Get Mystery Box with random crypto!

قَلَمْ✒️

لوگوی کانال تلگرام qui_ltr — قَلَمْ✒️ ق
لوگوی کانال تلگرام qui_ltr — قَلَمْ✒️
آدرس کانال: @qui_ltr
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 217
توضیحات از کانال

✒️کانال تلگرامی قلم، جایی برای باور اندیشه!
✒️پرورش ذهن = پیش به سوی نویسندگی
گفتن از عادات نویسندگی و تکنیک درست­‌نویسی تا یک جایی مفید و بسیار لازم است، اما در نهایت همه چیز باید به فکر منجر شود.
پل ارتباطی ما:
@qUi_Ltr_bot

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-05 07:47:16
قلم ، تجلی فرهنگ و هنرِ يک سرزمین است
بینشی مکتوب ؛
که اگر مبدا آگاهی داشته باشد ،
منجر به بیداریِ جامعه ای خواهد شد !
قلم ، کشف شد ، تا نسلِ تعقل و اندیشه
جاودانه بماند !

#نرگس_صرافیان_طوفان

روز قلم ، گرامی باد


@qUi_Ltr
58 views04:47
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 21:26:39 سوال آخر اینه که چرا باید به بهانه‌های یه عده همیشه‌بهانه‌گیر توجهی کنیم؟ قصور و تقصیری وجود نداره؟ چرا، خیلی زیاد؛ اما آیا فقط تو کشور ما اوضاع این قدر بده؟ یا نکته اینجاست که فقط مردم ما جوری تحت فشار رسانه‌ای هستن و جوری خودشون به جون خودشون میفتن که حتی یک روز آروم هم نتونن بگذرونن؟
73 views18:26
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 21:26:39 ۱- بریم سراغ سلام فرمانده. من شخصا در هیچ کجای سرود سلام فرمانده اثری از شادی و جشن و سرور نمی‌بینم. اصولا سرود برای جشن و شادی نیست. سرود قالبی از شعره که حاوی مفاهیم و پیام‌های ایدئولوژیکه و اغلب اثری از غم یا شادی درش نیست پس اطلاق کلمه‌ی جشن به مراسمی که دیروز برگزار شد اشتباهه، همون‌قدر که اطلاقش به اتفاقاتی که در جنشواره فیلم کن افتاد، درسته.

۲- تمامی مکتب‌ها، ایدئولوژی‌ها، تفکرها، دین‌ها و فرقه‌ها و غیره و غیره، از وسایل مختلفی برای انتقال تفکرات خودشون به نسل‌های بعد یا تحکیم تفکرات در نسل‌های فعلی استفاده می‌کنن. سرود یکی از این ابزارهاست. همون‌طور که زمان جنگ، سرودها نقش موثری در جریان جنگ داشتند.

۳- تا جایی که من متوجه شدم، سرود سلام فرمانده، حداقل با قرائنی که در کلیپ این کار و در شعر این کار هست، یک اثر مهدوی به حساب میاد کما این که برخی مخالف‌های این سرود و این جریان، اون رو سوءاستفاده از امام زمان می‌دونن. حتی اگر این سرود خطاب به رهبری باشه، ناظر به نکته قبل اصلا اتفاق بدی نیست. باز هم تمامی دین‌ها، مکاتب، فرقه‌ها، کشورها و گروه‌ها، رهبران و بزرگان خودشون رو تقدیس می‌کنن. جالب اینجاست که در این سرود کوچک‌ترین تقدیس و بزرگ‌نمایی‌ای وجود نداره.

