Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 13

2022-06-02 17:07:03 [زُربا] همچون ارباب بزرگی که به استقبال اربابان دیگر برود به پیشواز ریش سفیدان ده که از راه می‌رسیدند می‌شتافت و به ایشان توضیح می‌داد که دستگاه سیم نقاله چیست و ولایت از آن چه نفعی خواهد برد، و می‌گفت که حضرت مریم مقدس در تحقق بخشیدن به این طرح عظیم با انوار تابناک کرم و معرفت خود رهنمون او بوده است. و می‌گفت: این کار بسیار مهمی است. بایستی شیب صحیح را پیدا کرد که خودش علم کاملی است. من ماه‌ها به مغز خودم فشار آوردم و هیچ نتیجه‌ای نگرفتم. بدیهی است که برای کارهای عظیم تنها فکر آدم کافی نیست و باید ایمان آورد که کمک خدایی لازم است. در آن اوان بود که مریم مقدس مرا در زحمت دید و دلش به حالم سوخت. فرمود: «این زُربای بینوا آدم خوبی است و این کار را به خیر و صلاح ده می‌کند. من به او کمک خواهم کرد.» و معجزه شد! زُربا مکث کرد و سه بار علامت صلیب کشید ...- بله، معجزه شد! شبی در خواب زن سیاه‌پوشی دیدم که پیش من أمد - مریم مقدس بود - در دستش یک راه آهن هوایی کوچک بود که از این اندازه بزرگ‌تر نبود. به من فرمود: «زُربا، من اینک طرح دستگاه تو را که از آسمان آمده است برایت آورده‌ام. بیا رد همین شیب را بگیر و برکت من شامل حال تو باد!» این را گفت و غیب شد. من از خواب پریدم و به آن‌جا که آزمایش‌های لازم را می‌کردم دویدم. می‌دانید چه دیدم؟ سیم خود به خود در شیب صحیح افتاده بود، و بوی حسن لبه هم می‌داد که می‌رساند دست مبارک مریم عذرا به آن خورده است.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: یکی دیگر از کرامات زُربا، تحمیق "عوام‌الناس" و سوء استفاده از باورهای مذهبی آنان است.
@hafezbajoghli
124 viewsHafez, 14:07
باز کردن / نظر دهید
2022-06-02 16:45:26 من یکه و تنها و در کنار آتش خاموش، سخنان زُربا را می‌سنجیدم، سخنانی که از معنی غنی بودند و بوی گرم خاک از آن‌ها متصاعد بود؛ سخنانی که حس می‌شد از اعماق دل او برخاسته‌اند و هنوز آن گرمی انسانی را در خود داشتند. سخنان من همه کاغذی بودند، از کله‌ام بیرون می‌ریختند و به زحمت به قطره خونی آغشته بودند. و اگر اندک ارجی هم داشتند آن قدر و ارج را مرهون همان یک قطره خون بودند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: واقعا پارتی‌بازی نویسنده از یک شخصیت، امری غیر حرفه‌ای است. اگه سخنان زربا از معنا غنی باشن، خود مخاطب باید این را متوجه بشه. خب معلومه که عطر باید خود ببوید، نه آن‌که عطار بگوید! این که خیلی اصل ساده‌ایه!
@hafezbajoghli
123 viewsHafez, 13:45
باز کردن / نظر دهید
2022-06-02 16:36:35 [زُربا]: كله‌ی من خشک است، ارباب، خیلی خوب نمی‌فهمم... کاش می‌توانستی همه‌ی این‌ها را که گفتی با رقص بگویی تا من بفهمم!

(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
126 viewsHafez, 13:36
باز کردن / نظر دهید
2022-06-02 16:16:19 [ارباب]: زُربا، من گمان می‌کنم - و ممکن هم هست که اشتباه بکنم - که سه جور آدم وجوددارد: اول آن‌ها که هدفشان این است فقط در پی زندگی خودشان باشند، یعنی به قول خودشان بخورند و بنوشند و عشق بورزند و ثروت بیندوزند و مشهور بشوند. دوم گروهی که هدفشان نه تأمین زندگی خود بلکه از آنِ همه‌ی آدمیان است. اینان معتقدند که همه‌ی آدمیان یکی هستند و می‌کوشند تا همه را روشن کنند، و تا آن‌جا که می‌توانند همه را دوست داشته باشند و به همه خوبی کنند. و بالاخره دسته‌ی سومی هستند که هدفشان بودن در زندگی تمامی عالم است و می‌گویند ما همه، یعنی آدمیان و جانوران و گیاهان و ستارگان، یکی هستیم و همه از جوهر واحدیم که در نبرد واحد سهمگینی درگیریم.
(زربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: کلونینجر ایده‌ی سه ویژگی "کاراکتر" یا "منش" که اجزایی از شخصیت هستند را حتما از کازانتزاکیس گرفته‌. کلونینجر می‌گه ابعاد character سه مورد اصلی
هستند: self-directedness یعنی این‌که رشد و توسعه‌ی فردی خودمان را بیشتر کنیم. Cooperativeness یعنی خودمان را جزیی از جامعه بدانیم و در برابر جامعه مسوول باشیم.
مورد سوم self-transcendence یعنی به جنبه‌های معنوی اهمیت بدهیم و خود را جزیی از کل جهان ببینیم. این تقسیم‌بندی اون‌قدر شبیه به تقسیم‌بندی کازانتزاکیس است که من شک ندارم کلونینجر این ایده را از او گرفته باشد.
@hafezbajoghli
144 viewsHafez, edited  13:16
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 23:16:18 [زُربا]: و این را هم گوش کن که امیدوارم به دردت بخورد: زن واقعی از لذتی که می‌دهد بسیار بیش از لذتی که از مرد می‌گیرد محظوظ می‌شود.

