Get Mystery Box with random crypto!

اسیرسرنوشت..(دیوانه ها)

لوگوی کانال تلگرام ax_cilip — اسیرسرنوشت..(دیوانه ها) ا
لوگوی کانال تلگرام ax_cilip — اسیرسرنوشت..(دیوانه ها)
آدرس کانال: @ax_cilip
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.41K
توضیحات از کانال

📺در تماشاخانه با خیال راحت تماشا کنید☕
انتقاد پیشنهاد بدید
@admiiiiiiiin7
لطفا با فوروارد پست های کانال ما را حمایت کنید🌹🙏

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2023-04-09 11:22:49 #پارت73 دو تا از نگهبانا بودن، که بازوهای یک پسر رو گرفته و می کشیدنش سمت اتاقش. پاهای پسره افتاده بود رو زمین؛ و نگهبانا هم ام به زور می کشوندش سمت اتاق کرو لال. نگاهم خشک شد و دهنم نیمه باز موند اون کرولال خودم بود؟ خوب که دقت کردم شناختمش موهاش…
1.5K views08:22
باز کردن / نظر دهید
2023-04-08 10:45:25 #پارت73

دو تا از نگهبانا بودن،

که بازوهای یک پسر رو گرفته و می کشیدنش سمت اتاقش.

پاهای پسره افتاده بود رو زمین؛

و نگهبانا هم ام به زور می کشوندش سمت اتاق کرو لال.

نگاهم خشک شد و دهنم نیمه باز موند اون کرولال خودم بود؟

خوب که دقت کردم شناختمش موهاش نم دار بود،

و ریخته بود رو صورتش و سرش رو به پایین خم بود.

یا بی هوش بود؟ یا هم بی حال!

در اتاقش رو باز کردنو انداختنش توی اتاق،

و در رو بستن و بغضم گرفت و لب برچیدم؛

و آروم گفتم:
-خاک تو سرتون.
از رو صندلی پایین اومدم،

و بغ کرده سرم رو روی پاهام گذاشتم.

و خودم و بغل زدم و چشم بستم.

و این بار هقهقه ام آروم و خفه بود.

این بار بدون جیغ و شلوغ بازی بود.

اون قدر تو همون حالت موندم که خوابم برد.


***

نگاه تیزم به در بود و آروم آروم می شماردم:

-چهار صد و چهل و چهار...چهار صد و چهل و پنج چهار صد و چهل و شیش...

صدای زنگ رو شنیدم؛

جیغ خفه ای کشیدم و دوییدم سمت در،

و دستگیره در رو پایین کشیدم،

اما هنوز چراغش قرمز بود.

جیغ خفیفی کشیدم و زانوم رو به در کوبیدم.

و داد زدم:
-بازشو... بازشو

چراغ که سبز شد،

با ذوق پریدم بیرون و دوییدم سمت اتاقش که بازبود.

از پشت کشیده شدم باز یکی ازپرستارابود،

جبغ. زدم:
-ولم کن!ولم کن

توجهههه

عزیزانی که درخواست رمان کامل دیوانه ها رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده

@tabliq660
358 views07:45
باز کردن / نظر دهید
2023-04-08 10:45:08 #پارت72

باز گریه کردم و نمی دونستم چرا گریه می کنم.

اصالاً دلیلی نداشتم،

اما انگار یه صبا تو وجودم بود که می خواست گریه کنم.

کل شب رو زار زدم و سرم رو، رو خوش خواب تخت گذاشته بودم؛

و بالشت رو روی سرم گذاشته بودم و اون زیر
گریه که نه...عر می زدم!

و باز هم نمی دونستم چرا!؟

کل شب رو همین طوری گذروندم.

از توی محوطه سبز ساختمون صدای جیرجیرک و تکون خوردن شاخه های
درخت رو می شنیدم،

و شب بود و صداها عجیب آزارم می دادن چرا خفه نمی شدن؟

بلند شدم و با حرص رفتم سمت پنجره.

و جیغ زدم:
-خفه شید!

سرم رو با دست گرفتم و طول اتاق رو راه می رفتم؛

که صدای خش خش شنیدم.

از بیرون اتاق بود.

با سرعت دوییدم سمت در،

و وقتی دیدم قدم به شیشه بالای در نمی رسه،

دوییدم سمت صندلی چوبی و برش داشتم.