۴- افرادی که در مراسم سرود سلام فرمانده شرکت کردن، اکثرا خانواده‌هایی مذهبی و معتقد به جمهوری اسلامی بودن. همون خانواده‌هایی که زمان جنگ برای دفاع از کشور تو خط مقدم بودن، زمان جنگ سوریه فرزندانشون رو برای دفاع فرستادن و هروقت هر مشکل دیگه‌ای برای کشور پیش اومد، جزو اولین نفرات صف فداکاری بودن. آیا این گروه مستحق برچسب رعایت نکردن عزای همسایه‌ان؟ آیا این گروه واقعا عزادار مردم آبادان نبودن و نیستن؟ آیا این مردم خودشون تحت فشار اوضاع بد اقتصادی نیستن؟

۵- آیا مخاطب این برنامه جنسی یکسان با مخاطب مسابقات فوتبال داشت؟ آیا فضای ورزشگاه‌ها هنگام مسابقات فوتبال واقعا مناسب حضور خانواده‌هاست؟ آیا اگر دخترخانم‌ها خودشون یک مرتبه وارد ورزشگاه‌ها بشن، بعد از دیدن جو مسموم ورزشگاه‌ها خودشون پشت دستشون رو داغ نمی‌کنن که دوباره ورزشگاه نرن؛ علی ای حال من امیدوارم شرایط حضور خانوادگی در ورزشگاه‌ها فراهم بشه هرچند حتی اگر فراهم هم بشه، بعیده به این زودیا از فضای مسموم ورزشگاه‌ها سم‌زدایی بشه.

۶- بهانه اختلاط زن و مرد در ورزشگاه هم اون قدر مسخره است که اگر حرفی راجع بهش نزنیم بهتره. شما نگران تجمعات انتخاباتی خودتون باشید بهتره تا این که این خانواده‌های مذهبی و مقید رو واسه اختلاط تقبیح و سرزنش کنید.
64 views18:26
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 21:26:39 این آرمان‌شهر معمولا توسط ابرقدرت‌های اصطلاحا توسعه‌یافته برای سرکوب و تحقیر درونی مردم کشورهای توسعه‌نیافته یا در حال توسعه ساخته شده و شعارهای زیبایی مثل آزادی بیان، حقوق بشر، زنده باد مخالف من و... شالوده‌های این شهر خیالی رو تشکیل دادن. مخالفین جمهوری اسلامی معمولا به این نکته هیچ توجهی ندارن که توقعاتی از این حکومت دارن که حتی در کشورهای توسعه‌یافته هم وجود نداره یا حتی هیچ‌وقت جز روی کاغذ هیچ جا وجود نداشته.

این از مقدمات
تو پیام بعدی می‌رم سراغ سرود سلام فرمانده و نتایجی که می‌خوام بگیرم
39 views18:26
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 21:26:39 دیشب با یکی از رفقام که حدود ۷ ساله با هم در ارتباطیم شدیدا بحثم شد سر سرود سلام فرمانده. هرچند خودش مشخصا چنین چیزی رو نمی‌خواد اما سعیم رو می‌کنم که در اولین فرصت دوباره بهش پیام بدم و دلجویی کنم. با ذکر این مقدمه، می‌خوام نظرم رو خیلی کوتاه راجع به اتفاقاتی که اخیرا افتاد و باز هم میفته بگم.

۱- مردم ایران درگیر مصیبت‌ها و بدبختی‌های زیادی‌اند که فقط یک موردش گرونی و تورمه. این مشغولیت‌ها عملا فرصت فکر کردن یا کارهایی نزدیک به فکر کردن مثل کتاب خوندن یا دیدن چندتا فیلم درست و حسابی رو از دست میدن. اتفاقی که اینجا میفته اینه که فرمون تفکر به دست دیگری سپرده میشه و برای این دیگری، چه کسی بهتر از پیج‌های اینستاگرامی و کانال‌های تلگرامی؟ که بدون اهمیت‌دادن به صحت و سقم خبرها و با شیطنت‌ها و تعمدهای مشخص، ساده‌ترین مقدمه‌ها رو کنار هم می‌ذارن و ساده‌ترین نتایج رو بدست میارن و به خورد ذهن خسته از کار (و یا بدبینانه‌ش: بی‌تمایل به فکر کردن، تنبل، دنبال لقمه‌ی آماده) مخاطب میدن.

