که ما را نبینند!»
و در جایی دیگر:
"و به هر جای زن که دست می‌زنیم، فرق نمی‌کند، در واقع به شاخ شیطان دست می‌زنیم. از زن بپرهيزا پسرم! و باز همان زن بود که سیب‌های بهشت را دزدید و در گریبان نیمتنه‌اش پنهان کرد. و حالا این لعنتی با آن سیب‌ها می‌خرامد و قیافه می‌گیرد."
و در جایی دیگر:
"در کنار دریا و در فاصله‌ی بین دو تخته سنگ بزرگ، آن صومعه‌ی کوچک سر تا پا سفید می‌درخشید. در وسط، گنبد نمازخانه بود که تازه آن را سفید کرده بودند، و بسان پستان زن، کوچک و گرد بود....

و البته موارد دیگر از این دست!
@hafezbajoghli
190 viewsHafez, edited  19:21
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 21:57:41 [زُربا]: یک روز، به هنگامی که هوا گرگ و میش بود وارد یک دهکده‌ی بلغاری شدم و در اصطبلی در خانه‌ی کشیش بلغاری که خود او نیز کمیته‌چی و جانور خون آشامی بود پنهان شدم. آن مردک شب هنگام ردای خود را از تن به‌در می‌کرد، لباس چوپانی می‌پوشید، اسلحه برمی‌داشت و وارد دهات يونان می‌شد. صبح زود هم پیش از برآمدن آفتاب، سر تا پا آغشته به گل و لای و خون، به خانه برمی‌گشت و برای ادای نماز مسح به کلیسا می‌رفت. چند روز پیش از رسیدن من، یک آموزگار یونانی را در بستر و به هنگام خواب کشته بود. این بود که من هم وارد اصطبل کشیش شدم، روی تخته‌ی پهن، پشت سر دو گاو دراز کشیدم و به انتظار ماندم. طرف‌های عصر بود که کشیش برای عليق دادن به مال‌های خود به اصطبل درآمد. آن وقت من به روی او پریدم و سرش را مثل سر گوسفند گوش تا گوش بریدم، و گوش‌هایش را هم از بیخ کندم و در جیبم گذاشتم. آخر من از گوش بلغاری‌ها کلکسیون درست کرده بودم. می‌فهمی؟ این بود که گوش‌های کشیش را هم برداشتم و در رفتم.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: استاد زُربا آدم هم کشته‌اند و شرح آن را می‌فرمایند!
@hafezbajoghli
165 viewsHafez, 18:57
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 21:47:02 [زُربا]: تو به هر جای من دست بزنی دادم درمی‌آید. سر تا پای من چیزی به جز زخم و ورم نیست، و آن وقت تو با من از زن‌ها حرف می‌زنی! من از وقتی که حس کردم به‌راستی مرد واقعی شده‌ام دیگر برای نگاه کردن به آن‌ها سر برنگردانده‌ام. فقط لحظه‌ای چند مثل خروس لمسشان می‌کردم و می‌رفتم پی کارم. با خود می‌گفتم: «حقه بازهای کثافت فقط می‌خواهند شیره‌ی جان مرا بکشند! باه! مرده شور هر چه زن است ببرد! بروند گم شوند!»
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
160 viewsHafez, 18:47
باز کردن / نظر دهید