و گذاشتمش پشت در و با سرعت رفتم بالا،

و کف دو تا دستام رو به در چسبوندم،

و از پشت شیشه به زور با قد بلندی تونستم نگهبانا رو ببینم.
366 views07:45
باز کردن / نظر دهید
2023-04-08 10:44:22 #پارت71 از بین جمعیت کرولال رو دیدم؛ که چند تا نگهبان گرفته بودنش و به زور میبردنش سمت اتاق شوک. جیغ زدم و دنبالش دوییدم. که یکی از پشت محکم گرفتم. -نبرینش،نبرینش. پرستارا به کمک ادیِ آش و لاش رفته بودن، و کرولال نعره میزد و تقلا می کرد ولش…
366 views07:44
باز کردن / نظر دهید
2023-04-07 14:39:48 کورش منانى _ افتخارم ایران
307 views11:39
باز کردن / نظر دهید
2023-04-07 10:45:26 #پارت71

از بین جمعیت کرولال رو دیدم؛

که چند تا نگهبان گرفته بودنش و به زور میبردنش سمت اتاق شوک.

جیغ زدم و دنبالش دوییدم.

که یکی از پشت محکم گرفتم.

-نبرینش،نبرینش.

پرستارا به کمک ادیِ آش و لاش رفته بودن،

و کرولال نعره میزد و تقلا می کرد ولش کنن.

حتی یکی دوتا از نگهبانا رو زد.


اما در اخر بردنش سمت پله ها.

با گریه نشستم رو زمین.

و دستای کسی که گرفته بودم شل شد.

و زار زدم برگشتم و با گریه به کسی که بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم.

همون پسر لاغر و مو سیاه بود که ادام رو درمیاورد.

لبخندی زد و گردنش رو کج کرد،

و به فرانسوی گفت:
-گریه نکن
با پشت دست اشکام رو پاک کردم،

و نگهبانا اومدن سمتمون و یکی یکی بردنمون سمت اتاقامون.


پسر مو مشکی دست تکون داد و از پله ها بردنش پایین.

در اتاق که روم بسته شد نشستم رو زمین و گریه کردم.

بلند بلند وسط گریم جیغ می زدم:
-کرولالم رو نزنید،

بهش برق وصل نکنید گناه داره.

عصبی پاهام رو کوبیدم به زمین.

و جیغ زدم:
-کم عقب مونده بود؟ کم لال بود؟

می برید حالا می کشینش.

توجهههه

عزیزانی که درخواست رمان کامل دیوانه ها رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده

@tabliq660
947 views07:45
باز کردن / نظر دهید
2023-04-07 10:45:15 #پارت70


البته در تخیالتم!

نفس نفس می زد و برگشتم،
و دیدم ادی کنار همون دختر پرستاره که یونی فرمش رو دزدیدم؛

ایستاده و داره با خنده بهش چیزی می گه.

گیج گفتم:
-چیه؟ چرا جنی شدی؟

به دختره چشم داری بی حیا؟

هولم داد و با قدم های بلند رفت سمت ادی.

برش گردوند و یقیش رو گرفت،

و چسبوندش به دیوار، ادی کوتاه تر بود
چاغ تر،
و کرولال هیکلی تر و، وحشی تر!

ادی مبهوت دادی زد و دستش رو برد سمت شوکرش،
که دید شوکرش توی جیبش نیست!

مبهوت به کرولال نگاه کرد،

و پرستاره جیغ زد و دویید تا نگهبانا رو صدا بزنه.

که پاهام رو خیلی نامحسوس درازکردم.

زیر لنگی گرفتم که رو هوا معلق شد.

اوپس خورد زمین!

ادی با دستش دنبال شوکرش بود؛

که کرولال شوکر رو از لابه لای دستاش درآورد؛

و جلوی چشم ادی مبهوت گرفت
و تکونش داد.

و با پشت شوکر کوبید تو صورت ادی.


بلند زدم زیر خنده و دست زدم و گفتم:
-بزن بترکونش کچلو.


روانیا ریختن دورمون و همه شروع کردن به جیغ و داد و بالا و پایین پریدن؛

و بعضیا ام مثل منگال نگاه می کردن.

کرولال ادی رو انداخت زمین و لگدی به پهلوش زد.
ادی داد زد و من نیش چاکوندم.