۲- از زمانی به بعد، که نمی‌دونم دقیقا کی بود، رویکرد اصلی رسانه‌ها شد بزرگ‌نمایی بدبختی‌ها، حوادث و اتفاقات منفی به‌اضافه تحقیر، سرکوب، کوچک‌نمایی و بایکوت اتفاقات مثبت. با خودتون فکر کنین، به این که توی این چند روز چندبار به رسیدن تعداد فوتی‌های روزانه کرونا به زیر ۱۰ نفر و چندبار به متروپل فکر کردید؟ ساعات اولیه اتفاق متروپل من فکر می‌کردم تعداد کشته‌شده‌ها ۱۰۰ نفر بوده اما امروز متوجه شدم ۲۴ نفره. منکر این داغ نیستم اما می‌دونید ۲۴ نفر تا همین چند روز پیش تعداد فوتی‌های کرونایی ما بود؟ چرا اون داغ، ملی نبود و این هست؟ چرا کسی برای اون روضه نمی‌خوند و برای این همه مشغول روضه‌خوانی‌ان؟ مهم نیست. مهم اینه که مسابقه "کی از همه بدبخت‌تره؟" بین لایه‌های مختلف مردم صرف نظر از میزان درآمد و سطح رفاهی زندگی، شدیدا جریان داره.

۳- برای کمپین‌ها و ژانرهای فضای مجازی، همیشه اهمیت نفر دوم، به مراتب بیشتر از نفر اول‌ه. معمولا نفر اول جمله‌ای میگه، طرحی می‌کشه، حرفی می‌زنه که همه لایک می‌زنن و رد میشن. اونی که اون حرف یا جمله رو تبدیل به ژانر می‌کنه، نفر دومه که چیزی مشابه نفر اول میگه یا کاری مشابه اون می‌کنه. پ ن پ، شاید هیچوقت ژانر نمی‌شد اگر نفر دومی بعد از نفر اولی که این اصطلاح رو به کار برد وجود نمی‌داشت. اولین نفری که مردم رو به دسته‌های مخالف و حتی دشمن هم تبدیل کرد، ملعونی بود که سال ۸۸ به دروغ مردم رو به جون هم انداخت. دو قطبی شکاف عمیقی که اون سال به وجود اومد، شرایط رو کم کم به سمتی برد که کم کم خود مردم تبدیل شدن به نفر دوم ژانر دوقطبی‌سازی. مردم (با هدایت رسانه‌ها) ۱۳ ساله که از هر مسئله‌ای برای خودشون دوقطبی‌سازی می‌کنن. آیا این دوقطبی‌سازی قبلا وجود نداشت؟ چرا، داشت، بود، زیاد هم بود؛ اما از سال ۸۸ هم بود که دو طرف دعوا مجبور شدن از هم کینه به دل بگیرن. اختلاف‌ها قبل از ۸۸ به مراتب محترم‌تر بود.

۴- سال‌ها پیش مفهومی به نام جذب حداکثری مطرح شد. مفهومی که متاسفانه به بی‌راهه رفت و تبدیل شد به "جذب حداکثری به هر قیمتی." در کنار این جریان، تفکرات روشنفکری دینی روزبه‌روز پررنگ‌تر از قبل ظهور کردن و تلاش کردن تصویری زیبا و راحت از دین و دین‌داری ارائه بدن. یکی از دستاویزهای این گروه‌ها، مخالفت با جمهوری اسلامی بود با این گزاره که "اسلام واقعی این نیست و ما مسلمون و مذهبی هستیم اما اینا رو قبول نداریم." این گزاره چند فایده داشت؛ هم ژست روشنفکری بود، هم جاذبه داشت، هم دست آدم رو برای توجیه برخی قصور و تقصیرات شخصی و گروهی باز می‌ذاشت. به تیپ ظاهری و رفتاری افرادی که این گزاره و گزاره‌های مشابهش رو زیاد تکرار می‌کنن دقت کنید. اکثرا به برخی مسلمات دین که ۱۴۰۰ ساله داره تکرار میشه و ابدا ربطی به جمهوری اسلامی نداره هم پایبند نیستن.