(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
203 viewsHafez, 20:16
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 19:51:40 [ارباب]: آیا وقتی جسم تجزیه شد چیزی از آن‌چه ما روح نامیده‌ایم باقی خواهد ماند؟ یا هیچ چیز از آن برجا نمی ماند و این عطش فرو نانشستنی ما به جاودانگی نه از آن‌جا ناشی است که ما جاودانی هستیم بلکه از آن‌جاست که در دوره‌ی کوتاه عمر زودگذر خود در خدمت چیزی هستیم که جاودان است؟

(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
227 viewsHafez, 16:51
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 19:07:55 عمیقا حس می‌کردم که بلندترین نقطه‌ی اوجی که آدمی می‌تواند به آن دست بیابد نه معرفت است و نه فضیلت، نه نیکی است و نه پیروزی، بلکه چیزی است بزرگ‌تر، قهرمانی‌تر و نومیدکننده تر: و آن همانا وحشت مقدس است.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)

پ.ن: یه قسمت "باجغلی‌پسند" تو این کتاب پیدا کردم!
@hafezbajoghli
241 viewsHafez, 16:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-31 21:29:45 آیا بیوه زن متوجه حضور من شده بود؟ ناگهان آواز خود را قطع کرد و رو برگرداند. در یک چشم به‌هم زدن نگاه‌های ما با هم تلاقی کردند. حس کردم که زانوانم تا شد، انگار پشت نی‌ها ماده پلنگی را دیده بودم. با صدای گرفته‌ای پرسید: - کیست آن‌جا؟ روسری را به روی سرش کشید و سینه‌اش را پوشاند. چهره‌اش درهم رفت.
من می‌خواستم بروم، لیکن ناگهان سخنان زُربا دلم را پر کردند و من نیروهای خود را بازیافتم: «دریا، زن، شراب ..."در جواب گفتم: - منم، منم. در را باز کن!
بلافاصله پس از ادای این کلمات وحشت بر من چیره شد و باز خواستم بگریزم، لیکن خجالت کشیدم و بر خود مسلط شدم.- تو که هستی؟ آهسته و محتاط و بی صدا قدمی پیش آمد، گردن کشید، چشمانش را تا نیمه بر هم نهاد تا بهتر تشخیص بدهد، و باز در حالی که به جلو خم شده و مترصد بود قدم دیگری برداشت. ناگهان چهره‌اش روشن شد، نوک زبانش را بیرون آورد و لب‌های خود را لیسید. با صدای نرم تری گفت:ارباب؟ همچنان که خود را جمع کرده و مهیای جهیدن بود قدم دیگری پیش آمد و بار دیگر آهسته پرسید: ارباب؟ -[ارباب]: بله. - [بیوه‌زن]: بفرما! صبح شده بود. زوربا به خانه برگشته، جلوی در کلبه نشسته بود و سیگار می‌کشید و به دریا نگاه می‌کرد. گویی در انتظار من بود...
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: من به این قسمت از کتاب که رسیدم فکر کردم حتما کتاب در ترجمه سانسور شده! خیلی عجیب و دور از انتظار بود که وقتی بیوه‌زن به ارباب گفت "بفرما"، برسیم به جمله‌ی "صبح شده بود"! رفتم سراغ ترجمه‌ی انگلیسی کتاب و با کمال تعجب دیدم که دقیقا شبیه ترجمه‌ی فارسیه! یعنی واقعا این قسمت سانسور نشده؟! کازانتزاکیس که این قدر با جزییات لاس‌زدن زربا و بوبولینا را شرح میده، این‌جا سکوت کرده و بدون هیچ توضیحی میگه "صبح شد"! بعد فهمیدم در این که این قسمت از کتاب سانسور شده که هیچ شکی نیست، ولی نه توسط ممیزی‌های عزیز و برتر از جان وزارت ارشاد علیهم السلام! بلکه توسط شخص کازانتزاکیس! رابطه‌ی ارباب و بیوه‌زن یک رابطه‌ی محترمانه و رومانتیک بود. ارباب مدت‌هاست تو نخ بیوه زنه ولی جرات نزدیک شدن به او را نداشته. الان اگه می‌خواست این رابطه را توصیف کنه، ناچار بود یک سکس عاشقانه و هیجان‌انگیز را توصیف کنه. دقیقا به همین دلیل این سکس سانسور شد! کازانتزاکیس فقط جرات ورود به رابطه‌ی جنسی تحقیرکننده را داره. تحمل نداره که ببینه شخصیت‌های داستانش عاشقانه و محترمانه با هم سکس داشته باشن. کازانتزاکیس از خلق این صحنه‌ی همآغوشی هیجان‌انگیز ترسید! کازانتزاکیس به احتمال خیلی زیاد عقده‌های جنسی و زن‌ستیزی داشته و تمام اون‌ها را در قالب شخصیت زربا ریخته و با پارتی‌بازی زربا را در حد یک مرشد و راه بلد فلسفه‌ی ناب زندگی بزرگ کرده. کازانتزاکیس حاضر نشد در مورد سکس محترمانه، عاشقانه و معصومانه‌ی ارباب و بیوه‌زن حتی یک کلمه حرف بزنه!
