Get Mystery Box with random crypto!

محمدآقازاده

لوگوی کانال تلگرام aghazadehmohammad — محمدآقازاده م
لوگوی کانال تلگرام aghazadehmohammad — محمدآقازاده
آدرس کانال: @aghazadehmohammad
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 837
توضیحات از کانال

رودررویی در جهان برای من مبدل به نوشتن می شود و بدون آن رخدادها اطرافم در ظلمت رها می شوند .در این رهایی همراهی کنید

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 4

2022-01-25 15:43:01
@aghazadehmohammad
1.4K viewsedited  12:43
باز کردن / نظر دهید
2022-01-23 11:53:57
56 views08:53
باز کردن / نظر دهید
2022-01-23 11:53:20 برادر از دست رفته ام در شناسنامه تلگرامش نوشته بود پائیز را باید برگ برک زندگی کرد ولی ننوشته بود در زمستان مرگ را در آغوش خواهد گرفت ، دیروز هاشمی نامی از بهشت زهرا تماس گرفت تا از من جویا بشود در مراسم کفن و دفن مشکلی پیش آمده و اگر نارضایتی دارم بگویم تا اصلاحش کنند ، گفتمش همه چیز خوب بود و شماره تلفن مدیر عامل را گرفتم تا پیامک تشکری بفرستم ، غضنفری مدیر عامل بلافاصله با پیامک جواب داد ؛سلام و رحمت خدا ،کاری جز وظیفه نکردیم و شرمنده از قصور و کوتاهی در عمل هستیم...دعای شما کمک ماست ان شاالله تا قوت بگیریم برای خدمت بی منت ، دیروز شهرام علیدی فیلمساز دور از وطن و دوست تازه یافته ام اتاقی در کلاب هاوس برای تسلیت گویی بر پاکرد و‌ دوستان نازنینی تسلایم دادم ، آدمی تنهایی را بر نمی تابد و در رنجها نیاز به دیگری دارد و همین تماس و برگزار اتاق و همدردی توسط دیگرانی که هرگز هم را ندیده ام و یا سالهاست ندیده ام آرامم کرد ، در بستر خواب بغض کردم و گریستم ولی در این گریستن کمی ذوق هم بود ، خوشحالی از بودن کسانی که رنج دیگران برایشان مهم است و زبان همدلی را با جانشان آموخته اند ، همه ما آموخته درد و رنجی که هستیم زندگی با جبر آموخته است ، کاش من همراه شادهای همه تان باشم که با انبوه پیامها و تماس هایتان آرامم کردید ، شما تندرست و شاد بمانید
@aghazadehmohammad
867 viewsedited  08:53
باز کردن / نظر دهید
2022-01-22 00:12:42
34 views21:12
باز کردن / نظر دهید
2022-01-21 23:42:05 موزه آبگینه گریزگاه من شد،از خانه به همراه همسرم بیرون زدم تا خودی را بیابم که در ازدحام غم و فقدان گم شد،اما نشانه ها مرا یکراست به همانجایی بردند که از آن گریختم،ازخانه بیرون زدم ،درآفتاب رنگ پریده زمستان راه می رفتیم تا با تماشای درختهای بی برگ و گربه ها و کلاغ های گرسنه بهاری را بجوئیم که باید بیاید و هنوز در راه است و هنوز مانده تا بیائید

از پارک شهر بیرون زده و در خیابان سی تیر خود را به پاهایم سپردم تا مارا هر جا خواست ببرد،نمای بیمارستان سینا اولین نشانه یی بود که یک راست مرا به سمت روزهای آخر عمر برادرم شاهپور پرتاب کرد،سرعت رفتنم را بیشتر کردم وقتی موزه آبگینه را دیدم،خود را به درون آن پرتاب کردم،اشیای فاخر،جامانده از سالهای دور و نزدیک،روایت نگاه زیباشناسانه زمانهایی که اشیا خصلتی اسطوره یی و فراتر از مادیت شان دلشتند ،در موزه ها انسانها پشت اشیا غیب می شوند،آنها که این اشیا را ساختند گوشت و پوست و نامی داشتند ، ولی از آنها هیج نمی دانیم ، چیرگی اشیا بر انسانها ، تاریخ اشیا روایت جامعه است و نه تک تک آدمها ، تک درختی گمشده در جنگل تیره و تار تاریخ،آنجا "خال" را با خانواده می بینم مدیر عامل سابق بهشت زهرا که اکنون منتظر سرنوست شغلی دیگری است،این دومین نشانه بود که مرا به همانجایی برد که از آن گریختم،از آنجا به پاساژ چهار سو رفتم تا در فضای متفاوت آن به جهان فراموشی پناه ببرم،غذا بسیار کم خوردم و از تراس آنجا شهری را دیدم که شاهپور برادرم با قدم زدن طولانی تلاش می کرد خود را گم کند و نمی توانست، امروز شهر او را گم کرده است،شهری که در آن نه از عاطفه خبری است و نه زیبای و نه آسایش،شهری سراسر مرگ زده و پر از دلزدگی و اندوه
@aghazadehmohammad
641 views20:42
باز کردن / نظر دهید
2022-01-21 10:32:27
38 views07:32
باز کردن / نظر دهید
2022-01-21 10:32:18 ساعت ۱۸/۱۵ دقیقه غروب پنجشنبه با فرزام پروا متخصص اعصاب و روان و روان پزشک قرار تلفنی دارم، از او چه می خواهم ، لابد میل به زندگی و برگشت به عادت های زندگی روزمره ، می دانم و می داند فقدان برادر مرا با پرسش های سهمگین روبرو کرده و جواب آنها را از او می خواهم ، آیا جوابی هست ، می خواهم نقش بیماری را بازی کنم که در فقدان یک سوگواری و در تنهایی چطور با اندوه اش کنار بیاید ، می خواهم زندگی کنم ، ولی این خواست را خودخواهانه می یابم ، آیا من یک خودخواهم ، فرزام می گوید نه ، چرایی اش را هم می گوید

