Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 11

2022-06-07 07:38:59 کامیون در جائی که کوره‌راهی با زاویه‌ی قائمه جاده را می‌برید ایستاد . جاد پیاده شد و دم در ماشین ایستاد. لوله‌ی اگزز دود آبی نامرئیش را به هوا می‌دهید . جاد بطرف راننده خم شد و به تندی گفت - قتل این هم یکی از اون حرفهای قلمبه‌س. یعنی یکی رو کشته‌م . هفت سال . چار سال حبس کشیدم ولم کردن به شرطی که دیگه دست از پا خطا نکنم .
نگاه راننده روی چهره‌ی جاد لغزید تا او را در خاطرش جا دهد. بعد گفت: من که چیزی ازت نپرسیدم. من سرم تو لاك خودمه.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، مسکوب)
پ.ن: یک میل درونی در همه‌ی ما هست که خصوصی‌ترین رازهای زندگی‌مون را برای یک آدم کاملا ناشناس بگیم. آدم به یک راننده کامیون وسط جاده‌ی ناکجا‌آباد یا یک گارسن در رستوران بین راهی ممکنه رازهایی را بگه که به درمانگرش نگه. جالبه تجربه‌ی من این بوده که مراجعانم جلسات اول چیزهای بیشتری در مورد خودشون به من میگن. هرچقدر که من براشون آشناتر می‌شم ملاحظاتشون هم بیشتر میشه. برای عقده‌ی دل گشودن هیچ کسی بهتر از یک راننده کامیون ناشناس وسط جاده نیست! البته من چنین توصیه‌ای نمی‌کنم و مسوولیت عواقب درد دل کردن با یک راننده کامیون وسط جاده را نمی‌پذیرم! به قول
خارجیا at your own risk
@hafezbajoghli
1.2K viewsHafez, 04:38
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 23:22:30 - [جاد]: نه بابا ! تو آدم با معرفتی هستی. منو سوارکردی. خب به درک! حالا می‌خوای بدونی چه شکلی سرکردم، نه؟
- [راننده کامیون]: به من چه مربوطه؟
. هیچی به تو مربوط نیس. فقط مربوطه که این ابوطياره روبرونی. اصلا واسه همین هم خوبی. خوب گوش کن چی میگم. اون راه رو می بینی؟
- آره .
- من اونجا پیاده میشم. می‌دونم دلت غنج می‌زنه. میخوای بدونی چه‌کار کردم. بی‌خیالش باش ...
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، مسکوب)
پ.ن: واقعا این حس فضولی از کجا میاد؟! هرچی هست خیلی ریشه‌داره. دارم فکر می‌کنم من هم اگه به جای راننده کامیون بودم نسبت به زندگی خصوصی "جاد" کنجکاو بودم.
@hafezbajoghli
387 viewsHafez, edited  20:22
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 20:17:50 پیرو پست قبلی مخاطب عزیزی توصیه کردند که پیراهن چهارخونه‌های همسرشون رو هم نپوشن. بعضی از خانم‌های محترم هستن از اول به نام همسر ولی در واقع به سلیقه‌ی خودشون پیرهن چهارخونه میخرن و بعد یواش یواش صاحبش میشن. گویا چنین مساله‌ای در مورد تی‌شرت هم مصداق دارد. پیشاپیش از بذل توجه شما مزید امتنان دارم.
@hafezbajoghli
412 viewsHafez, 17:17
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 19:55:32 توصیه‌ی من به مادران این است که مانتو‌های
"فری سایز" دخترتان را نپوشید. لطفا برای خودتان پول خرج کنید و مانتوهای قشنگ بخرید. از بذل توجه شما مزید امتنان دارم
@hafezbajoghli
436 viewsHafez, 16:55
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 23:03:51
پیرو پست بالا شما با کدام شیوه در توصیف شخصیت‌های رمان موافق‌تر هستید؟
Anonymous Poll
49%
۱- شیوه‌ی تولستوی و مارکز
24%
۲- شیوه‌ی ستاین بک
27%
۳- نظری ندارم.
45 voters135 viewsHafez, 20:03
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 23:02:20 شما با کدام شیوه در توصیف شخصیت‌های رمان موافق‌ترید؟
شیوه‌ی اول این‌که نویسنده در مورد ظاهر شخصیت‌ها اطلاعات کلی بده و بعد بتونه در اوایل داستان اونقدر شخصیت و روحیات کاراکتر را خوب بیان کنه که خواننده بتونه به دلخواه خودش یک چهره براش در نظر بگیره. مثلا تولستوی اول که ناتاشا را معرفی می‌کنه میگه خوشگل نیست و دهان گشادی داره ولی خیلی پرشور و جذابه و وقتی می‌خنده جذابه. بیشتر از این چیزی نمیگه.‌ همچنین مارکز در صد سال تنهایی تقریبا هیچ توصیف دقیقی از چهره‌ی هیچ یک از شخصیت‌هاش نداره. شیوه‌ی دوم مانند ستاین بک از همون ابتدا که می‌خواد مرد ۳۰ ساله را که وارد مهمان‌خانه میشه توصیف کنه میگه:
"استخوان‌های گونه‌هایش بر آمده و درشت بود . چین‌های ژرفی لپ‌هایش را شیار کرده بود و در کنار لب‌هایش تا می‌شد . لب بالائیش دراز بود . دهانش را بسته بود تا روی دندان‌های بیرون زده‌اش را بپوشاند . انگشت‌های درازی به‌دست‌های خشنش چسبیده بود . ناخن‌های کلفتش به گوش ماهی‌های كوچك شبيه بود، اثری از شیارهای موازی بر روی آن‌ها دیده می‌شد . میان شست و سبابه وكف دست پینه بسته بود ."
به این پرسش لطفا در نظرسنجی زیر پاسخ بدهید.
@hafezbajoghli
144 viewsHafez, edited  20:02
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 19:42:57 مستخدمه زیرلبی گفت: نذارین مگس‌ها تو بيان. یا برین بیرون یا بیاین تو . و راننده در حالی‌که دور می‌شدگفت:
خدا حافظ .
درِ توری دار پشت سرش صدا کرد . توی آفتاب ایستاد.

