Get Mystery Box with random crypto!

اشعار ناب آئينے

لوگوی کانال تلگرام shere_aeini — اشعار ناب آئينے ا
موضوعات از کانال:
علیرضا
امام
مرثیه
رضا
سید
ازدواج
عرفه
مناجات
All tags
لوگوی کانال تلگرام shere_aeini — اشعار ناب آئينے
موضوعات از کانال:
علیرضا
امام
مرثیه
رضا
سید
ازدواج
عرفه
مناجات
All tags
آدرس کانال: @shere_aeini
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 21.10K
توضیحات از کانال

کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹
محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن
کانـــال شعــــر مذهبــــی در تلگــــرام
زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری
ادمین ارسال شعر و تبلیغات:
@ad_shereaeini
کانال اشعارناب با همین لینک در ایتا فعال است

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 68

2022-08-03 10:09:44 اشعار #شب_ششم_محرم
_______
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini

هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است
شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است

هزار شکر که زهرا خرید ما را باز
که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است

بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است

قسم به گریه کنانش که زود می‌بینیم
قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است

چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است

چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است

فقط نه مرحم
انبوهِ زخمهای حسین
که اشکِ چشمِ عزادار مرحم حسن است

همینکه روضه‌ی "لایومک" را حسن فرمود
دمیده‌اند شروعِ عزا دَمِ حسن است

نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن
محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است

فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود
تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است

شاعر:
#حسن_لطفی
______
اشعار ناب آئینے
@shere_aeini
3.1K views07:09
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 10:08:05 اشعار #شب_ششم_محرم
_______
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini

رکاب از پا عقب مانده
چه کراری، عجب گامی
بلرزان تیغ خود را تا
بلرزد ازرق شامی

پیاپی چون جمل دشمن
تو را سر می‌دهد ناله
دوباره دهر می‌بیند
حسن را سیزده ساله

دو نیم از برق تیغت شد
جیوش الانس و الجنه
که جدت بود یا قاسم
قسیم النار و الجنه

به برق تیغ برانت
نشان کن هرچه جوشن را
بدین رایت که میبینم
درآور کفر دشمن را

شباهت تا به آنجایی
که در رزم تو سرتاسر
فلک فریاد می‌دارد
علی اکبر...علی اکبر

به بازو نامه ای داری
اگر ضرب تو سنگین است
بگو باز از لب تشنه
که طعم مرگ شیرین است

کسی از خیمه سمت تو
به حال اضطراب آمد
چنان شد قامتت آخر
که پایت تا رکاب آمد

شاعر:
#مسعود_یوسف_پور
______
اشعار ناب آئینے
@shere_aeini
3.1K views07:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 10:05:59 اشعار #شب_ششم_محرم
___
#قاسم_بن_الحسن
@shere_aeini

این جوان کیست« زمین دور سرش می گردد»
ماهِ رخشنده به دورِ قمرش می گردد
آفتاب آمده در چشمِ تَرَش می گردد
نازنینی که حرم دور و بَرَش می گردد

سیبِ سرخِ حسن و میوه ی نوبَر ،قاسم
بر سرِ سفره ی زهرا،رطبِ تَر ،قاسم

پسری آمده میدان که حسن در حسن است
از زبان علی و فاطمه اورا سخن است
کلماتش همه از مصحف و شکّر شکن است
همه از لؤلؤ و مرجان و بهشتِ عدن است

بر لبش واقعه و نور تلاوت دارد
سیزده ساله و این گونه کرامت دارد

این جوان کیست که اینگونه فر
س می راند
تیغِ لا حول و لا قوّةَ می تاباند
ذوالفقاری که به سرپنجه ی خود چرخاند
بو تراب آمده گویی که رجز می خواند

مثل شیری ست که می غرّد و می آید مست
دست در رطل گران کرده و شد باده پرست

با عمو شیوه ی بحث و جدلش دیدنی است
گوش کن؛واژه ی احلیٰ عسلش دیدنی است
در نبرد آمده عکس العملش دیدنی است
با رکب های فراوان٬بدلش دیدنی است

شیوه ی چشم تو دل می برد از حور و پری
حق همان بود که راحت ز عمو دل ببری

خرم آن لحظه که او پا به رکاب اندازد
گردش چرخ و فلک را به شتاب اندازد
آمده تا که به چشم همه خواب اندازد
تا که طوفان به دل آتش و آب اندازد

آمده تا به نیابت ز پدر تیغ زند
ضربدر مثل علی روز خطر تیغ زند.....

