2023-08-06 17:09:39
استهلاک تدریجی انسان در ایران دکتر محمدعلی مهرآسا
چندی پیش یکی از دوستان سوال میکرد:
_"به نظرت چرا خیلی از بچههایی که برای ادامه تحصیل به خارج از ایران میروند دیگر بر نمیگردند؟"_
شاید انتظار داشت که یک جواب کلیشهاى مثل "مسائل سیاسی" یا "نبودن آینده شغلی در ایران" یا "کمبود امکانات" و یا حتی "جوگیر شدن و آرزوهای پوشالی" از من بشنود.
ولی گرچه هرکدام از این دلیلها هم میتواند درست باشد، ولی نظر من چیز دیگری است.
در سالهای اخیر صحبتهای بسیاری در مورد مهاجرت به خارج از کشور و دلیل فرار نیروی کار متخصص از ایران شده است.
فیلمهایی مثل میراث البرتا و نوشتههای متفکرین و جامعهشناسان و نویسندگان هم به این موضوع معطوف بوده است.
البته من هیچ یک از دلایل ذکرشده را نفی نمیکنم. همهیِ دلیلها میتواند تا حدی درست باشد.
برای هر انسان هم ممکن است دلیل کمی فرق کند و با دیگران متفاوت باشد. اینها همه درست. ولی اگر از من بپرسند از میان تمام دلايل متفاوت که مطرح است، کدامیک از همه مهمتر است،
خواهم گفت:
استهلاک تدریجی انسان در ایران
اجازه دهید توضیح دهم.
از وقتی که ایران آمدهام، یعنی در همین چهار ماه اخیر، به صورت روزانه اتفاقاتی افتاده است که هرکدام روح و ذهن من را ولو اندک مستهلک کرده است.
مثل قطره قطره آبی که بر روی یک سنگ بریزد.
درست است که هرکدام از این قطرهها به خودی خود تاثیر خاصی ندارد، ولی با گذر زمان، همین قطرهها میتواند حفرهیِ چشمگیری در سنگ ایجاد کند.
این همان معنی استهلاک در ذهن من است. این لیست فقط مال 4 ماه است و بسیار مختصر نوشته شده است.
و موارد ذکرنشده زیاد است.
از وقتی به ایران آمده ام:
- فروشنده جنس ناقص و معیوب فروخته است، وقتی عیب را به او نشان میدهی نه تنها عذرخواهی نمیکند، بلکه وقیحانه آسمان ریسمان میکند.
آخرش بدهکار هم شدم!
- همسایه هر موقع که عشقش بکشد، هر کجا که عشقش بکشد پارک میکند. سه ماشین دارد و یک جای پارک. محاسبهاش با شما !
- کسی که میخواسته پردهی خانه را وصل کند، دائم امروز و فردا کرده است، حداقل 3 بار به ما دروغ گفته است و سر قرار نیامده است. دفعهی آخر هم بعد از این که ما را 5 ساعت کاشته است، ساعت 11 و نیم نصف شب آمده است. طلبکار هم هست که چرا در را نصف شب برای او باز نکرده ایم و هزینه ی ایاب ذهابش را میخواهد از ما بگیرد.
- وضعیت نظام وظیفه مشوّش است. میخواهند دو سال از عمر آدم را به زور از آدم بگیرند، و تا نگیرند و آن کارت پایان خدمت کوفتی را نگیری، نمیتوانی آزادانه از کشور خارج بشوی. در اداره ی نظام وظیفه هم کسی درست و حسابی جوابگو نیست.
- تا سال 93 که من پرونده تشکیل داده بودم مشمول قوانین "نخبگان" میشدم.
حالا که سال 94 شده است قوانین تغییر کرده است و میبایست دوباره دنبالش دوید تا بفهمیم چه به چه است.
- رفتهام بانک. از کارمند سوال میکنم که چقدر کار افتتاح حساب طول خواهد کشید؟ میگوید چیزی نیست و سریع تمام میشود. حداقل یک ساعت بیش از آنچه ادعا کرده است طول میکشد.
- برای خریدن ماشین قرارداد امضا کردهام، فروشنده ماشین که بنگاه است، با تاخیر 300 درصدی ماشین را تحویل داده است. آخر هم درخواست مبلغی بیش از مبلغ قرارداد کرده است، چون در طی زمانی که تاخیر کرده است قیمت ماشین افزایش پیدا کرده!
- ماشین خریدهایم. مجبوریم ببریم برای ما قفل کامپیوتر و قفل باطری و قفل زاپاس نصب کنند که مبادا کسی به ماشین دستبرد نزند. یعنی در جامعهای زندگی میکنیم که از همان اول همه جای زندگی را باید قفل زد که در امان باشد!
- میبایست مدرک دکتری خودم را ارزشگذاری کنم! یعنی وزارت علوم باید بگوید آن شبها که من تا صبح سر آزمایش بودم، جایزه و افتخاراتی که کسب کردهام، و آن همه مقالات بینالمللی که نوشتهام ارزش دارد یا ندارد!
- فرمهایی که برای ارزشگذاری مدرک باید پر شود غیردقیق و گیجکننده است. سفارت ایران در کشور محل تحصیل میبایست همهی این مدارک را تایید کند و مهر بزند.
- مبل خریدهایم. آن چه آوردهاند در خانه تحویل دادهاند، با آنچه در نمایشگاه پسندیده بودیم یکی نیست.
- در شرکتی که شروع به کار کردهام، وارد بزرگترین مناقصه تاریخ صنعت شیرینسازی آب ایران شدهایم.
نیمی از مدارک مناقصه به زبان انگلیسی است. مدارک اشتباهات تایپی دارد! و بعضی از جملهها از لحاظ گرامری غلط است!
شرکت پیمانکار حدود 2 میلیون دلار برای تنظیم این اسناد گرفته است! تا آخرین روز تحویل اسناد هم، مدارک کارفرما با هم مغایرت دارد و بعضی از درخواستهای کارفرما هنوز نامعلوم است.
- خدا را شکر حقوق ما را به موقع میدهند.
شنیدهام بعضی از شرکتها هنوز حقوق فروردین را هم ندادهاند.
...
13.5K views14:09