Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 16

2022-05-26 21:27:13 پاورچین پاورچین نزدیک شدم و از پنجره‌ی کوچک که روشن بود به درون نگریستم. زُربا روی زمین زانو زده، منقل را آتش کرده بود و داشت قهوه درست می‌کرد.
دلم آب شد و داد زدم: - زُربا! در به یک ضربت باز شد و زُربا پا‌ برهنه و بی پیراهن بیرون پرید. در تاریکی گردن کشید، چشمش به من افتاد و بغل گشود، لیکن فوری خودداری کرد و دست‌هایش فروافتاد. به لحنی مردد، در حالی که صورتش را جلو آورده و بی حرکت در برابر من مانده بود گفت: از دیدار دوباره‌ی تو خوشوقتم، ارباب...
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: من رگه‌های "هم‌جنس‌گرایی پنهان"
یا covert homosexuality را در این کتاب می‌بینم. این هم یک شاهد دیگه:
- شیطان را ول کن زُربا، که ما کاری به او نداریم. گذشته‌ها گذشت و تو هم فراموش کن. سنتورت را بردار و بنواز!...او بغل گشود، انگار باز می‌خواست مرا در آغوش بفشارد، لیکن این بار نیز تردید کرد و بازوان گشاده‌ی خود را فروبست.
@hafezbajoghli
149 viewsHafez, 18:27
باز کردن / نظر دهید
2022-05-26 21:23:05 سال‌ها بود که من سرود‌های مریم عذرا را نشنیده بودم. در شور و غرور عهد شباب، از جلو کلیساها با خشم و تحقیر میگذشتم. لیکن با گذشت زمان نرم شده بودم. حتی گاه گاه به جشن‌های باشکوه مذهبی مثل نوئل و «ویژیل» و رستاخیز مسیح نیز می‌رفتم و از احیای مجدد طفلی که در درون من بود لذت می‌بردم. رعشه‌های عارفانه‌ی سال‌های پیشین در من به پستی گراییده و تبدیل به لذت‌های حاصل از زیبایی شناسی شده بود. وحشیان معتقدند که وقتی سازی از سازهای موسیقی دیگر به درد اجرای آیین‌های مذهبی نخورد، نیروی ملکوتی خود را از دست می‌دهد و آهنگ‌های موزون بیرون می‌دهد. در من نیز مذهب تنزل کرده و تبدیل به هنر شده بود.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: نویسنده تنزل احساس "عرفانی" به احساس "زیبایی‌شناختی" را خیلی خوب توصیف کرده. اونایی که مذهبی بوده‌اند و در حال حاضر اعتقاداتشون سست شده یا از دست رفته، شکوه و عظمت معماری مسجد و کلیسا و موسیقی با شکوه کلیسایی، موسیقی نوحه‌ و سینه‌زنی یا صدای اذان را به عنوان پدیده‌های هنری می‌بینند. تحلیل "تنزل" از مذهب به هنر، تحلیل بسیار دقیق و خوبی بود.
@hafezbajoghli
166 viewsHafez, 18:23
باز کردن / نظر دهید
2022-05-26 19:39:36 [ارباب]: به دریا رسیدم. در کنار آب با قدم‌های شتاب‌زده راه می‌رفتم. چه کسالت آور است تنها قدم زدن در کنار دریا! هر موجی و هر پرنده‌ای در هوا شما را صدا می‌زند و تکلیف‌تان را به یادتان می‌آورد. وقتی آدم با جمع قدم می‌زند همه با هم می‌خندند و صحبت می‌کنند، و این صداها مانع می شوند از این‌که صدای موج‌ها و پرنده‌ها به گوش برسد و شما بفهمید که آن‌ها چه می‌گویند. شاید هم آن‌ها چیزی نگویند و چون ببینند که در حال عبورید و سرگرم پرچانگی، فقط نگاهتان کنند و خاموش بمانند.
(زربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: راست میگه والا!