بر عمو دیدن آن حال پریشان سخت است
زخم بر پیکر آهوی خرامان سخت است
دیدن آن جگر و این لب عطشان سخت است
لحظه ی آخر و فریاد عموجان سخت است

روبرو با تو شدن حال دگر می خواهد
بردنِ جسم تو تا خیمه جگر می خواهد

بر عمو سخت بوَد بی تو چه سان برگردد
شرمگین از کرم ناب برادر گردد
روبرو با دلِ غمدیده ی خواهر گردد
عرش از بوی تو باید که معطر گردد

شورِ شیرینی ِ عشق تو تماشا دارد
هرچه آن شور تماشا بکند جا دارد

شاعر:
#علی_کفشگر
__
اشعار ناب آئینے
@shere_aeini
3.7K viewsedited  07:05
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 16:52:14 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini

دست اگر از پوست آویزان شود
خوش تر است از این که بار جان شود
جان اگر در مقتلت قربان شود
مرگ در آغوش تو آسان شود
با تو در این بحر هم رنگم عمو
با گلو و دست می‌جنگم عمو

نیزه ها رفتند بین پهلویت
سنگ جا خوش کرده روی ابرویت
چنگی افتاده به موج گیسویت
دست من قربان دست و بازویت
با خودم آوردم آنچه هست را
پس پذیرا باش از من دست را

مادرت هم دست داده پای یار
من چرا بی بهره باشم یک کنار
تیر ها و تیغ های آبدار
ساقی جسمت شدند ای شهسوار
داری ای شه خانه خانه میشوی
چون اناری دانه دانه میشوی

ای به قربان قد و بالای تو
کاش در گودال باشم جای تو
میکشم این نیزه را از نای تو
تا ته این قصه هستم پای تو
با تو تا اعماق این غم میروم
زیر سُمّ اسبها هم میروم

لحظه ای این قوم کور شب پرست
برنمی‌دارند از جان تو دست
استخوان هایت شبیه نی شکست
نیزه ای راه گلو را بسته است
آمدم آغوش وا کن جان من
آمده گودال بابایم حسن

دشمنم با هر که با تو بد کند
کاش دستم از تو دردی رد کند
کار سرو امروز کوته قد کند
کاش تیری حنجرم را سد کند
کیف کن از غیرتم دور از وطن
حرمله زانو زده در نزد من

شاعر:
#محمد_علی_بقایی
_______________________
اشعار ناب آئینے
@shere_aeini
5.5K views13:52
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 15:43:15 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini

افتاده باز کار به دستِ کریم ها
مارانوشته اند گدا از قدیم ها
شانه زده به زلف کمندی نسیم ها
باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها

دستِ دعا به خاکِ قدم های او بزن
عبدِ خداست کودکِ ده سالة حسن

ده ساله بود قامتش اما وقار داشت
بالایِ چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت
مثلِ ابالحسن سخنش اقتدار داشت
بر یاریِ عمو جگری بی قرار داشت

شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود
از کودگی کنارِ بزرگان نشسته بود

با چشمِ خویش رفتنِ عشاق دیده بود
شش ماهه هم به فیضِ شهادت رسیده بود
او را عمو به بندِ محبت کشیده بود
دستش به دستِ عمة قامت رشیده بود

بوسید دست عمه به او التماس کرد
جان کند تا زخیمه خودش را خلاص کرد

پایِ برهنه جانب گودال می دوید
در بین ازدحام عجب موقعی رسید
فریادهای مادرت ِ سادات را شنید
فوری حسین پیکر او در بغل کشید

می خواست تا که ضربه نبیند ولی نشد
نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد

لعنت به حرمله گلویِ تشنه باز شد
این خون به رویِ چشم حسین چاره ساز شد
اصلا تمام کشتن این طفل راز شد
اما مقابل پدرش سرفراز شد

می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت
بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت

در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده
نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده
با پنجه های گرگ تنش جستجو شده
عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده

مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند
مثل کبوتری سر او را بریده اند

در قتلگاه روی تن او قدم زدند
با نعل تازه هر دوبدن را بهم زدند
یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند
بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند

زینب گرفته دست به سر می کند نگا ه
درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه

شاعر:
#قاسم_نعمتی
_______________________
اشعار ناب آئینے
@shere_aeini
5.2K views12:43
باز کردن / نظر دهید