2022-05-29 22:21:25
و اگر این موجود زن باشد، آه! دلم میخواهد زار زار گریه کنم. جنابعالی دم به دم سر به سرم میگذاری و میفرمایی که من زنها را خیلی دوست دارم. آخر، ارباب، چطور دوستشان نداشته باشم؟ اینها مخلوقاتی هستند ضعیف که خودشان هم نمیدانند چه میکنند، و همین که پستانشان را بگیری بی هیچ مقاومتی تسلیم میشوند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: این یکی از تحقیرکنندهترین توصیفات این کتاب بود. غیر از سویهی تحقیرآمیز آن، من دارم فکر میکنم نویسنده بیش از حد نرمال به "پستان" اشاره کرده. به احتمال زیاد نویسنده "فتیش پستان"
یا mazophilia داشته که اینقدر به این عضو حتی به صورت استعاری در توصیف طبیعت اشاره کرده. اینجا چند نمونه را از این کتاب میارم:
"میگفتم: «ببین، ای زُربای لعنتی، این هم زن! این یک موجود انسانی است. حالا چیست و کجایی است؟ بلغاری؟ یونانی؟ پاپو؟ چه فرق میکند؟ او یک موجود انسانی است، انسانی که دارای دهان و پستان است و دوست دارد عشق بورزد."
در جایی دیگر:
"آنجا زنی بلغاری با جامهی خواب خوابیده بود. مرا دید و دهان باز کرد که جیغ بزند ولی من دست به سوی او دراز کردم و پچ پچ کنان گفتم: «رحم کن! رحم کن! صدا درنیار!» و سینهاش را گرفتم. رنگ از روی زنک پرید و بیحال شد، و بسیار آهسته گفت: «بیا تو! بیا تو، که ما را نبینند!»
و در جایی دیگر:
"و به هر جای زن که دست میزنیم، فرق نمیکند، در واقع به شاخ شیطان دست میزنیم. از زن بپرهيزا پسرم! و باز همان زن بود که سیبهای بهشت را دزدید و در گریبان نیمتنهاش پنهان کرد. و حالا این لعنتی با آن سیبها میخرامد و قیافه میگیرد."
و در جایی دیگر:
"در کنار دریا و در فاصلهی بین دو تخته سنگ بزرگ، آن صومعهی کوچک سر تا پا سفید میدرخشید. در وسط، گنبد نمازخانه بود که تازه آن را سفید کرده بودند، و بسان پستان زن، کوچک و گرد بود....
و البته موارد دیگر از این دست!
@hafezbajoghli
190 viewsHafez, edited 19:21