دختر پرستاره بلند شد و جیغ زد.

و من دستام رو بلند کردم و به حالت شیرجه گفتم:
-اینم یه شیرجه خوشگل...

و مستقیم پریدم روش که جیغی زد.

و رسما از هم پاشید!

صدای سوت نگهبانا اومد.

و روانی هارو کنار زدن و من از رو دختره بلند شدم.

و اون تکون نمی خورد بدبخت فکر کنم
مرده بود!

روحش شاد دختر خوبی بود.
935 views07:45
باز کردن / نظر دهید
2023-04-07 10:44:36 #پارت69 کمی خیره و اخم کرده نگاهم کرد؛ و سرش رو کج و چشم ریز کرد و به کل اجزای صورتم خیره شد. و سرش رو آورد جلو به موهایی که روی چشم سمت چپم ریخته بود، زل زد و یهو لپاش رو باد کرد و یه فوت کرد که کل موهام رفت بالا. بلند خندیدم و دستش رو گرفتم، …
913 views07:44
باز کردن / نظر دهید
2023-04-06 10:10:31 #پارت69

کمی خیره و اخم کرده نگاهم کرد؛

و سرش رو کج و چشم ریز کرد و به کل اجزای صورتم خیره شد.

و سرش رو آورد جلو به موهایی که روی چشم سمت چپم ریخته بود،

زل زد و یهو لپاش رو باد کرد و یه فوت کرد که کل موهام رفت بالا.

بلند خندیدم و دستش رو گرفتم،

و از اتاق خارج شدیم.

داشتم می بردمش سمت اتاقش،

که با دیدن ادی کچله که داشت با بی سیمش با یکی حرف می زد،

و هم زمان روانیارو چک می کرد.

ترسیده دست کرو لال رو گرفتم و کوبیدمش به دیوار؛

و پشتم رو به ادی کردم و نباید مارو با هم میدید.


وگرنه به خاطر دفعه قبل که قصد فرار داشتیم از هم جدامون می کردن.


کرو لال گیج نگاهم کرد،

و ادی من رو ندید و رد شد؛

و نگاه سیاه و براق کرولال خشک شده رو ادی مونده بود.


با گیجی نگاهش کردم و گفتم:
-هوی...کرو لال...مریض...الاغ.


حواسش به پشت سرم بود.

و دستاش مشت شده بود،
و صدای تیک تیک استخوناش رو می شنیدم!

توجهههه

عزیزانی که درخواست رمان کامل دیوانه ها رو داشتید رمان کاملش آماده شده و بسیااار جذاب و طولانیه هر کی کامل رمانو میخواد پیام بده

@tabliq660
1.3K views07:10
باز کردن / نظر دهید
2023-04-06 10:10:19 #پارت68

از کنار یک دیوونه که سرش رو بالا نگه داشته و دور دهنش غذایی بود رد شدیم.

و همچنان دستای بزرگش رو گرفته
بودم و کنارم راه میومد.

آروم خم شدم و به اطراف نگاه کردم.

و در اتاق ۵۵۵ رو باز کردم و وارد شدم.

کرولالم پشت سرم اومد و اخم کرده،

سریع در رو بست و فوری رفتم سمت تخت،

رو بالشتی رو از زیر لباسم دراوردم،

انداختمش زیر تخت.

خواستم از اتاق خارج بشم که بازوم رو با اخم گرفت؛

هولم داد سمت دیوار و منتظر و سوالی نگاهم کرد.

با نیش شل گفتم:
-این اتاق خرس گرزلیه!

اون قدر یارو گنده و خرسه که هیچ کس بهش کاری نداره،

اونم با کسی کار نداره برای
همین نبردنش طبقه زنجیری ها.

اگر پول هارو این جا پیدا کنن کاریش ندارن اما تورو اذیت می کنن.

خیره نگاهم می کرد و انگار نمی فهمید چی می گم.

لبخندی زدم و دستش رو بالا بردم،

و رو قلبم گذاشتم و دست خودمم رو قلبش گذاشتم،

و چشم بستم و گفتم:
- قول می دم آسیبی نبینی؟

چشم باز کردم و انگشت کوچیکم رو بالا اوردم و شکل قول دادن و نشونش دادم.
1.3K views07:10
باز کردن / نظر دهید