2022-09-26 07:36:02
تولستوی یا گورکی
(انقلاب درونی یا انقلاب در خیابان)
فرهاد قنبری
"در این روزگار چرک و کثیف که در خاک وطن شما خون فواره میزند و در دورانی که صدها و هزاران نفر از هموطنان شریف و صادق شما در راه تحصیل حقوق انسانی خود به مسلخ برده میشوند، چون میخواهند نه مثل یک حیوان بلکه مثل یک انسان زندگی کنند، شما به عنوان کسی که مردم به حرفهای او با دقت توجه میکنند، هنوز هم فقط در پشت نظریهی اساسی خود که در فلسفه شما نهفته است سنگر گرفتهاید و تکرار می کنید که: «هدف و معنای حیات برای تمام افراد بشر این است: تکامل اخلاق فردی»
حالا یک لحظه فکر کنید آیا ممکن است یک فرد انسانی بتواند مشغول تسلیح اخلاقی خود باشد و درعین حال در دورانی زندگی کند که جلو چشم او مردان و زنان را در خیابانها به گلوله میبندند و او پس از مشاهده چنین وقایعی اجازه ندارد حتی مدتها پس از ختم تیراندازی، جنازهها و مجروحان را از کف خیابان بردارد؟
چه کسی قادر است به صرافت طبع از نظرگاه اندیشه برجهان بنگرد وقتی میبیند افراد پلیس مردم را به قصدکشت میزنند با این بهانه که اینان احتمالا در مظان براندازی نظام حاکم بر کشورند یا چنین خیالی را درسر میپرورانند."
متن بالا بخشی از نامه انتقادی «ماکسیم گورکی» نویسنده چپگرا و آرمانخواه روسی به «لئو تولستوی» نویسنده بزرگ ادبیات روسیه و جهان است.
ماکسیم گورکی در این نامه به شدت به «اخلاقگرایی فردی» که تولستوی مبلغ آن بود حمله میکند و نگاه و رویکرد او را به محافظه کاری و بی عملی متهم مینماید. گورکی از اینکه تولستوی با انقلاب و قیام مردمی سال ۱۹۰۵ همراهی و همدلی نکرده است به شدت عصبی است و اورا به عافیت طلبی و کناره گیری متهم می کند.
در آن سالها دریچه نگاه تولستوی کاملا با گورکی متفاوت بود. تولستوی انقلابی شبیه انقلاب درونی که خود در آستانه ورود به کهنسالی پشت سر گذاشته بود را برای کشور و جامعه خود [و همه انسانها] می خواست. تولستوی سالهای پایانی حیات خویش درگیر ناامیدی از بهبود وضعیت جامعه خود بود و در مرز نابودی فکری و شکست روانی قرار داشت. این مسئله نگاه او به خویشتن و جامعه را تکان داده بود. تولستوی با مشاهده محرومیت و فقر شدید روستاییان تمام تلاش خود را برای بهبود زندگی آنان به کار بسته و کتاب رستاخیز را در دفاع از طبقات محروم اجتماع نوشته و دشمنان زیادی از کلیسا تا دربار تزار را علیه خود برانگیخته بود. تولستوی در زندگی شخصی هم با ترک سیگار و الکل و کنارهگیری از سرگرمیهایی مانند شکار، زندگی پارسایانهای در پیش گرفت و زندگی خود را وقف دعوت به «جنبش پرهیز از خشونت و تکامل اخلاق فردی» کرد.
حالا امروز و با گذشت بیش از یک قرن از درگذشت تولستوی و نزدیک به هشتاد سال از درگذشت گورکی و با نگاهی به انقلاب روسیه و رویدادهای چندین دهه پس از آن، بهتر میتوان به رویکرد و نگاه این دو چهره برجسته ادبی در مورد انقلاب و جامعه نگریست.
تولستوی ۷سال قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ چشم از جهان فروبست، اما ماکسیم گورکی نویسنده این نامه پرشور این فرصت را یافت که براندازی نظام تزاری و برقراری نظام سیاسی به رهبری بلشویکها را از نزدیک نظاره کند. گورکی سازش ناپذیر و انقلابی اواخر عمربه درخواست استالین راهی شوروی شد و مورد تکریم و احترام [و سوءاستفادههای فراوان] استالین که خود یکی از بزرگترین خونخواران و ظالمان قرن بیستم بود، قرار گرفت.
انقلاب روسیه و به طبع آن خشونت افسارگسیختهای که به نام «دیکتاتوری پرولتاریا» و «جامعه نوین سوسیالیستی» بنا شده بود، در عمل به ماشین کشتار مخوفی تبدیل شد که میلیونها انسان را، بی رحمانه در تصفیههای استالینی و گولاکها [اردوگاههای کار اجباری در نقاط دور و سردسیر شوروی] به کام مرگ فرستاد..
انقلاب روسیه و حوادث چندین دهه پس از آن نشان داد که تولستوی این نابغه بزرگ ادبیات جهان چه درک و شناخت عمیقی از روحیه تحقیر شده، کینه توز، انتقامجو و قدرت طلب جامعه خود داشت و انقلاب سیاسی بدون انقلاب درونی و اصلاح و رشد اخلاقی را حرکت از دیکتاتوری و سبعیتی به خشونت و سبعیتی دیگر میدانست و با مشاهده این خطر بود که دهههای پایانی حیات خویش را به توصیههایی در حوزه وجه اخلاقی مذهب، اخلاقگرایی فردی و دعوت به جنبش عدم خشونت صرف نمود. @MostafaTajzadeh
4.1K views04:36