۵- خشم، وجه اشتراک تمامی دشمنان جمهوری اسلامیه. خشمی که رسانه‌ها با تمام وجود تلاش می‌کنن در اون بدمن و شعله‌ورترش کنن. اما پشت این خشم، چی وجود داره؟ اکثرا مقایسه. مخالفان جمهوری اسلامی چه مذهبی چه غیرمذهبی، این حکومت رو با آرمان‌شهری مقایسه می‌کنن که نه الان وجود خارجی داره، نه قبلا وجود خارجی داشته و نه در آینده (البته جز در زمان ظهور و حکومت معصوم (عج) ) وجود خارجی خواهد داشت و نه حتی خود جمهوری اسلامی وعده‌ی رسیدن به چنین آرمان‌شهری رو داده. تعصب، چه در مخالفت و چه در موافقت، نسبت به هر سوژه‌ای، چشم آدم رو نسبت به اون سوژه می‌بنده و از مدار حق و انصاف دور می‌کنه. مخالفین جمهوری اسلامی اکثرا اتفاقاتی که در کشور میفته رو با یک آرمان‌شهر خیالی مقایسه می‌کنن و از کمبودها و دوری‌ها تا اون نقطه‌ی خیالی خشمگین میشن در حالی که خودشون هیچوقت قدمی رو به جلو برای این کشور برنمی‌دارن.
42 views18:26
باز کردن / نظر دهید
2022-04-27 16:22:09 @Drents

دیروقتی بود با شما سخن نگفته بودیم که مریدکی چند بندی در رسای ما نگاشته بود دیدیم بد نیست جهت به تصویر کشیدن نقدپذیری غیر قابل وصف خودمان این چندبندی که بهرام گور نگاشته‌است را با شما به اشتراک بگذاریم، باشد که وسیله ای باشد برای پیشرفت شما بی‌نوایانِ همواره عاشق و شیفته‌ی استاد عزیزتان، استاد انتسیکلپدیست کبیر!

و چنین گفت بهرام گور: «اوستادی فاضل و چیره قلم همی یافتم انتسیکلپدیست نام و اندر فضائل او همین بس که مریدان و خدم و حشم بسیار دارد و همین که مریدی برای کسب کمالات به برش می شتابد، چند حالت برای او پیش آید؛ یا از فرطِ سنگینیِ نُکَتِ استاد، می هَنگد و کله اش گُر می گیرد و به دارِ فانی می هیچد، که این حادثه دراثر اصطکاک شدیدِ میان نرون های مغزی_و چه بسا نخاعی_که لاجرم تامل بر کلام استاد ایجاد می کند_رخ می دهد، بدین صورت که نرون های فرد به همدیگر اتصالی کرده و درپی انفجاری مهیب، جان به جان و جهان آفرین تقدیم می دارد. که این را در ادبیات رایج علمی، سوزش از درون یا درون سوزی گویند.
و یا از ضیقِ گنجایش ذهنی برای ادراک کُنه کلام استاد، سر به بیابان و کویر گذاشته و در درازنای راه، خود به خود از اثرِ سوزِ گرما _که طاقتِ شتر را هم می فرساید_ شعله ور می گردد (تحقیقات نشان داده مصاحبت با استاد نوعی کاتالیزور در بدن می ایجادَد که واکنش با اکسیژن را تسریع کرده و اندکی گرما کافی است تا فرد را به لقاءالله بپیونداند) این را نیز برون سوزی یا سوزش از برون گویند.