@hafezbajoghli
189 viewsHafez, 16:39
باز کردن / نظر دهید
2022-05-26 19:31:41 [ارباب]: آهنگ منظم و خدشه ناپذیر سال، چرخ گردنده‌ی زمانه، چهار چهره‌ی زمین که یکی پس از دیگری از تابش خورشید روشن می‌شوند، و حیات که در گذر است، همه و همه، یک بار دیگر مرا در اندوهی جانکاه فروبردند. بار دیگر این هشدار وحشتناک همراه با صدای فریاد کلنگ‌ها در من طنین انداخت که این حیات تنها حیات آدمی است و حیات دیگری وجودندارد، و هر لذتی که می‌توان برد در همین دنیاست و بس، و هیچ فرصت دیگری در ابدیت به ما داده نخواهد شد. روحی که این هشدار بی‌رحمانه و در عین حال سرشار از دل‌سوزی را می‌شنود تصمیم می‌گیرد که بر رذیلت‌ها و ضعف‌های خود پیروز گردد و تنبلی و امیدهای واهی خود را مغلوب سازد و دو دستی به هر یک از ثانیه‌های زندگی خود که در راه گریز همیشگی‌اند بیاویزد.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: جوهره‌ی فلسفه‌ی اگزیستانسیال همین جمله‌ی آخرشه: "تصمیم می‌گیرد که بر رذیلت‌ها و ضعف‌های خود پیروز گردد و تنبلی و امیدهای واهی خود را مغلوب سازد و دو دستی به هر یک از ثانیه‌های زندگی خود که در راه گریز همیشگی‌اند بیاویزد."
@hafezbajoghli
191 viewsHafez, 16:31
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 19:28:34 [ارباب]: سبیلم را رو به بالا تاب می‌دادم و در تمام مدت شب از پشت درختان پرتقال به دریا، که مثل یک زن آه می‌کشید، گوش می‌دادم.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: نگاه جنسی نویسنده در توصیف طبیعت هم خودش رو نشون می‌ده. نمونه‌های دیگر از توصیفات جنسی طبیعت در این کتاب:
"زنبوران عسل به شاخه‌ی گل کرده‌ای که می‌لرزید و خوشحال بود از این‌که گل‌هایش را می‌مکند آویخته بودند."
در جایی دیگر:
"در وسط، گنبد نمازخانه بود که تازه آن را سفید کرده بودند و بسان پستان زن، کوچک و گرد بود."
و در جایی دیگر:
"نسیم ملایمی می‌وزید، سطح دریا چین‌های خفیفی می‌خورد، دو مرغ آبی روی امواج ملایم دریا نشستند، باد به پرهای گلو انداختند و با تاب‌هایی که می‌خوردند معلوم بود از نوسان‌های موزون آب لذتی شهوانی می‌برند. من شادی آن‌ها را از احساس خنکی شکم‌شان روی آب حدس می‌زدم."
پ.ن۲: این توصیفات جنسی از طبیعت من را یاد شعر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" فروغ میندازه:
"انگار از خطوط سبز تخیل بودند/ آن برگ‌های تازه که در شهوت نسیم نفس می‌زدند....
و همچنین شعر "مرداب" اخوان ثالث:
[مرداب] در سکوتش غرق/ چون زنی عریان میان بستر تسلیم، اما مرده یا در خواب/ بی گشاد و بست لبخندی و اخمی، تن رها کرده‌ست پهنه‌ور مرداب/ بی تپش و آرام/
مرده یا در خواب مردابی‌ست/ و آنچه در وی هیچ نتوان دید، قله‌ی پستان موجی، ناف گردابی‌ست...
@hafezbajoghli
140 viewsHafez, 16:28
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 18:02:00 [زُربا]: من معتقدم تنها کسی آدم است که می‌خواهد آزاد باشد. زن نمی‌خواهد آزاد باشد؛ در این صورت آیا زن آدم است؟