@hafezbajoghli
176 viewsHafez, 18:29
باز کردن / نظر دهید
2022-05-31 17:55:38 یک شب به او [زُربا] گفتم که بانو بوبولينا هنوز ناخوش است و پزشک به بالینش نیامده است. بیچاره هذیان می‌گوید و دائم نام تو را بر زبان می‌راند.
او مشت گره کرد و در جواب گفت: - بسیار خوب! فردای آن شب، در سپیده‌ی صبح به ده رفت و زود هم برگشت. پرسیدم: - او را دیدی؟ حالش چطور بود؟ گفت: چیزیش نیست، دارد می‌میرد. و با قدم‌های کشیده به طرف کوه راه افتاد...
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
73 viewsHafez, 14:55
باز کردن / نظر دهید
2022-05-30 23:19:25 من شرم زده سکوت کردم. در حالی که به درد و اندوه زُربا غبطه می‌خوردم با خود گفتم: این است مرد واقعی! مردی خون‌گرم و قرص استخوان که وقتی غصه دارد قطرات درشت اشک واقعی از دیده می‌ریزد، و وقتی شاد است شادی خود را با گذراندن از غربال ظریف معتقدات ماوراء الطبيعه ضایع نمی‌کند.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: عجب دفاع تمام قد و پارتی‌بازی عظیمی نویسنده از شخصیت داستانش داره می‌کنه! به همین دلیله که حتی بسیاری از مخاطبان آگاه هم فریب این پارتی بازی را خوردن و پیش خودشون گفتن حتما زربا یه چیزی داره که نویسنده این قدر ازش دفاع می‌کنه! من اسم این پدیده را می‌ذارم "پدیده‌ی پارتی‌بازی نویسنده" این یک پدیده‌ی خیلی خطرناکیه. مردم خیلی کم فریب کسی را می‌خورن که از بچه‌ی خودش تعریف می‌کنه، یا خیلی کم فریب بقالی را می‌خورن که از ماست خودش تعریف می‌کنه یا عطاری که از عطر خودش تعریف می‌کنه! نمی‌گم فریب نمی‌خورن، ولی این فریب خیلی زیاد و شدید نیست. ولی در مورد نویسنده‌ها گویی این فریب خیلی جدی‌تره. یک نویسنده این پتانسیل را داره که یک شخصیت آشغال خلق کنه، در موردش پارتی بازی کنه و اون رو به عرش اعلا برسونه و مخاطب هم باورش بشه! واقعا پدیده‌ی عجیبیه. من از این به بعد در کتاب‌هایی که خواهم خوند بیشتر دقت می‌کنم که آیا نویسنده داره زیر پوستی از شخصیتش حمایت می‌کنه یا واقعا بدون سوگیریه. اگه متوجه بشم که نویسنده داره پارتی بازی می‌کنه، به حس خودم نسبت به شخصیت قویا شک می‌کنم و فکر می‌کنم احتمالا دچار "پدیده‌ی پارتی‌بازی نویسنده" شده باشم. نویسنده واقعا نباید به خودش اجازه بده که در مورد شخصیت کتابش پارتی بازی کنه. ظاهرا نفوذ و تاثیر نویسنده روی مخاطب خیلی بیشتر از چیزیه که آدم فکرشو می‌کنه. نتیجه این شده که یک شخصیت لاشی و عوضی و الکلی و سیگاری و پر خور و مفت خور و زن باره و بکن در رو و آدم‌کش مثل زُربا در ذهن بسیاری از مخاطبان تبدیل شده به یک راه بلد فلسفه‌ی ناب زندگی! من حرفمو پس می‌گیرم که گفتم انسان را زیادی دست بالا گرفته بودم! مردم این‌قدر خر نیستن! واقعیت اینه که اثر "پدیده‌ی پارتی بازی نویسنده" را دست کم گرفته بودم! معما برای من حل شد: نویسنده در مورد شخصیتش پارتی بازی کرده و ملت هم فریب خوردن! نویسنده گنجشک را رنگ کرده و مردم هم به جای قناری ازش خریدن!
@hafezbajoghli
69 viewsHafez, 20:19
باز کردن / نظر دهید