سناریوی دِگر این است که استاد لابه لای نُکَتِ سراسر اندرزِ خود، آباء و اجداد مریدان را چنان مورد شفقت قرار می دهد که سوژه مبتلا به برگ ریزیِ زودهنگام می گردد. به ویژه استاد نسبت به عمه مریدان دلمشغولیِ وافر دارد؛ چنان که اگر مریدی بخواهد عمه خود را از مهلکه نجات دهد، ناگزیر باید تمام دیگر اقوام خود را قربانی نماید.
خلاصه کنم که هر عمل استاد، به سان قطره ای قیر داغ است که بر تارک مریدان می چکد؛ می خواهد نکته ای اندرزگونه باشد، یا نهیبی سهمگین، و یا حتی فرود آمدن لنگه کفشی لابد از سرِ شفقت. نهایتا مریدان اند که برای نائل آمدن به درجات رفیع، بایستی با این سوزش، بسازند و بسوزند.

از قلم وی که هرچه گوییم، دست آخر یک چیزی بدهکار می شویم. قلمِ استاد که می لغزد، جز کلام نغز و پرمغز از آن نمی تراود. همین که آغاز به نگاشتن می کند، مریدانِ بالفعل و بالقوه را با چشمانی ورقلمبیده تا انتهای واپسین پاراگراف، کِشان کِشان می کِشاند و پس از کشیدن عنان قلم و کاشتن نقطه پایانی و نائل آمدن به اسطقس مفهومات، آنها را با کوله باری از دانش و البته انبانی از پرسش، درست سرِ خطِ بیراهگی جَک می زند و تا عملیاتِ ایذایی و کذاییِ بعدی به امان خداوند وا می گذارد.»

ما سکوت می‌نماییم و قضاوت را بر عهده شما مریدان نکته‌سنجمان میگذاریم که خود می‌دانید ما چقدر به آزادی بیان معتقدیم...

#энциклопэдист
@Drents
@Fatima_Afshari
69 views13:22
باز کردن / نظر دهید
2022-04-24 21:37:45
رفیق‌مان پیام داده که:
"متنِ تو را فلان کس به اسم خودَش منتشر کرده"
رفتم و صفحه‌ی آقای باصطلاح شاعر را دیدم،
برگشتم و به دوستم گفتم :
"کلماتَش تقریبا همان کلماتِ من است
اما نوشته‌اش بوی کسی را نمیدهد،
شعرهای من معطرند به بوی گیسوان کسی
زیباصنم من را ندیده‌ای
اما عطر تنَش را جا گذاشته میان این سطرها
ببین!
این عبارات را ببین!
تمام‌شان معطرند
به بوی زلف دلبرکی".

اینها فقط دو خط شعر که نیستند
عصاره‌ی جــانِ منند
اینها را با دلم نوشته‌ام،
خط به خط، مصرع به مصرع
بوی خاتونم را میدهند
او فقط معشوقه‌ام که نیست
رگ و پِی و خونِ من است
استخوانم است، استخوانم.
جوهرِ قلمم،
غمِ خفته‌ی درون صدایم،
و در من
اوست که نوشته میشود هر شب.

#نوید_فرهمند

@NavidFarahmand1991
96 views18:37
باز کردن / نظر دهید
2022-04-07 23:26:58 زندگی بسیار بیهوده و پوچ تر از آن چیزی بود که میپنداشتم؛ گویی این صفحه رنگی جادویی که مقابل چشمانم قرار دارد ، رفته رفته سیاه‌-سفید و سردتر میشود. در حالی که من هنوز نئشه آن رنگ و رو ها هستم. گذشته را می‌کاوم؛ شاید راهی بیابم ، شاید دروازه همان زندگی ای که…
139 views20:26
باز کردن / نظر دهید
2022-04-07 23:26:45 زندگی بسیار بیهوده و پوچ تر از آن چیزی بود که میپنداشتم؛ گویی این صفحه رنگی جادویی که مقابل چشمانم قرار دارد ، رفته رفته سیاه‌-سفید و سردتر میشود. در حالی که من هنوز نئشه آن رنگ و رو ها هستم.

