Get Mystery Box with random crypto!

اگر تو مرا نبینی

لوگوی کانال تلگرام agartomaranabini — اگر تو مرا نبینی ا
لوگوی کانال تلگرام agartomaranabini — اگر تو مرا نبینی
آدرس کانال: @agartomaranabini
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 323
توضیحات از کانال

هنر گردی به روایت شخصی
( شهریار توکلی)
ارتباط با ادمین: @shahriartav

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2021-06-07 16:08:13
@agartomaranabini
45 views13:08
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 16:07:31 فقط یک عکاسِ سگ‌دار می‌تواند گزشِ فتیشیستیِ
(یک دوربین ویوکمرای چوبی + یک پوست ابلق)
را در درون خودش لمس کند.
@agartomaranabini
46 views13:07
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 16:07:15 این‌که سالی مان از این چرم خاطره‌دار به عنوان پارچه‌ی تاریک‌کنِ دوربین استفاده می‌کند تا که هر وقت برای عکس گرفتن زیر آن می‌رود، در آن تاریکیِ آغوش مانند، بوی سگش و حضورِ سایه‌وارِ دوست‌داشتنی‌اش را نزدیک‌تر از جان، به خودش احساس کند،
آیا هیچ معنای خاصی در خود پنهان ندارد؟ آیا همین سرنخ کوچکِ نمادین، ما را به ذهن مرگ‌اندیش او نزدیک‌تر نمی‌سازد؟
@agartomaranabini
44 views13:07
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 16:06:55
@agartomaranabini
43 views13:06
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 16:06:37 ...وقتی کارش تمام شد و پوست ایوا را جدا کرد، حیوان را در دو تکه بهم بازگرداند. بدنش را تو کیسه‌ی کشدار پلاستیکی برایم آورد و پوستش را آویخته به انگشت سبابه‌اش روی شانه، مثل سیاست‌مداری که برای جمع کردن رأی از روستاییان رفته و کتش را روی دوش انداخته و در جشن روستا می‌گردد.
پوست را توی کمد راهرو آویزان کردم و از آن به بعد هر وقت می‌رفتم کت مهمانی‌ام را آویزان کنم، با دیدنش دلم پایین می‌ریخت.»
@agartomaranabini
43 views13:06
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 16:06:19 ...من نمی‌گذاشتم کسی بدنش را جابجا کند، با سر و صدا و وقت و بی‌وقت گریه می‌کردم و اعصاب همه‌ی خانواده را خُرد کرده بودم. ایستاده کنار بدن خشک‌شده‌اش از خودم می‌پرسیدم حالا سرانجام چه بر سرش که آه، ده‌ها هزار بار نوازشش کرده بودم خواهد آمد، بر سر آن پنجه‌ها که وقت دراز کشیدن کنار میزم به ظرافت روی هم می‌انداخت‌شان.
این که می‌خواستم این‌ها را بدانم، از مرگدوستی بود؟ این‌که می‌خواستم شده حتی بخشی از او را نگه دارم، نشان می‌داد زیادی احساساتی بودم؟ آیا تماشا کردنِ تجزیه شدن تنش بی‌احترامی بود؟ این سوال‌ها را از سرم بیرون کردم، تلفن را برداشتم و به دوستی زنگ زدم و ازش خواستم کاری که در ذهن دارم را انجام بدهد، او هم لحظه‌ای درنگ نکرد....
@agartomaranabini
41 views13:06
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 16:05:15 سالی مان ده سال بعد از ساخته شدن آن فیلم مستند، در کتاب خاطراتش Hold Still (۲۰۱۵) پرده از این راز کوچک شخصی برمی‌دارد و می‌نویسد :
« سگ بیچاره‌ام ایوا روز ولنتاین سال ۱۹۹۹ مُرد. پنج سال بعد از این‌که خریده بودمش. از مردی خریدمش که درِ اصطبل را روی او بسته و استخوان لگنش را شکسته بود. واقعیتش ایوا خیلی نیازمند توجه و اعصاب خرد کن و ابله بود و من عاشقش بودم. با وجود صدمه‌ای که دیده بود، موجود دلپذیری بود و حین انجام دادن کاری که بیش از همه دوست داشت هم مُرد؛ دویدن در زمین‌های سالخورده به وقت صبح در مزرعه. لَری بردش به آخور و روی پتویی خواباندش و بدن حیوان همان‌جا خشک شد. ..
@agartomaranabini
40 viewsedited  13:05
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 16:04:52
@agartomaranabini
41 viewsedited  13:04
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 15:59:22 ..... یکهو در لحظه‌ای گذرا از فیلم، ببینید که وقتِ عکس گرفتن با دوربین بزرگِ فانوسی‌اش، به جای آن پارچه‌ی تماماً سیاهی که عکاسانِ چنین دوربین‌هایی به طور معمول روی سرشان می‌اندازند، از یک چرم خال‌‌دارِ سفید و سیاه استفاده می‌کند، کِرم به جان‌تان نمی‌افتد که ماجرا چیست و دلیل این انتخاب غیرمعمول چی؟
پیش خود آیا نمی‌پرسید ربط این چرمِ چغر، با عکاسیِ او و با زندگی‌ِ به مرگ‌آغشته‌ی او در کجاست؟
@agartomaranabini
41 views12:59
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 15:59:06 حالا اگر وسط فیلم مستندی درباره‌ی او، که دارد از خودش و زندگی‌اش و آتلیه‌ی گلخانه‌ایِ گوشه‌ی مزرعه‌اش و از کار و بار روزانه‌اش و از دغدغه‌هایش حرف می‌زند و نشان‌مان می‌دهد که چطور با تمرکز و استمراری مثال‌زدنی هنوز از پا نیافتاده و همچنان با دوربینی چوبی و قدیمی (ماترکِ عکاسیِ محلیِ شهر کوچک‌شان) و با فرآیندهای کیمیاگرانه و پرمشقت قرن نوزدهمی، از موضوعاتِ مرگ‌آلودی چون تجزیه‌ی تدریجیِ اجساد در باغ مردگان، از استخوان‌های به جا مانده‌ی اسکلت سگان، از طبیعت پرقدمت و زخم‌دارِ ایالات جنوبی، از پوست مجروح سیاه‌پوستان، از روحِ نفرینی و پررنجِ تپه‌هایِ به خود خون و کشتار دیده‌ در جنگ‌های داخلی آمریکا، از چهره‌ی خاکستری و کمرنگ شونده‌ی خودش و بچه‌هایش، و از عضلات ریخته و بدن تکیده‌ی همسرِ بیمارش عکس می‌گیرد،.....
@agartomaranabini
40 views12:59
باز کردن / نظر دهید