(خوشه‌های خشم، ستاین بک، مسکوب)
پ.ن: برای من بارها پیش اومده که یه نفر در محاذات در توری قرار گرفته و خیلی دلم می‌خواسته بهش بگم یا بیا تو، یا برو بیرون! ولی هیچ وقت این حالت را به عنوان کشف یکی از حالات انسانی جدی نگرفته بودم و ثبتش نکرده‌بودم! نویسنده کسیه که به مقام جدی گرفتن هر چیز بی‌اهمیتی نائل شده باشه. این‌جاست که یک نفر نویسنده می‌شود و یک نفر نویسنده نمی‌شود!
@hafezbajoghli
181 viewsHafez, 16:42
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 19:33:56 چون ظهر نزدیک می‌شد، آفتاب کم کم سایه‌ی کامیون را می‌بلعيد.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، مسکوب)
پ.ن: دارم فکر می‌کنم اگه نویسنده می‌گفت "آفتاب سایه‌ی درختان را می‌بلعید" خیلی کلیشه‌ای و بی‌مزه می‌شد. بلعیدن سایه‌ی کامیون یک خوف و رجای خاص عارفانه‌ای در اندرونش نهان داره انگار
@hafezbajoghli
181 viewsHafez, edited  16:33
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 19:23:30 در رستوران موسیقی تمام شد . صدای مردی از بلند گو بیرون زد ، ولی مستخدمه آن‌را خاموش نکرد زیرا نفهمیده بود که موسیقی تمام شده است . با انگشت‌های کنجکار خود آماسی پشت گوشش کشف کرد . کوشید تا بدون جلب نظر راننده آن‌را در آئینه‌ی پیشخوان ببیند. وانمود می‌کرد که می‌خواهد فتيله‌های درهم زلفش را مرتب کند.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، مسکوب)
پ.ن: من الان کشف کردم که نویسنده‌شدن و تراپیست‌شدن یک فرمول ساده داره: نسبت به بی‌اهمیت‌ترین جزییات کنجکاو باشی و ساده‌ترین جزییات بی‌اهمیت را جدی بگیری.
@hafezbajoghli
185 viewsHafez, 16:23
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 19:07:33 در داخل [مهمان‌خانه‌ی کنار جاده] رادیو، آهنگ رقصی را با صدایی گنگ می‌نواخت، مثل وقتی که هیچ‌کس گوش نمی‌دهد.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، مسکوب)

پ.ن: من شیفته‌ی این حد از جزیی نگری ستاین بک هستم. جزیی نگری خیلی خوبه. یاد جزیی‌نگری‌های خودم در جلسات تراپی میفتم که برای بیشتر اون‌ها هیچ دلیل خاصی پشتش ندارم، دنبال چیز خاصی نیستم، صرفا به تجربه فهمیدم که در جزیی نگری چیزهای خوبی پیدا میشه! جزیی نگر باش تا کامروا شوی! تراپیست‌ها و نویسنده‌ها این حقیقت را کشف کرده‌اند که ما هیچ چیز بی‌اهمیتی در دنیا نداریم! همه‌ی جزییات مهم هستند.
@hafezbajoghli
188 viewsHafez, 16:07
باز کردن / نظر دهید