گذشته را می‌کاوم؛ شاید راهی بیابم ، شاید دروازه همان زندگی ای که در حال جست‌و‌جویش هستم ، زیر خاک و خل گذشته باشد؛ ولی هر چقدر به گذشته بیشتر نگاه میکنم ، بیشتر مرا در خود فرو میکشد و "حال" برایم تیره تر میشود . اصلا کدام حال ؟ مگر نه اینست که ثانیه های زندگیمان ، میایند و بدون هیچ واسطه ای به گذشته ملحق میشوند؟ چه کسی میتواند در زمان حال باشد؟ چون رودی میاید و میرود و هیچ وقت ساکن نیست.
برای اینکه لجام ذهنم را در دست بگیرم به آینده نگاه میکنم ؛ چیزی جز یک تصویر تار نیست . نوری وجود دارد ولی نمیتوانم خود را در آن به درستی بیابم.
و در این وانفسا تنها چیزی که از دست میدهم زمان است. مثل مسیری میماند که هر چقدر پیش میروی ، بهار عمرت جایش را به زمستان خشن و بی‌روح میدهد.
نمیتوان رشته ارتباطی حال (اگر البته وجود داشته باشد) ، با گذشته یا آینده را قطع کرد. در زمان شناور هستی و ساعتی که بیهوده میگذرد؛ آن عمری که پشت سرت گذاشتی و فکر میکنی مسیری است طولانی ، برایت آنقدر کوتاه میشود که بقولی نمیدانی اصلا چه شد !

کیارستمی راست میگفت زندگی بسیار غم‌انگیز و بیهوده است ؛ ولی تنها چیزی است که داریم.

صادقانه بگویم، شوقی که مرا به زندگی بر‌می‌انگیزد در مرگ نهفته است . چه تضاد عجیبی ، زندگی برای مرگ !
دلیلی که میتوانم برای آن ذکر کنم این است که مرگ اصالت دارد ، به یکباره اتفاق می ‌افتد . مثل احساسات و اتفاقاتی نیست که برایمان کوچکتر و کوچکتر میشود، مانند عشق .
به راستی چیست مرگ؟ ما را به کجا خواهد کشاند؟ به عدم ؟ یا به هستی متعالی؟
136 views20:26
باز کردن / نظر دهید
2022-04-06 21:56:35 سلام امیدوارم حالت خوب باشد. راستش اگر از حال من بپرسی باید بگویم که نمی‌دانم اسم این حالم را چه بگذارم. یکجور دلتنگی توامان با این که می‌خواهم سر به تن تو نباشد. آخر این چه خاکی بود که بر سرم ریختم؟
عاشق تو شدم و حالا در کنارم ندارمت.
مرده‌شور ریخت قشنگت را ببرد کاش دستم می‌شکست و به تو پیام نمی‌دادم و حرف دلم را نمی‌زدم. لااقل‌اش این می‌شد که با همان رویای تو زندگی می‌کردم ولی حالا که آمده‌ام و از نزدیک دیدمت دیگر به کمتر قانع نمی‌شوم. یادم رفت بگویم که ای‌کاش پایم هم می‌شکست.
راستی بی من چه می‌کنی؟!
خوش می‌گذرد؟
که امیدوارم اگر می‌گذرد، زهرمار بشود. می‌دانم که این خودخواهی است که بخواهم که بدون من خوب نباشی ولی می‌خواهم. چه می‌شد تو هم حال ویران من را داشتی و زندگی‌ات را ول می‌کردی تا بیایی من را ببینی‌؟
دلم سیب سرخ می‌خواهد تازگی‌ها ویار شغال‌های زرد را گرفته‌ام.


@siesfandi
83 views18:56
باز کردن / نظر دهید