آدرس کانال:
دسته بندی ها:
ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین:
2.01K
توضیحات از کانال
ساموئل بارکلی بکت
Samuel Barclay Beckett
Born: 13 April 1906
Died: 22 December 1989
Instagram Page:
http://www.instagram.com/_samuel.beckett_
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
1
3 stars
0
2 stars
0
1 stars
1
آخرین پیام ها 3
2022-08-02 00:43:39
چه هجوم خاطرهای، برای آن است که فکر کنم مردهام، این را هزاربار گفتهام.
اما همانها برمیگردند، مثل پرّههای چرخی چرخان، همیشه همانها، و همه شبیه هم، مثل پرّها.
و با این حال هربار که آن ساعت فرامیرسد که باید از خودم بپرسم، از خودم میپرسم که، آیا چرخ درون سرم میچرخد؟، این را میپرسم، چهقدر من با خونم فکر میکنم!
یا آیا فقط تاب میخورَد، مثل رقاصکی درون جعبهی ساعت، در فاصلهی رفت و برگشتی خیلی کوچک، دیدن عظمتی که باید سنجید شود و اینکه سر تنها یکبار کوک میشود، چهقدر من با نفسم فکر میکنم!
متنهایی برای هیچ
350 views21:43
2022-08-01 21:23:21
پروست دوستی را جایی بین خستگی و ملال قرار میدهد، و با این نظر نیچه موافق نیست که دوستی باید بر پایهی سازگاری فکری باشد، چون پروست دوستی را فاقد کمترین ارزش فکری میپندارد. "با کسانی همعقیدهایم که عقایدشان ( عقاید غیر افلاطونیشان ) برخوردار از همان میزان آشفتگی است که عقاید خودمان."
به نظر راوی دوستی ورزیدن همعرض قربانی کردن تنها سرشت راستین و بیانناکردنی آدمیست، و همچنین همعرض مقتضیات حالتِ ذهنی، وحشتزده که به قوت قلب بسیار نیاز دارد تا از خودباختگی به خود آید. دوستی حاکی از حرکت خطای ذهن است. روندی از درون به برون که از امر غیرمادی که هنرمند آن را از دل زندگی خود بیرون میکشد و ارائه میدهد آعاز میشود و بهواسطهی فرایند همانندسازی روحانی به پوستهی بیارزش و نامفهومی منتهی میشود که متضمن تماس مستقیم با امر مادی و عینی است، یا متضمن آنچه ما مادی و عینی مینامیم.
راوی از بَلبک و ونیز دیدن میکند، ژیلبرت و دوشس دوگرمانت و آلبرتین را ملاقات میکند نه به این علت که شیفتهی ذات این مکانها و جوهر این اشخاص شده، بلکه بهاین سبب که بدلهای دلبخواهی و آرمانیاند که راوی در ذهن خود از این مکانها و اشخاص چنان ساخته و پرداخته است که او را جذب میکنند.
بکت
مقالهی پروست
380 viewsedited 18:23
2022-07-27 20:28:33
ترجمهی
کوردی نمایشنامهی دست آخر (آخر بازی) توسط:
پێشەوا ڕەهبەری ( پیشوا رهبری )، که به تازگی منتشر شده است.
705 views17:28
2022-07-26 14:30:50
دوستی، بهنظر پروست نفی آن انزوای علاجناپذیر است که آدمی به آن محکوم است؛ دوستی یعنی: پذیرش کمابیشِ ترحمانگیزِ ارزشهای ظاهری.
دوستی مثل رویهدوزی یا تفکیک زبالهدانها، نوعی صلاحاندیشی اجتماعی است و هیچ ارزش معنوی ندارد. برای هنرمندی که به عمق مسائل میپردازد، عدم پذیرش دوستی نه فقط منطقی، بلکه ضرورت است؛ زیرا یگانه شکوفایی ممکنِ معنوی در عمق مفهوم پیدا میکند. سائقهی هنری ماهیتی درونگرا دارد نه برون گرا. از اینرو اثر هنری بریننمونهی تنهایی است. هیچگونه برقراری رابطه ممکن نیست، چون وسایل برقراری رابطه وجود ندارد. حتی در مواقع نادری که قول و عمل از قضا میتوانند فرانمودهای راستین شخصیت باشند، این دو بههر حال به هنگام گذر از پردهی سترگ آبشار شخصیتی که رودرروی خود میبینند، قابلیت فرانمودی خود را از دست میدهند، چه خودمان حرف بزنیم و عمل کنیم - در این صورت حرف و عمل بهدست قوهی تعالی که از آن ما نیست تحریف و خالی از معنا میشود - چه به نیابت دیگری حرف بزنیم یا عمل کنیم - در این صورت حرف و عملمان فریب و دروغی بیش نیست.
