2023-03-31 09:53:24
#پارت57
سرش کج شده بود و شونه هاش خم شده بودن.
اروم رفتم و روی تختش نشستم،
و نیشم رو شل کردم و دستم رو بردم بالاو کوبیدم تو سرش.
سرش با ضربه تکونی خورد.
اما هیچ حرکتی نکرد دستام رو جلوم روی تخت گذاشتم.
و خودم رو جلو کشیدم و سرم رو بلند کردم.
و چپه شده به چشماش زل زدم.
چشماش به پنجره خیره بود.
دوباره مثل روز قبل شده بود.
موهام ریخت رو صورتم و همون طوری برعکس شده چشماش رو نگاه می کردم.
سیاهی براق چشماش و فک قفل شدش؛
نیشم رو دوباره شل کردم،
و همون طوری نگاهش کردم نگاهش به چشمام بود؛
اما انگار من رو نمی دید.
کلافه به حالت قبلم برگشتم و رفتم جلوش نشستم.
و چهار زانو زدم و آرنجم رو گذاشتم رو سر زانو هاش.
و به جلو خم شدم؛
و چونم رو، رو کف دستم گذاشتم؛
از فاصله خیلی نزدیک بهش زل زدم.
با لبخند گفتم:
-چشمات مثل قیره!
از این قیر سیاه داغ ها
هنوزم خشک شده به پنجره خیره بود.
به زبون فرانسوی تا حدودی می تونستم حرف بزنم.
اما انگار هیچی از حرفام نمی فهمید.
سرم رو کج کردم و به انگلیسی روون تر گفتم:
-فکر نکنم لال باشی یا زبون نفهمی،
یا خودت رو زدی به زبون نفهمی!
دوباره نیشم رو شل کردم و دستش رو برداشتم،
و آروم گذاشتمش روی بانداژم.
و با سر کج شده مثل گربه ها بهش
زل زدم و گفتم:
-تو فرشته ای؟
1.5K views06:53