(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
@hafezbajoghli
169 viewsHafez, 15:02
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 10:29:10 چیزی کم نداشتم و با این حال هوسی شدید همیشه درونم را می‌خورد، و آن این‌که تا نمرده‌ام هر چه ممکن است بیشتر خشکی‌ها و دریاها را ببینم و لمس کنم...

(زُربای یونای، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: جوهره‌ی فلسفه‌ی اگزیستانسیال همینه.
@hafezbajoghli
253 viewsHafez, 07:29
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 10:25:50 همه‌ی آدم‌ها جنون خاص خود را دارند، و اما بزرگ‌ترین جنون به عقیده‌ی من آن است که آدم جنون نداشته باشد.


(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)

پ.ن: اوست دیوانه که دیوانه نشد (مولانا)
@hafezbajoghli
240 viewsHafez, 07:25
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 22:24:16 وقتی جوان بودم نخستین کاری که می‌کردم این بود که با آن‌ها [زنان] بازی می‌کردم و دست‌مالی‌شان می‌کردم، اما حالا که پیر شده‌ام اول کاری که می‌کنم این است که خرج می‌کنم و عاشق بازی در می‌آورم و پول به پاشان می‌ریزم. زن‌ها دیوانه‌ی این ادا و اطوارها هستند، بله، سلیطه‌ها مرده‌ی این طرز رفتارند، و تو اگر قوزو باشی، اگر پیرمرد زهواردر رفته باشی و به زشتی بوزینه باشي آن‌ها همه‌ی این معایب را نادیده می‌گیرند و به هیچ چیز نگاه نمی‌کنند جز به دست‌هایی که مثل زنبیل سوراخ از آن پول می‌ریزد.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: من دیگه با آقایانی که طرف‌دار زُربا هستن کاری ندارم. روی سخن من با خانم‌های طرف‌دار زُربا است. سوال من از این عزیزان این است که واقعا خجالت نمی‌کشید؟!
@hafezbajoghli
325 viewsHafez, 19:24
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 21:23:24 [نامه‌ی زُربا به ارباب]: من اقرار به این موضوع را که پیر شده‌ام ننگ بزرگی می‌دانم و تمام کوشش خود را به‌کار می‌برم تا کسی نفهمد که پیر شده‌ام: می‌پرم، می‌رقصم، و کمرم هم درد می‌گیرد، با این وصف باز می‌رقصم. مشروب می‌نوشم، سرگیجه می‌گیرم و همه چیز به دور سرم می‌چرخد، اما من خم به ابرو نمی‌آورم و طوری وانمود می‌کنم که انگار چیزی نشده است. خیس عرقم و با این حال در دریا آب تنی می‌کنم و سرما می‌خورم، آن وقت می‌خواهم سرفه کنم: اوهو! اوهوا تا مگر تسکین پیدا کنم، ولی خجالت می‌کشم، ارباب، و سرفه‌ام را به‌زور فرو می‌خورم – تو تا به حال هیچ شنیده‌ای که من سرفه کنم؟ هرگز! و نه تصور کنی که فقط در حضور اشخاص، بلکه وقتی هم تنها هستم سرفه نمی‌کنم. من از زُربا خجالت می‌کشم.
(زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: خوندن این کتاب برای من شبیه گوش دادن به تداعی آزاد مراجعانمه. زُربا خودش معما را حل کرد! پس علتی که پشت این همه میل به سکس و مشروب و غذا هست ترس از پذیرش پیری بوده. بدن زُربا کشش این همه مشروب و غذا و سکس را نداره، ولی به صورت دفاعی در این کارها زیاده‌روی می‌کنه که مبادا به خودش ثابت بشه که ناتوان شده. زُربا شخصیت تیپیکال کسی است که پیری را انکار می‌کنه و برای این انکار بدن خودش را تحت فشار قرار میده. اگه زُربا واقعیت پیری را قبول می‌کرد به جای این‌که ادای جوان‌های باحال رو در بیاره، این قدر به بدنش فشار نمیورد و شب‌ها یه نون پنیر چایی می‌خورد و سبک و راحت می‌خوابید. عمر طولانی‌تری هم داشت. کبد چرب و گرفتگی عروق قلبی و دیابت و این چیزها را هم نداشت یا دیر‌تر سراغش میومد.
@hafezbajoghli
334 viewsHafez, 18:23
باز کردن / نظر دهید