2022-09-27 21:03:54
سندروم پروکروستس و آینده هولناک آن در اساطیر یونان باستان، از شخصیتی به نام پروکروستس نام برده شده است. تاریخ نگار یونانی قرن اول قبل از میلاد در کتاب «تاریخ جهان» آورده: پروکروستس در کنار جادهای منتهی به آتن زندگی میکرد. رهگذران را به بهانه مهماننوازی به خانه خود میبرد و روی تختی میخواباند و اگر از طول تخت کوتاهتر بودند آنقدر آنها را میکشید یا بدنشان را در روی سندان با چکش میکوبید تا هم اندازه تخت شوند و اگر بلندتر از تخت بودند از پاهایشان میبرید تا به اندازه تخت شوند. از نظر او تنها اشخاصی درست و کامل بودند که درست به اندازه تخت او بودند.
تحلیل راهبردی:همه ما در ذهن خود یک تخت پروکروستس داریم! باور نمیکنید؟ بگذارید چند مثال بزنم تا به خاطر بیاورید.
اگر بگویند که راننده یک تریلی ۱۰۰ تنی یک زن است، چه میکنیم؟
یک نفر از جریان سیاسی مقابل به شما معرفی شده است برای اینکه وی را به معاونت خود برگزینید، چه میکنید؟
یک نفر که دانشگاه را نیمه کاره رها کرده، یک لاقبا است به شما پیشنهاد میدهد که میتواند کامپیوتری درست کند که آدمها بتوانند با آن هر کاری که دوست دارند انجام دهند چه میکنید؟ یادآوری میکنم که این فرد در آینده استیو جابز خواهد شد و نه موقعی که به شما پیشنهاد کرده است.
یک نفر که سابقه زندانی دارد را به شما معرفی کردهاند که به عنوان کارگر خط از وی استفاده کنید، چه میکنید؟
محض اطلاع یکی از کارآفرینان کشور هست که اصولا وی افرادی را استخدام میکند که سابقه زندان دارند و کسی به آنها کار نمیدهد.
همه ما در ذهن خود تخت (قالب) هایی داریم که با آن به دنیا، به اطرافمان و به پدیدهها نگاه میکنیم و این باعث میشود که انعطافپذیری خود را از دست بدهیم و خشک و بیعاطفه و دور از خلاقیت عمل کنیم.
نکته پایانی: دوست ندارید بدانید سرنوشت پروکروستس چه شد؟ فرد دیگری او را به شیوه خودش مجازات کرد و برای اینکه او را به اندازه تخت درآورد سر برید!دکتر مجتبی لشکربلوکی – باشگاه مدیران ایران
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%B3
در اساطیر یونان پروکروستس که فرزند پوزئیدون است، یک نیمه انسان و نیمه خدا، چنین خطا میکند و چنان سرنوشتی نصیب او میشود.
راستی ما که هستیم؟ واقعا در خیال خودمان مقدس هستیم و از فرزند پوزئیدون هم مقدستر؟ آن تخت را چه کسی برای ما ساخته است؟ چرا باید دیگران اندازه تختی باشند که ما در آن میخوابیم؟ مگر نه این که فقط و فقط برای ما ساخته شده است؟ مگر نباید یک چیز شخصی و خصوصی باشد؟
یاد ماجرای کاسه سلمانی افتادم، روزگاری نه چندان دور در همین خاک عزیز خودمان ایران، سلمانیهای دوره گرد کاسهای داشتند که آن را بر سر مشتری میگذاشتند و بعد هر چه مو از زیر کاسه بیرون میماند را میچیدند، بر خلاف تصور همه، معمولا نتیجه یکسان از آب در نمیآمد، چون برخی کم مو بودند و برخی پر مو، عدهای سری بزرگ داشتند و گروهی سرهای کوچک و کودکانه، جمعی مو فرفری و دستهای مو صاف بودند. از این رو، غیر از گروه کوچکی که اندازه کاسه به سرشان میخورد و مویشان هم پر پشت و صاف بود، بقیه بیشتر سر و شکل دلقکان را پیدا کرده، یا بسیار زشت میشدند و یا ترحم برانگیز و یا مسخره.
آن روزها، شپش بیداد میکرد و گزینه دیگری در دست نبود جز مدتها نشستن به انتظار پیدا شدن سر و کله سلمانی دوره گرد از میان گرد و خاک جاده.
آیا امروز عقل و منطق حکم میکند که به روش اجدادمان در بلاد دور، تن به همان یگانه کاسه سلمانی بدهیم یا بپذیریم که دنیا تغییر کرده است و میتوان یک شکل دگر هم بود؟
آن سلمانی اگر امروز میان ما بود، آیا برای رقابت در این بازار و جا نماندن از دیگران، در ابزار و شکل کارش تجدید نظر نمیکرد؟
ایرج نوروزی
3.8K views18:03