پروست مینویسد: "آدم سراسر عمر خود دروغ میگوید بالاخص به آنانی که عشق میورزد و بیشتر از همه به بیگانهای که خوار داشتش بیشترین عذاب را به همراه دارد؛ به خودمان.
با این حال وقتی آدمی نابغه از دست یک دوجین (نیم میلیون) کودن بیریا تحقیر میبیند باید سرمشقی برای ما بشود تا بتوانیم خودمان را هم از بلای زودرنجی بیمعنیمان خلاص کنیم و هم از تأثر هتک حرمت آنچه اهانت مینامیم.
بکت
پروست
770 views11:30
2022-07-26 14:30:38
602 views11:30
2022-07-24 21:52:45
سوگ، اگر
امروزم بود.
NeoClassical @beckett_samuel
729 views18:52
2022-07-23 00:29:00
ساکت ماندن بهتر است، اگر کسی بخواهد بترکد، تنها راهش همین است؛ جیک نزدن، فقط لبخند، منفجر شدن از زور نفرینهای فرو خورده، ترکیدن از خاموشی.
متنهایی برای هیچ
916 views21:29
2022-07-16 23:09:54
اما آقایان، میدانید که عصبانیت و ناراحتی اصلی من از چه بابت بود؟ همهٔ بدبختی و اندوه در همین جاست؛ در همین نکته است؛ در همین نکتهٔ بهخصوص است: من در همان لحظه که به شدیدترین وجهی خشمم را نشان میدادم، با شرمساری و سرافکندگی پیش خودم اقرار داشتم که کوچکترین خشونتی در طبع و نهادم نیست، ابداً آدم زشتخویی نیستم؛ فقط بیهوده میترسم... و با این ابراز خشم در حقیقت سعی داشتم خود را تسلی بدهم. دهانم از شدت خشم کف میکرد؛ و با این حال اگر همان وقت مثلا عروسکی پیشم میآوردید، و یا یک حبه قند به من میدادید، خیلی ساده آرام میگرفتم و حتی چون موم نرم میشدم، اگر چه بعد از واقعه میخواستم خودم را پاره پاره کنم، و ماهها میگذشت که از ناراحتی و شرمساری شبها بیدار میماندم و دربارهٔ گذشته خیالات میساختم... بله، من اینطوری هستم.
فئودور داستایوسکی - یادداشتهای زیرزمینی - ترجمهٔ رحمت الهی
1.1K viewsedited 20:09
2022-07-16 22:59:29
من نه تنها نمیدانستم که چهطور باید خشونت ورزید، بلکه اصلا نمیتوانستم بفهمم که چگونه باید باشم! چه جور بشوم؟ خوب بشوم، بد بشوم، پاکدامن بشوم، بدکردار بشوم، چه بشوم؟ نه، نمیدانستم. نه، پهلوان یا قهرمان نمیتوانستم بشوم؛ حشرهٔ بیمقدار هم نمیتوانستم باشم. و حالا در این زاویهٔ تنگ، در این بیغوله، زندهام و دارم خودم را به مسخره میگیرم و میگویم که «بدجنس» بودهام. و به وسیلهٔ این تسلیهای بیمورد و بیجا میخواهم خودم را آرام کنم.
فئودور داستایوسکی - یادداشتهای زیرزمینی - ترجمهٔ رحمت الهی
1.0K views19:59
2022-07-16 16:44:48
اولین عشق ( عشق اول )
به زبان فرانسه
نوشتهی ساموئل بکت
@beckett_samuel
871 viewsedited 13:44