اما پروا در قامت دوست روبرو می شود ، با لحن حزن زده تسلیت می گوید ، کمک می کند حرف بزنم ، می گوید آنچه ترا به روشنایی زندگی باز خواهد گرداند چشمی است که بر سطور کتاب می دود و دستی که بر کیبورد تلفن همراه می لغزد تا کلمات تبدیل به جمله و جمله ها را به پاراگراف و پارگراف ها را مبدل به یک متن کند ، او از معجزه زمان می گوید

پروا دوستم به گونه زیر پوستی آرامم می کند ، او پیشتر از آنکه متخصص باشد نویسنده و مترجم است ، در حافظه جمعی و ادبیات دنبال آن نخ نامریی می گردد که روح جمعی ما را شکل داده است ، او در ذهن مردگانی که خلاق بود معنای زندگی را می یابد ، لاکان را خوب می شناسد و اهل تحقیق و آموزش است ، اما برای من چیست ، یک دوست که با چینش کلمات اش که به سادگی در ذهنم ته نشین می شوند تا غم یک فقدان را تبدیل به زندگی کند ، بزودی در مورد کتابهایش می نویسم ، هر چند قبلا هم نوشتم ، بعد از پایان یک مکالمه که آینه وار مرا به تماشای خودم وا داشت کتاب خلطرات سوگ واری رولان بارت را می خوانم و مثل او می خواهم تا با کلمات و جمله ها داداش شاهپور را برای خودم ماندگار کنم ، بارت جایی نوشته است قلبم از غمی هولناک آکنده است و سیل اشکهایم جاری است ، اشکهایی که کاش برای من کلمه بشوند و جمله و در نهایت روایت گر ذهنی غم زده از برادری که برای بی خانمان ها و بچه یتیم ها می زیست
@aghazadehmohammad
166 views07:32
باز کردن / نظر دهید
2022-01-20 11:03:25
57 views08:03
باز کردن / نظر دهید
2022-01-20 10:51:27 لحظات هول و دلهره،برادرم روی تخت بود ،ازدور می دیدمش و ضربان قلبم را حس می کردم ،چه لحظات تلخی را تجربه کردم،قلب شاهپور ایستاده بودو پزشکان و پرستارها به سرعت می دویدند، هر کس کاری می کرد ، به سرم دارو تزریق می کردند،نفس های بلند برادرم از دور با وحشت می دیدم،کم کم این تنفس آرام گرفت،با کلی دستگاه و دارو ،سرپرستی تیم احیا را دکتر کمال بصیری بر عهده داشت ، جنگ با مرگ در اوج نومیدی حماسی است که مدام در بیمارستان ها اتفاق می افتد ، حماسی که گاهی پیروز می شود و زمانی شکست می خورد

امروز که به آن لحظات تلخ ولی سرشار از حماسه فکر می کنم نوع دیگر آنرا می بینم،همه ذهنم می رود به سمت قهرمانان تراژیک یونان ، سوفکس،ادیپوس،مدیا، آشیل و کلی قهرمان که تقدیر ناگزیر را به نام خود به تاریخ سپردند

مرگ شاهپور آن لحظه را برای من بی رنگ نکرد هر چند کل ذهنم پر از تاریکی غم کرد،زنگ زدم از دکتر بصیری که کار احیای قلب برادرم را انجام داد تشکر کنم،در حماسه تراژیک نتیجه مهم نیست ، مهم آنست هیچ جنگی را بدون نبرد نبازی ، کلی در مورد مشکلات بیمارستانهای دولتی و کمبودهایش و متخصصان اوژانس صحبت کردیم ، متصصانی که به صورت دید جامع بدن بیمار را می پائیدند تا آن درد اصلی را بیابند و بعد کار را به متخصصان دیگر بسپارند ، تخصصی پیچیده و مهم که تاریخ زیادی پشت سرش نیست و آینده را از آن خود خواهد کرد ، در مورد این رشته بیشتر خواهم نوشت ، کاش بتوانم در محیط آرام و همه آنها که در آن شب و روزهای بعد کاری کردند کارستان ببینم و به احترام شان بیایستم ، در مورد دکتر کرمانی پور دوست عزیزم هزار بار هم بنویسم کم است
@aghazadehmohammad
852 views07:51
باز کردن / نظر دهید
2022-01-17 17:10:27
122 views14:10
باز کردن / نظر دهید